ورود روسیه به صحنه جنگ داخلی سوریه، همزمان بود با اعلام شکست پنتاگون در توانمندسازی مخالفان میانهروی اسد. این ورود معادلات قدرت را در سوریه تغییر داد تا آنجا که اسد برای نخستین مرتبه از زمان شروع بحران، پایش را از سوریه بیرون گذاشت
مقامات جمهوری اسلامی که تا چندی قبل، حمایتهای خود را در لفاف فعالیتهای مستشاری و لجستیکی میپوشاندند، آشکارتر در باره سوریه سخن میگویند. بین این آشکارسازی و توافق اتمی، رابطهای معنادار وجود دارد. جمهوری اسلامی به دنبال اهرم دیگری برای قدرتنمایی در سطح منطقهای و بینالمللی است. میتواند علاوه بر عرض اندام در برابر عربستان و ترکیه، با کارت روسیه نیز بازی کند. در سطح داخلی نیز رویکردش در سوریه یا منطقه، موجب اتصال جناحهای رقیب سیاسی است و نه اسباب چالش.
سوریه برای جمهوری اسلامی ارزشی استراتژیک دارد. حسین سلامی، جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران صراحتا میگوید کار ما تضمین استحکام سیاسی، روانی، اقتصادی و نظامی سوریه است. او پنهان نمیکند که امنیت ملی سوریه و جمهوری اسلامی به یکدیگر گره خوردهاند.
دعوت از ایران برای شرکت در اجلاس بینالمللی سوریه و متقاعد شدن آمریکا یا عربستان برای مذاکره با ایران بر سر سوریه پیامهایی نهفته دارد. جان برنان، مدیر سازمان سیا گفت روسیه میداند اسد رفتنی است اما عملیات نظامی در سوریه را به قصد نشان دادن دامنه نفوذ خود پیش از شروع گفتوگوهای دیپلماتیک شروع کرد. آیا در مورد جمهوری اسلامی نیز چنین است؟
زورآزمایی قدرتهای جهانی و منطقهای بر سر بشار اسد نیست، بحث بر سر خود سوریه به عنوان یک آوردگاه است.
ستیز روسیه و ناتو، ستیز شیعه و سنی، قدرتطلبی ترکیه، برآمد رادیکال بنیادگرایی سنی، و ستیز با کردها … همه در بحران سوریه ترکیب شدهاند. آیا خطر این که جنگ داخلی در سوریه به یک جنگ “جهانی” در چارچوبی منطقهای تبدیل شود بالاست؟
جمهوری اسلامی ایران یک پای ثابت این معرکه است. احتمال میرود که خبرهای درگیر بودن دولت ایران در ستیز سوریه به خبرهایی چون کشته شدن “مستشاران” سپاه پاسداران در سوریه محدود نماند.
آیا ممکن است در رابطه با ایران، “پرونده سوریه” جای “پرونده اتمی” را بگیرد؛ یعنی موضوع به محور تنشی تبدیل شود که فشارهای سیاسی و اقتصادی تازهای را بر کشور تحمیل کند و در ضمن محملی شود برای قدرتگیری بیشتر نظامیان؟
رادیو زمانه از شماری تحلیلگران، کنشگران، روزنامهنگاران و فعالان سیاسی دعوت کرده که در بحث پیرامون شرایط منطقه شرکت کنند. پرسش این است که وضعیت منطقه چیست، جمهوری اسلامی در قبال بحران منطقه جه مسئولیتی دارد و چه هشدارهایی باید به افکار عمومی ایران داد.
شیرین عبادی- حقوقدان و فعال حقوق بشر
وقتی به نقشه خاورمیانه نگاه میکنم قدرت ایران، توان نظامی، وسعت خاک، تکنولوژی مدرن و منابع غنی زیر زمینی آن را تبدیل به یکی از بزرگترین و قویترین کشورهای منطقه کرده است. متاسفانه ایران از قدرت خود نه برای بهبود وضعیت مردمش بلکه در راه اهداف سیاسی و صدور انقلابش سو استفاده میکند.
