مدرسه فمینیستی: این روزها از هر طرف خبر تنبیه و جریمه کردن زنان را میشنویم. از یکطرف لایه و طرح و قانون مصوب میکنند تا زنان شاغل را به خاطر «بدحجابی» یا «کم حجابی» در محل کار «جریمه» نقدی کنند، و از طرف دیگر با زیر پا گذاشتن «قانون خودشان»، زنانی همچون بهاره هدایت را «جریمه» میکنند و او را به رغم پایان دوران محکومیت اش در زندان اوین نگه میدارند؛ و یا مادران زندانی (همچو نرگس محمدی) را با قطع تماس تلفنی بافرزندانشان «جریمه» میکنند!
اما به راستی چرا این چنین میکنند؟ چرا زنان شاغل که پس از این همه سال تلاش برای تحصیل و علمآموزی؛ و بهرغم سهم اندکشان در بازار رسمی کار (که زیر ۱۵ درصد است) و بهرغم مقاومت در مقابل این همه ممنوعیت علیه شاغل شدنشان، بالاخره توانستهاند با چنگ و دندان شغلشان را حفظ کنند باز هم مورد هجوم بداندیشان قرار میگیرند و به بهانه کمحجابی، «جریمه» برایشان تصویب میکنند؟ و خدا میداند که این مصوبه چقدر بهانه به دست افراد مغرض خواهد داد برای اخراج زنان از محیطهای کاری.
چرا زن جوانی همچون بهاره هدایت که یک تنه توانست در سال ۱۳۸۴، در شورای تماماً مردانه مرکزیت دفتر تحکیم وحدت، سر بلند کند و تنها دختر تصمیم گیرنده در این شورای باشد، «جریمه» میشود و به رغم پایان دوران حبس اش همچنان در زندان نگه داشته میشود؟ بهراستی چرا؟ شاید برای آن که وقتی بهاره در دفتر تحکیم وحدت چنین زنانه بالید، همه ما هم به زن بودنمان بالیدیم. و شاید برای آن که وقتی بسیاری از پسران همتایش، کشور را ترک کردند و از آن مجموعه فقط چند نفرشان از جمله بهاره، ماندند، باز هم به زن بودنمان افتخار کردیم.
شاید برای آن که نامههای بهاره هدایت از زندان، همیشه توانسته از محدودیتهای تنگ زندان عبور کند و فراتر از آن به «روابط انسانی» به «عشق»، به موانع و دشواریها، به محدودیتهای انسانی و… بپردازد. وقتی بهاره در فروردین سال ۱۳۹۱ از زندان برای عشق اش، امین احمدیان، مینویسد: «راستش نه این حرف که میگویند “زندان هیچ تأثیری ندارد” حرف دقیقی است و نه آن که میگوید “کاملاً شکننده است” درست میگوید. ما اینجا در دنیای دیگری زندگیمیکنیم، خیلی دور… وقتی که برگردیم، نه ما دیگر آن آدمهای سابقیم و نه شما.. من از اینفاصلهها میترسم…» قلب ات به تپش میافتد و به زن بودنات افتخار میکنی. چون میبینیآن دختر جوان یکه تاز دفتر تحکیم وحدت، امروز چقدر بالیده و عمیق شده است.
شاید وقتی بهاره در نامه دیگرش به امین در فروردین سال ۱۳۹۳ مینویسد: “امروز چهار سال ودو ماه از اون روز میگذره و من هنوز عاشقتم. عاشق صدای اقیانوس! من سنگینی قلبم رو ازدوریت حس میکنم.» همه ما به زن بودن و عواطف زنانه و انسانیمان میبالیم.
این زن جوانی که کار و فعالیت اش، که قلم و نگاه تیزبیناش، که صبوری و دوراندیشیاشسبب افتخار همه ما به زن بودن میشود، نامهای دیگر از پشت آن دیوارهای سیمانی روانه کرده و نوشته: «دختری را تصور میکنم ۲۵ ساله که به قوانین نابرابر معترض است و دستگیر میشود. دانشجویی را تصور میکنم ۲۶ ساله که به سیاست های دولت در دانشگاه معترض است و کنار ۵تن دیگر تحصن کرده و بازداشت میشود. دختری را تصور میکنم ۲۷ ساله که صبح روز پیش از ازدواجش در خانه بازداشت میشود، او را تصور میکنم در ۲۸ سالگی که در لحظهی تحویل سال۸۸ جلوی زندان اوین با ۱۶ نفر دیگر دستگیر شده؛ و او را، هنگامی که شامگاه نهم دی ماه ۸۸به جرم همبستگی با جنبش سبز دستگیر میشود و زندانی میماند تا امروز…. دختر ۳۴ ساله ایرا تصور میکنم که ماهها یا سالهایی را بیش از موعد مقرر در بند مانده و میماند. گویی زندان را “تقدیر” خود پنداشته. من نمیخواهم جای او باشم.»… آری بهاره هدایت این افتخار زن بودنمان که شش سال زندان را با صبوری پشت سر گذاشت و آن زندگی درخشاناش را به رخ مانکشید، امروز دیگر این بی قانونی آشکار را بر نمیتابد. ما هم بر نمیتابیم و از مسئولانمیپرسیم که چرا و به استناد به کدام قانون آئین دادرسی باید بهاره هدایت در زندان باشد وقتی از خردادماه امسال طبق قانون باید آزاد میشد؟ مسئولان قوه قضائیه باید بدانند این ظلم به بهاره هدایت، ظلم به زن بودن همه ما زنان است و چنین ظلمی فراموش نمیشود و چون لکهای تیره در تاریخ باقی میماند.
همه میدانیم که بهاره هدایت بالاخره از آن دخمه تنگ و نمور که زندانش نامیدهاند، با سرافرازی بیرون خواهد آمد، ولی روسیاهی در حبس نگه داشتن غیرقانونیاش بر چهره افرادی که چنین ظلمی را به او روا میدارند باقی خواهد ماند. پس او را هرچه زودتر آزاد کنید تا تاریخ قوه قضائیه کشور این همه آلوده به زن ستیزی و زن هراسی نباشد.
… باشد که عشق عمیق بهاره به زندگی، قفس را بسوزاند، و رها کند پرندگان را…