Reza Amiri
من درگیر خودم از خود بیخودم
جانم به لبم رسیده زین افکار کهنه و پوسیده
جان من بیا و فکری نو بکن به حال خویش
نیست انسانیت به تسبیح و نماز و ریش
جاده باز است فرمان خود را کج بکن
کمتر برای اسم خویش فکر رفتن به مکه و حج بکن
مکه اینجاست در قلب تو
خدمت به خلق ،به زین اعمال تو
گر نمیدانی از حقوق بشر
گویم هست برایت پر خطر
تمام افکارت شده سخنان شیخ شهر
پاک کن این افکار پوسیده بوود برای انسان پر خطر
اینان دشمن انسانیت و آزادیند
هر چه میگویند در عمل خود نییند
چشمان خویش را باز کن
زین پس حرکتی نو آغاز کن
دل در گرو مردم خویش ده
مپندار تو اربابی و اینان برده
طعم خوش انسانیت را بچش
تا ببینی زندگی واقعی خود با چشم
در ره آزادگی بکوش
زین پس مده به لاتاالات شیخها گوش
انسانیت را در کفار بجوی
نیست جز محبت به همنوع با روی باز و خوش خلق و خوی
اینان که بر منبرها خدایی میکنند
از برای قدرت حکم قتل ها جاری میکنند
این است سخنم از برای تو در آخر
نیست چیزی بالاتر از انسانیت و حقوق بشر
سروده از :رضا امیری