ایران با نفوذی که در شیعیان عراق دارد میتوانست در سر و سامان دادن اوضاع این کشور کمک کند و در نتیجه داعش موفق نمیشد یک شب چند شهر مهم عراق را تصرف کند. اما در عراق چه اتفاقی افتاد؟ نوری مالکی تبدیل به عروسکی در دست حاکمان جمهوری اسلامی شد و از آنجایی که هدف صدور انقلاب بود قسمتی از مردم یعنی سنی ها، نادیده گرفته شدند و به همین دلیل پس از حمله داعش تعداد زیادی از ارتش عرق فوراً تسلیم شد. ایران به باز سازی ارتش عراق کمک نکرد بلکه فقط دوستان خود را یاری کرد
در سوریه اگر پشتیبانی و حمایت بی دریغ حکومت ایران نبود بشار اسد ظرف چند ماه سقوط کرده بود و مردم پیروز میشدند اما دخالت ایران موجب کشتار مردم و جنگ داخلی شد و در خلا قدرت سیاسی داعش زمینه را برای رشد خود مهیا دید
در یمن آشتی ملی میرفت که کشور را به آرامش برساند که ناگهان شیعیان حوثی پایتخت را گرفتند و رئیس جمهور به عربستان فرار کرد و عربستان سعودی نیز بی رحمانه به کشتار مردم غیر نظامی پرداخت. تعدادی از اعضای خنواده عبدالمالک حوثی رهبر شیعیان در ایران پناهنده هستند و خود او نیز قبلا سالها در ایران بسر میبرد
همچنین در بحرین خانواده رهبر شیعیان که به حبس ابد محکوم شده یعنی الخواجه در ایران بسر میبرند و همین امر سؤظن حکومت بحرین را بر انگیخته که نارضایتی مردم ناشی از دخالتهای ایران است. با این ترتیب میبینیم در بسیاری از حوادث ناگواری که در چند سال اخیر رخ داده ایران به نوعی _ مستقیم یا غیر مستقیم_ دخالت دارد.
ایران پس از انقلاب ۱۹۷۹ سر فصل مبارزات سیاسی خود را صدور انقلاب اعلام کرد و جاه طلبی سیاسی ایران حاکمان وقت را به بیراهه ای کشاند که به جای ایجاد رفاه برای ایرانیان مبادرت به ارسال اسلحه و نیرو و صرف میلیاردها دلار در کشورهای اسلامی میکرد با این انگیزه که ایران تبدیل به رهبر جهان اسلام شود
از سوی دیگر همین رویا در سر حاکمان عربستان سعودی نیز بود و رقابتهای سیاسی و نظامی دو حکومت غیر دموکراتیک ایران و عربستان منطقه را به آتش کشاند. روسیه و چین به حمایت از ایران و اسرائیل و آمریکا به حمایت از عربستان سعودی پای در میدان مبارزه گذاشتند و جنگهای نیابتی شروع شد که نتیجه آن کشتار صدها هزار مردم بی گناه، ویرانی بسیاری از آثار باستانی و ظهور تروریسم در منطقه شده است و البته در قبال کشتار مردم بیگناه فروش روز افزون اسلحه باعث شد که سود سرشاری نصیب شرکتهای بزرگ شود
مشکل بزرگ آنجاست که وقتی آتش جنگ زبانه میکشد نمیتوان آسوده سر راحت به بالین گذاشت زیرا هر لحظه امکان سرایت خطر وجود دارد و این چیزی است که حتی برخی از دولتمردان جمهوری اسلامی مانند هاشمی رفسنجانی عنوان کردهاند. بنا بر این ایران وارد قمار بدی شده و بهتر است هر چه زودتر به آن خاتمه دهد. منابع ملی و همچنین پول هایی که در اثر تفاهم هستهای آزاد میشوند باید صرف رفاه مردم و اموری از قبیل احداث مدارس و بیمارستان شود. از راهی که رفته شده بایستی هر چه زودتر برگشت و به قول معروف “جلوی ضرر را از هر کجا بگیری منفعت است.”
علی کشتگر – تحلیلگر سیاسی
آنچه در سوریه و عراق می گذرد، پیامد عوامل گوناگون بینالمللی و منطقهای است. مهمترین عامل بینالمللی این وضعیت، حمله نظامی آمریکا به عراق و در نتیجه نابودی حکومت و زیر ساختهای سیاسی این کشور است. مهمترین عامل منطقهای این شرایط نیز جمهوری اسلامی است.
برآمد داعش بدون نارضایتی و وحشت مردم سنی مذهب عراق از روی کار آمدن یک جمهوری اسلامی شیعه که نسبت به آنان تبعیض اعمال کند غیرممکن بود. دخالت مستقیم جمهوری اسلامی برای روی کار آوردن حکومتی شبیه به خود در عراق، مردم سنی مذهب را آماده استقبال و حمایت از جریانات بنیادگرای سلفی و تکفیری کرد. آنگاه رقبای منطقهای جمهوری اسلامی و سوداگران جنگ و جنگ افزار نیز وارد عمل شدند و با حمایت تسلیحاتی و مالی از این جریانات شرایط وخیم کنونی پدید آمد.
در سوریه نیز نقش مخرب جمهوری اسلامی در آغاز بحران سیاسی این کشور انکارشدنی نیست. چهار سال پیش وقتی جنبش موسوم به بهار عربی به سوریه رسید مطالبه مردم چیزی بیش از آزادی انتخابات و آزادی احزاب سیاسی نبود. منتها دیکتاتوری خانواده اسد با حمایت مالی و تسلیحاتی جمهوری اسلامی و به بهانه دخالت خارجی راه سرکوب و قلع و قمع جریانات میانه رو و اصلاحطلب را برگزید و در نتیجه جریانات دموکراسی خواه به حاشیه رانده شدند و رادیکالیسم تکفیری جایگزین آنان شد.
