reza amiri
پنج: داستان تبرئه ی سعید مرتضوی در روز روشن، داستان تبرئه ی خودِ نظام اسلامی است توسط خودش. بهتر بگویم: مگر می شود قصابانِ یک کشتارگاه را بجرم سر بریدن ها و پوست کندن ها و ریز ریز کردنِ گوسفندها مجازات کرد و به چارمیخشان کشید؟ بهترتر بگویم: سعید مرتضوی، یعنی مجتبی خامنه ای. یعنی خودِ رهبر. یعنی کل نظام. یعنی همه ی ارکان آفرینش. خب در این ارکان، مردم یا اموال مردم یا کُشته هایی از مردم چه جایگاهی دارند جز هیچ؟ سعید مرتضوی یعنی دهن های بسته. یعنی سکوت، یعنی وحشت. یعنی آستین های بالا زده ی بیت رهبری. یعنی وضو ساختنِ شخصِ رهبر از آرزوها و حسرت های مردم. و یعنی نماز گزاردنِ یک خدای خیلی خیلی بزرگ رو به خدایی خیلی خیلی کوچک. که اسمِ خدای کوچکتر هست: آفریننده ی هستی.
شش: تبرئه ی فردی مثل سعید مرتضوی – که به نمایندگی از مجتبی خامنه ای و بیت رهبری، دهن ها بسته و قلم ها شکسته و پولها بالا کشیده و جان ها گرفته و نازنینان بسیاری را به سینه ی سردِ زندان سپرده، آنهم در روز روشن و جلوی چشم مردمی که بچشم خود یک به یکِ خسارت های این زنجیریِ بیت رهبری را دیده اند – یعنی بادِ هوا بودنِ کلّ احادیث و روایات با سند و بی سند شیعه در کل تاریخ هزار و اندی اش. یعنی بادِ هوا بودن بساطِ همه ی آیت الله ها و آخوندهای شیعه. ویعنی: وقتی یک نظام گنده ی اسلامی در روز روشن واقعیتی به این سترگی را قلب و وارونه می کند، چرا دیگران هزار هزار حدیث و روایاتِ آمده از راههای دورِ تاریخ را وارونه و قلب نکرده باشند؟