عربستان، امیرنشین های خلیج فارس و ترکیه نیز بر اساس ملاحظات ژئوپولتیک خاص خود به حمایت آشکار و یا پنهانی از این جریانات پرداختند و سرنوشت شوم کنونی را برای سوریه رقم زدند. عوامل متعدد دیگری از جمله فقر و بیکاری و بی آیندگی جوانان محروم حومه شهرهای بزرگ اروپا (به ویژه فرانسه) که به جریانات بنیادگرای اسلامی میگروند، حمایت یکجانبه غرب به ویژه ایالات متحده از زورگویی و زیادهخواهی اسرائیل و تحقیر و سرکوب دائم اعراب فلسطین، تضاد منافع قدرتهای بزرگ جهانی در منطقهای که نیمی از ذخایر شناخته شده نفت و گاز جهان را در دل خود دارد هریک به سهم خود در توسعه مداوم بنیادگرایی اسلامی و وخامت بحران کنونی سوریه و عراق اثرات انکارناپذیر دارند. حالا پرسش اساسی این است که بالاخره این شرایط خطرناک پدید آمده به کجا می انجامد؟ راه برون رفت از آن کدام است؟
من در شگفتم که چگونه قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس که در ترساندن جمعیت سنی سوریه و عراق و پیدایش وضع موجود نقش موثری ایفا کرده، این روزها در نقش ناجی سوریه و عراق ظاهر شده و برخی از اذهان ساده و سطحی نیز به او دخیل بستهاند. بی تردید ادامه دخالت ایران در سوریه و عراق وضع را از آنچه امروز هست بدتر می کند و میتواند بحران را به درون مرزهای ایران بکشاند. کما این که دخالت عربستان در سوریه و عراق نیز اوضاع را وخیم تر می کند. رقابت و دخالت نظامی قدرت بزرگ جهانی نیز در نهایت همان پیامدهایی دارد که در گذشته و در سایر کشورهای منطقه شاهد بودهایم، ضمن آن که خطر فرامنطقهای شدن جنگ را نیز به همراه دارد.
چشمانداز خاورمیانه تاریک و نگرانکننده است. شاید تنها راه برون رفت از بحرانی که خطر فروپاشی کشورهای خاورمیانه و حتی بروز یک جنگ جهانی را به همراه دارد، گردن گذاشتن همه کشورهای درگیر و ذینفع به یک راه حل معقول از کانال سازمان ملل متحد باشد. امری که بهخاطر منافع کوتاه مدت سوداگران جنگ و محاسبات کوتهبینانه بازیگران منطقهای و جهانی تقریبا غیرممکن است.
فریدا آفاری – روزنامهنگار
اغلب تحلیلگران منطقه اذعان دارند که حملات هوایی روسیه و تقویت حضور نظامی جمهوری اسلامی ایران در حمایت از رژیم بشار اسد در سوریه عمدتا معطوف به مناطق تحت کنترل اپوزیسیون میانهرو و نه مناطق تحت کنترل داعش بوده است. آمریکا و اروپا نیز تلویحا حضور نظامی روسیه و ایران را در سوریه پذیرفتهاند. از سویی دیگر هدف مذاکرات اخیر اتحادیه اروپا با دولت ترکیه توافقی است که درهای اروپا را به روی آوارگان سوری خواهد بست و آنها را وادار خواهد کرد که در سوریه بمانند و بمیرند یا در اردوگاههای آوارگان در ترکیه، لبنان، اردن، عراق و مصر در شرایطی اسفناک مرگی تدریجی را تجربه کنند. با در نظر گرفتن مقیاس گسترده این بحران انسانی که بزرگترین بحران پناهندگی بعد از جنگ جهانی دوم است، آیا بهتر نیست آن را یک هولوکاست بنامیم؟
در این میان، برخی از فعالان و روشنفکران ایرانی با به راه انداختن صفحه فیسبوکی “برای سوریه” یا Sorry Syria آشکارا مخالفت خود را با دخالت نظامی دولت ایران در سوریه اعلام کردهاند و حمایت جمهوری اسلامی از رژیم اسد را یک عامل اصلی در سرکوب انقلاب مردمی سال ۲۰۱۱ و تقویت بنیاد گرایی مذهبی در سوریه و بحران در منطقه میدانند. اما بسیاری از فعالان و روشنفکران ایرانی تلویحا یا آشکارا از رژیم اسد پشتیبانی و ادعا میکنند که ادامه رژیم اسد مانع رشد داعش خواهد شد. آنها استدلال میکنند که این رژیم “گزینه بهتر” است چون به سبب سکولار بودن ظرفیت بیشتری برای اصلاحپذیری دارد.
به نظرم این استدلال غیر منطقی و غیر انسانی است. نخست آن که بخش اعظم بیش از ۲۵۰ هزار سوری که از سال ۲۰۱۱ تا به حال در سوریه کشته شدهاند به دست رژیم اسد و به سبب بمبهای بشکهای ارتش او به قتل رسیدهاند. بخش اعظم آوارگان سوری نیز که شامل ۷.۶ میلیون داخل سوریه و بیش از چهار میلیون خارج سوریه میشوند از مناطقی گریختهاند که تحت کنترل نیروهای بشار اسد است. رژیم اسد از لحاظ شقاوت و مهارت در اداره یک ماشین آدم کشی، شکنجه و تجاوز نه فقط کمتر از داعش نیست بلکه با آلمان نازی مقایسه شده. فراموش نکنیم که رژیم اسد مانند رژیم صدام حسین از گاز شیمیایی علیه مخالفانش استفاده کرده . این رژیم به هیچ یک از اصلاحات پیشنهاد شده از سوی اپوزیسیون میانهرو تن نداده. برای مثال در شهر زبدانی با جمعیتی سنی و مسیحی، محلی که مقاومت شدید مردم علیه حملات نظامی رژیم و نیروهای سپاه پاسداران آنها را در تابستان ۲۰۱۵ وادار به مذاکره با اپوزیسیون کرد، آتشبسی که اعلام شده بود به سرعت از سوی ارتش اسد و سپاه پاسداران نقض شد.
دوم، رژیم اسد و داعش از یک دیگر تغذیه می کنند. بسیاری منابع تاکید میکنند که جنایتهای دولت اسد یکی از عوامل اصلی منجر به ظهور و رشد داعش بوده. دگراندیشان چپ سوری مانند یاسین الحاج صالح خاطر نشان میکنند که دولت بشار اسد هنگام رودررو شدن با انقلابی مردمی عمدا به رشد سازمانها و نیروهای بنیادگرای سنی کمک کرد تا جنبش دمکراتیک و انسان دوست مردم را سرکوب کند و حتی در تابستان ۲۰۱۳ هنگام بمباران مردم بیگناه شهر رقه، شهری که مرکز فرماندهی داعش در آن قرار دارد ، عمدا از حمله به ساختمان مقر داعش خودداری کرد. رژیم اسد با ادامه یک حکومت انحصار طلب شیعی بر اکثریتی سنی هرچه بیشتر هیزم به آتش سنی های بنیادگرای مذهبی و دستگاه ابر تروریستی داعش خواهد ریخت.
لازم است به مردم ایران هشدار داد که ادامه رژیم اسد –چه با اسد و چه بدون اسد– همانا ادامه رشد داعش و استفاده فزاینده دولتهای منطقه از جمله ترکیه و عربستان سعودی از گفتمانهای ناسیونالیستی برای سرکوب هرگونه اپوزیسیون دمکراتیک در خاورمیانه خواهد بود.
این استدلال که باید بین رژیم اسد و داعش، رژیم اسد را به عنوان “گزینه بهتر” انتخاب کنیم، ما را با سیاستهای امپریالیستی دولتهای روسیه، ایران، اسرائیل، آمریکا، اروپا و چین همسو میکند. اگر خود را مدافع حقوق بشر میدانیم باید همواره علیه رژیم اسد و داعش موضع بگیریم، از عدالت اجتماعی دفاع کنیم و در جستجوی راههای ایجاد اتحاد بین ترقی خواهان سوری و ایرانی از جمله کردها باشیم.
جلیل روشندل – استاد علوم سیاسی
جنگ در سوریه رسماً شروع شده است. روسیه، ایران عراق، و خود سوریه عملاً در گیر این جنگ هستند. حتی گزارشهای تائید نشده حاکی از این هستند که گروههایی از ارتش کوبا نیز در این جنگ درگیرند و البته آنچه نیاز به تائید ندارد درگیری حزب الله لبنان است که نه به نمایندگی از شیعیان لبنان بلکه به نمایندگی از ایران و با حمایت مالی و تسلیحاتی ایران در سوریه میجنگد. گروههای دیگری هم هستند که با پول و کمک دولتهای خارجی دیگری در داخل سوریه میجنگند.
از طرف دیگر ایران پای ثابت عرصه جنگی شده است که با آن مرز جغرافیایی مشترکی هم ندارد و با هر معیاری به آن نگاه کنید جنگ تلخ و بیهودهای بیش نیست. هدف از این جنگ در درجه اول کسب مشروعیت برای بشار اسد از طریق نابود کردن مخالفان سیاسی اوست. در کنار این هدف روسیه مایل است هر قدر که ممکن باشد عناصروابسته به گروه به اصطلاح “حکومت اسلامی” [داعش] را نابود کند چرا که هزاران نفر ازاعضای این گروه از آدمکشان مسلمان روسی تبار هستند و به احتمال زیاد هدف بعدی عملیات آنان مناطق مسلمان نشین روسیه و یا کشورهای همجوار آسیای مرکزی خواهد بود.
میتوان ادعا کرد که مرز منافع ملی بیکرانه است وهمین قضیه مداخله ایران را در سوریه توجیه میکند. اما باید پرسید: کدام منافع؟ منافع کدام ملت؟
هیچ یک از این دو جوابی ندارد. منافع ملی معمولاً با تهدید به آن منافع هم سنگ است. مثلاً بدون اینکه وارد بحث چرایی جنگ ایران و عراق شویم، تهدید عراق به منافع ملی ایران در دهه ۱۹۸۰ نزدیکی ایران به سوریه را به نوعی توجیه میکرد و ایران برای اینکه دوستی سوریه را بخرد تا یک کشور عربی زبان در جهان عرب سنگ ایران را بر سینه بزند هزینه گزافی پرداخت کرد. امروز تحمل چندین برابر همان هزینه در قبال سوریه فقط برای اینکه پلی که سوریه به ایران عرضه میکند باز بماند تا ایران به لبنان برسد و ازآن طریق امنیت کشورچهارمی (اسرائیل) را تهدید کند با هیچ منطقی قابل توجیه نیست. هیچ مسئولیتی مشارکت ایران را در این نبرد موجه نمیکند و این جنگی است که به خوبی و با برکناری بشار اسد میتواند از نظرسیاسی مدیریت شود.
ایران از زمان رسیدن به توافق هستهای با غرب به جای احترام بیشتر به حقوق بشر و رعایت حقوق شهروندان در داخل و گره گشایی و تعامل با نظام بینالملل، به سمت معکوس یعنی سرکوب بیشتر در داخل و مانع تراشی در سطح بینالمللی پیش رفته است. حمایت از رژیم بشار اسد در سوریه بخش عمدهای از سپردههای آزاد شده و دستاوردهای ناشی از لغو تحریمهای تحمیلی را به مرداب تسلیحاتی مسکو خواهد ریخت. عملاً پولهایی که امید میرفت خرج مبارزه با بیکاری، رکود و تورم شود میتواند به کام سیریناپذیر ماشین جنگی روسیه جاری گردد و منافع ملی کرملین را تامین کند.
لازم است مردم آگاهانه حقوق اجتماعی و سیاسی خود را مطالبه کنند. دموکراسی بدون پیگیری مردم وجود خارجی پیدا نمیکند و سوء استفاده از باورهای مذهبی مردم سادهترین راه برای تحتالشعاع قرار دادن دموکراسی است. مردم حق دارند خواهان شفافیت کامل در پروسه تصمیمگیری و اجرای مسایل مربوط به منافع ملی و سیاست خارجی باشند و نه اینکه فقط به مجالس عزاداری “مستشاران” کشته شده در راه اهداف مسکو و دمشق دعوت شوند.
الاهه بقراط – روزنامهنگار
نمیدانم درگیریهای سیاسی و کشتار و تخریب و آوارگی به چه حدی باید برسد و یا اساسا چه معیاری وجود دارد که بر اساس آن سیاستمداران و رسانهها اعلام کنند جنگی تمامعیار در منطقه در جریان است!
بیش از سی سال جنگ در افغانستان به موضوع «طالبان» و «القاعده» که زاییده سیاستها و عملکرد روسیه (همچنین شوروی) و آمریکا هستند، کاهش یافت. الان هم جنگ در سوریه به موضوع حکومت بشار اسد و «داعش» کاهش داده میشود که آنها هم دست پرورده بازیگران بینالمللی هستند. کشورهای قدرتمند و همچنین حکومتهای منطقه مانند رژیم ایران، سعودیها، ترکیه نمیخواهند نقش خود را به عنوان یکی از علل وضعیت فاجعهبار منطقه ببینند بعد میخواهند مانند منجی و یابندگان «راهحل سیاسی» به میدان بیایند و کسی هم به روی خودش نیاورد! متأسفانه این وضعیت سیاست بینالمللی، و با تأسف بیشتر، جریان اصلیِ رسانههای بینالمللی است
در موضوع مسئولیت ایران در بحران، باید از رژیم ایران حرف زد و نه از «ایران». گفته میشود که رژیم ایران خودش جزء بحران منطقه است. من نیز همین عقیده را دارم. سلطهجویی و توسعهطلبی رژیم ایران نه برای تسلط بر خاک کشورهای دیگر بلکه با هدف گسترش جمعیت شیعه در منطقه و همچنین جهان، بخشی از همان استراتژی قدیمی «صدور انقلاب اسلامی» است. اسلامی که رژیم ایران آن را در مذهب شیعه و ایدیولوژی حکومتی خود خلاصه میکند و رویای یک واتیکان شیعه را در خاورمیانه در سر میپروراند. بیهوده نیست که به ولی فقیهشان میگویند «رهبر مسلمین جهان» بدون اینکه به بیپایه بودن این ادعا و متفاوت بودن زمینههای تاریخی این دو دین بیندیشند.
این که این استراتژی به دلیل فرقههای مختلف اسلامی و همچنین قدرتمندی کشورهای سُنّی و عرب محکوم به شکست است یک موضوع تاریخی است که هنوز خیلی مانده تا دفترش بسته شود. اما اینکه این استراتژی از همان فوریه سال ۱۹۷۹ بستر رشد بنیادگرایی اسلامی را فراهم آورد و یکی از علل وضعیت کنونی است، یک واقعیت خونبار و پرهزینه است. جمهوری اسلامی چه از نظر سیاسی (یک حکومت بسته و گروهی) و چه از نظر قومی و نژادی (به هر حال در یک کشور غیرعرب حکومت میکند) و چه از نظر مذهبی (شیعه جعفری اثنی عشری) در میان خود مسلمانان در اقلیت محض قرار دارد. حتی بخشی از گروههای افراطی اسلامی که از آنها پشتیبانی میکند، در دو مورد اخیر در تخالف با آن قرار دارند.
گمان نمیکنم در جایی که مردم یک کشور حق واقعی و امکانات مشارکت سیاسی و متشکل شدن در احزاب و گروههای سیاسی و صنفی را ندارند، هشدار هیچ نقشی بازی کند. هشدار را باید به حاکمان داد، اگرچه گوش شنوا ندارند. ولی آنها مسوول هر وضعیتی هستند که در یک کشور پیش میآید زیرا قدرت و ابزار آن را در دست دارند. به وضعیت سوریه نگاه کنید: بشار اسد که دهها آب پاکتر از حاکمان واپسمانده ایران بود میتوانست با گفتگو با نیروهای منتقد و مخالف خود، مسیر فاجعهبار سوریه را از آنچه امروز هست، تغییر دهد. وگرنه مردم نامتشکل و بدون ابزار چه میتوانند بکنند جز اینکه کشته شوند و یا راه فرار و آوارگی در پیش بگیرند؟! بله، هشدار را باید به حاکمان داد، از جمله حاکمان کشورهای قدرتمند که سیاست بینالمللی را رقم میزنند. آنها مسوول هستند.
رضا تقیزاده – تحلیلگر سیاسی
ایجاد آمادگی کافی برای دفاع از حدود ملی (مرزهای آبی-خاکی و آسمان یک کشور) اساسی ترین مسئولیت هر دولت است. حضور موثر و تعیین کننده در منطقه جغرافیای کشور، بخصوص استفاده از قدرتهای نرم میتواند در خدمت تامین منافع ملی و بالا بردن ثروت و سطح زندگی مردم قرار بگیرد.
با تکیه بر این اصول پایه است که کشور های دارای امکانات لازم و کافی، هدف تبدیل شدن به یک قدرت منطقهای را برای خود تعیین و تعقیب میکنند.
با توجه به ترکیب جمعیت، موقعیت جغرافیایی و برخورداری از منابع طبیعی (بخصوص ذخایر عظیم انرژی فسیلی) ایران همیشه دارای استعداد کافی برای ایفای نقش یک قدرت منطقهای بوده و طی فرازهایی از تاریخ خود در ردیف قدرتهای بزرگ جهانی قرار داشته است.
در تقابل با نقش سازنده که یک قدرت منطقهای میتواند در جهت تامین صلح و توسعه تجارت و اشاعه فرهنگ و استفاده از ابزار های قدرت نرم بعمل آورد، تحریک خشونت، ایجاد تشنج، حضور نظامی و مداخله در امور داخلی کشورها است که بی تردید به بروز بحرانهای منطقهای و جنگ داخلی، تخریب زیر ساختهای یک کشور و اخلال در امر تولید و آموزش و روال زندگی متعارفی مردم میانجامد.
الگوی حضور نظامی جمهوری اسلامی در سوریه به بهانه دفاع از حکومت اسد، که از جمله عوامل اساسی تشدید جنگ داخلی در آن کشور، آوارگی نیمی از جمعیت آن و کشته شدن بیش از ۲۵۰ هزار نفر طی چهار سال اخیر انجامیده، مصداق روشن مداخلهجویی یک کشور در امور داخلی کشورهای دیگر و عوارضی است که اقداماتی از این دست میتواند برای هر دو سوی معادله به بار آورد.
ایران در نتیجه مداخله جویی نظامی و سیاسی حکومت جمهوری اسلامی در سوریه، در کنار روسیه، به یکی از نماد های جداییساز در جوامع مسلمان، و هدف اصلی جلب انتقاد و تحریک خشم دست کم یک نیمه از دو پاره جهان اسلامی-بهخصوص در منطقه خاورمیانه، تبدیل شده است.
شکل دادن به محور تازه نظامی تهران مسکو با هدف حفظ حکومت اسد، تعهدات و درگیریهای ایران را در منطقه افزایش میدهد، و به همین نسبت هزینههای جانی و مالی بیشتر که حضور در یک جنگ خارجی آنرا اجتناب ناپذیر میسازد. افزایش حضور نظامی روسیه در منطقه، که با پشتیبانی مالی، لجستیکی و تامین ارتباطات از سوی جمهوری اسلامی صورت گرفته، بدون تردید جغرافیای سیاسی-امنیتی منطقه را تغییر خواهد داد.
این تحولات، بعد از تغییر دولت در واشنگتن و احتمالا جانشین شدن سیاست انفعالی کنونی کاخ سفید با سیاست و حضوری فعالتر از سوی رییس دولت بعدی ، میتواند میزان تشنج و رویارویی مابین قدرتهای درگیر در منطقه را در مسیری مخالف با منافع ملی ایران افزایش دهد.
حضور نظامی ایران در سوریه، لبنان، عراق و اینک یمن، نه حضوری است ضروری و نه الزاما ماندگار. انجام تعهدات رو به افزایش ایران در کشورهای عضو محور مقابله شیعه-سنی نیز، با زدوده شدن رنگ مذهبی و عقیده گرایی از سیاست خارجی و رفتار های منطقه ایران، معلق خواهد ماند، و در نتیجه هزینه های تعهد و پرداخت شده نیز بر باد میروند.
رسیدن به توافق اتمی با جامعه جهانی و تدوین «برجام» میتوانست به تغییر تدریجی ماهیت نظام سیاسی ایران از یک حکومت انقلاب مذهبی زده، عقیدهگرا، چالش برانگیز و معترض، به یک حکومت قانونمند و متعارفی و همسو با کشورهای منطقه منجر شود.
غالب آمدن خطوط سیاسی اصولگرایان و نظامیان بر خطوط سیاسی مورد نظر دولت، که نماد آن انتشار سند روز چهارشنبه ۲۱ اکتبر از سوی علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی خطاب به دولت در مورد نحوه اجرای برجام و آینده آن است، میتواند در نتیجه تقویت سیاسی محور تهران-مسکو، اجرای برجام و پیوست ایران به اقتصاد جهانی و گشوده شدن افق آزادی های سیاسی در داخل را نیز با موانع تازهای روبرو سازد.
افزایش حضور و تحرکات نظامی ایران در سوریه و توسعه همکاری های نظامی امنیتی جمهوری اسلامی با کرملین میتواند از مرزهای مداخله در سوریه، فراتر رفته و ملاحظات تازهای پیرامون آینده، و ماهیت و رفتارهای جمهوری اسلامی در داخل کشور و در رابطه با کشورهای منطقه و جامعه جهانی بهوجود آورد. در نتیجه این تحولات محتمل، ایران میتواند بهجای قرار گرفتن در موقعیت یک قدرت منطقهای روبه رشد، با خطر تبدیل شدن به یک قدرت منطقهای رو به زوال روبرو شود.
شادیار عمرانی – روزنامهنگار
واقعیت این است که غرب با گذر از وابستگی به نفت، اهمیت خاورمیانه را در سطحی دیگر برده است و در این سطح دیگر قطبهای شرق و غرب نیستند که به مصاف یکدیگر میروند، بلکه قدرتهای منطقهای سهمخواهی میکنند.
مسأله ایران در سوریه، نه در آینده بلکه مدتهاست در مقابل مسأله اتمی ایران مطرح شده است. حتی در ظاهر قضیه هم به خوبی این بده بستان یا به قول حسن روحانی بازی برد- برد عیان است. در هیچ یک از نشستهای جهانی برای حل مسأله سوریه، ایران دخالت داده نمیشود اما در تمام نشستهای ایران با کشورهای عضو گروه ١+۵ مسأله سوریه یک پایه اصلی گفتو گو است. مقامات سپاه نیز بارها به روشنی گفتهاند که حضور نظامیشان در سوریه را نه تنها انکار نمیکنند بلکه بر استمرار آن میکوشند.
این حضور به طور مستقیم در عراق نیز امروزه محسوس است. جمهوری اسلامی ایران، با این حضور به دنبال گسترش بازار انحصاری اقتصادی نیست بلکه، گسترش قدرت منطقهای جمهوری اسلامی به حفظ جایگاه آن کمک میکند. ایران اگرچه در ابتدا در بروز سناریوی سیاه و سپس هرج و مرج خلاق در عراق نقش چندانی نداشت و بعدها از این هرج و مرج بیشترین سود را برد. در مورد سوریه وضع کاملا برعکس بود.
تمام مداخلهگران امروز در سوریه، سه سال پیش نیز حضور داشتند. بشار اسد و حامیان ایرانی و روسی او یا آمریکا و متحدانش، در پی حفظ انسجام سوریه نیستند. سهمخواهی هر یک تنها با شقه شدن سوریه محقق میشود. سوریه امروز نه تنها صحنه نزاع قدرتهای جهانی نیست بلکه رزمگاه اتحاد آنهاست. اتحادی که سهم هر یک از طرفهای درگیر را در سطح مطلوب خود فراهم میآورد: گسترش هژمونی سیاسی برای ایران، عربستان و ترکیه، حفظ بی چون و چرای تنها پایگاه روسیه در مدیترانه، و خیال جمع ایالات متحده از اسرائیل و نفوذ آن بر کل منطقه خاور میانه، شمال آفریقا، شرق مدیترانه و از همه مهمتر و استراتژیکتر شاهراه سوئز.
آنچه نئولیبرالیسم بنیانش را در امپریالیسم نوین طی سه دهه اخیر ریخت، نه وحدت شورایی و دموکراتیک کشورها و منابع سرمایه، بلکه خرد کردن آن به هستههای کوچک متزلزل بود. سناریویی که در آمریکای لاتین امتحان شد، در اروپا به خوبی جواب داد، در آسیای جنوب شرقی پیاده شد و حالا به قیمت خون میلیونها نفر در خاورمیانه قطعی میشود.
مردم ایران هم باید بدانند که از این معادله جهانی خارج نیستند. آنچه امروز به عنوان دستآورد دولت روحانی و سپاه قدس در صحنه دیپلماتیک، اقتصادی و نظامی میبینند، نه تنها بیانگر قدرت ایران و یا به قول گروهی «بازگشت آبرو به پاسپورت ایرانی» نیست، بلکه پیروزی طبقه حاکمان ایران در سهمخواهی جهانی است. در این پیروزی جایی برای مردم ایران نیست بلکه وقتش که برسد همین حاکمان به خوبی میتوانند نقش اسد را در ایران بازی کنند
کاکشار اورامار – روزنامهنگار کرد
با آمدن روسیه به منطقه توازن قدرت موجود در منطقه وارد فاز جدیدی شده است. من با چند تن از پیشمرگهها و فرماندهان نیروهای کرد بارها گفتگو انجام دادهام. آنها به صراحت میگویند که در میدان عمل آمریکا نمیخواهد فعلا داعش از صحنه حذف شود. از زمانی که روسها وارد سوریه شدند، آمریکا هم رویه جنگ خود را عوض کرده است. در عراق طی چند روز گذشته مسئولان ارتش آمریکا با مقامات کرد و عراقی دیدارهایی داشتهاند و اکنون همه جا صحبت از حمله به موصل و شنگال به گوش میرسد.
از طرف دیگر ترکیه بسیار نگران قدرت گرفتن کردها در سوریه است و با وجود روسها دیگر مثل گذشته نمیتواند با «پید» رفتار تهدیدآمیز داشته باشد. در ترکیه و شمال کردستان، انتخاباتی سرنوشتساز پیش روست و اگر «عدالت و توسعه» به اهداف خود برسد، وضعیت دمکراسی در ترکیه به سالهای ۱۹۹۳تا ۱۹۹۵برخواهد گشت.
از یک طرف دو قدرت جهانی و از طرف دیگر هم دولتهایی مثل ایران، ترکیه و عربستان وارد جنگی هولناک با یکدیگر شدهاند، ولی اگر در این میان نیروی سومی که طرفدار دموکراسی است و با اراده خود میجنگد سرنوشت خود را رقم بزنند، اتحادی نیرومند تشکیل دهند، میتوانند از جنگی گسترده در منطقه جلوگیری کنند.
در این میان کردها فاکتور مهمی هستند که در میدان عمل لیاقت خود را ثابت کردند. این نیروها در ترکیه حزب اتحاد دمکراتیک خلقها و دیگر احزاب چپ، در سوریه کردها و در عراق هم مخالفان جنگ داخلی در منطقه هستند. همه باید پشتیبان این نیروها باشیم.
ایران در منطقه نقش سازندهای ندارد. بسیاری بدبختیهای منطقه با انقلاب اسلامی آغاز شدند. ایران از ۳۷ سال پیش تا به امروز بودجه کلانی را صرف تشکیل و نیرومند کردن احزاب و گروههای اسلامی در منطقه کرده است. این مصداق حرف آیتالله خمینی است که گفته بود ما به جای نفت انقلاب صادر میکنیم.
توافق ایران با غرب بر سرپرونده اتمی جسارت سیاسی بزرگی را در منطقه به ایران بخشیده است. هرچند این پرونده هنوز راه زیادی را باید بپماید تا به انجام برسد، ولی زمامداران ایرانی پس از این توافق و احساس پیروزی، خود را همانند روسیه و آمریکا قدرتهای بزرگی در سوریه میبینند. مسٔولیت ایران در چنین برههٔ زمانی این است که به حل مشکلات اقتصادیسیاسی داخل کشور و مردماش بپردازد. وضعیت حقوق بشر در ایران بسیار بد و احزاب و گروههای اتنیکی آن حتی در خارج از ایران هم تحت فشار قرار دارند. سیاست کنونی ایران در آینده محکوم به شکست است.
مردم باید بر ضد سیاست خارجی دولت اعتراض کننند. نباید گذاشت که سرمایههای ملی در جنگ حوثیها و سعودیها صرف شود. روشن نیست ماندن رژیم دیکتاتوری مثل بشر اسد در سوریه چه سودی به حال مردم ایران خواهد داشت؟ مردم باید نسبت به سرنوشت خود و نسل آینده واکنش نشان دهند و نگذارند مصالح ملّی کشور فدایی اقلیت یک گروه جاهطلب و ماجراجو شود.