به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از روز، عبدالله احمدی، پدر این زندانی محکوم به اعدام می گوید که فرزندش به اتهام محاربه محکوم به اعدام شده، درحالیکه او نه عضو هیچ گروه و حزبی بوده، نه دست به اسلحه برده و نه هیچ فعالیتی که مصداق محاربه باشد انجام داده، او فقط به خاطر تبلیغات مذهبی دستگیر شده است.
شهرام احمدی از ۶ اردیبهشت ۸۸ در زندان به سر می برد، حکم اعدام او درحالی از سوی دیوان عالی کشور تایید شده که پیشتر از سوی همین دیوان نقض شده بود. پدر او می گوید: “سال ۸۸ که آقای خامنه ای به کردستان سفر کردند، قبل از سفر ایشان، عده ای را بازداشت کردند. ۶ اردیبهشت بود که شهرام را هم بازداشت کردند. ۵ ماه بعد از او هم، پسر دیگرم را در حالی که هنوز ۱۸ سال هم نشده بود بازداشت و بعد اعدام کردند، حالا هم حکم اعدام شهرام را تایید کرده اند. اول می گفتند صحبت ها و تبلیغات مذهبی او و دوستانش برخلاف وحدت است، بعد اتهام محاربه زدند. او عضو هیچ گروه و حزبی نبوده و هیچ وقت هم اسلحه نداشته و اصلا اسلحه دست نگرفته که به او اتهام محاربه زده اند. حتی یک بار چاقو هم به دست نگرفته. او را فقط به خاطر عقیده بازداشت کردند.”
آقای احمدی بیش از ۲ سال است که فرزندش را ملاقات نکرده، خانواده او ساکن سنندج هستند و می گوید: “بهرام را که اعدام کردند مادرش سکته کرد، وقتی از آخرین ملاقات بر می گشتیم تصادف بدی کردیم و او حافظه اش را از دست داد و نیمی از بدن اش فلج شد. حالا بعد از ۲ سال و ۶ ماه تقریبا حافظه اش بازگشته ولی نصف بدن اش فلج است، برای همین نمی تواند ملاقات برود. در این مدت فقط یکبار خواهر و برادرش به ملاقات رفتند و دیگر هیچ ملاقاتی نداشته. حالا هم که گفته اند حکم اعدام تایید شده.”
شهرام احمدی هنگام دستگیری گلوله خورده بود.پدرش در این مورد می گوید: “وقتی از مسجد بیرون آمده اند او با دوست اش اصغر رحیمی در کوچه بوده. مامورها ایست می دهند ولی این بچه ها متوجه نمی شوند که ایست را به آنها داده اند همین طور به حرکت ادامه می دهند که مامورها تیراندازی می کنند و شهرام تیر می خورد. در همان وضعیت کتک شان می زنند. سرش و بینی اش شکسته بود. بعد بردند بیمارستان و جراحی کردند. گلوله به کلیه و روده اش آسیب زده بود، برای همین یک کلیه و بخشی از روده اش را درآورده اند. او را بعد از اینکه از آی سی یو به بخش منتقل می شود به بازداشتگاه سپاه می برند و آنجا ۱۷ روز بازجویی می کنند. بعد منتقل می کنند به اطلاعات سنندج.۱۲ ماه هم آنجا زبر بازجویی بوده. ۲۱ ماه هم به محل دیگری در زنجان منتقل کردند. گفته بودند جا نداشتیم. ۳۳ ماه در سلول بوده اند که بعد منتقل کرده اند به اوین و بعد رجایی شهر و بعد از ۴۶ ماه دادگاهی کردند”.
آقای احمدی می گوید که فرزندش امکان اختیار وکیل نداشته: “وکیل تسخیری بود و اطلاعات معرفی کرده بود. اطلاعات ۳ وکیل معرفی کرده و گفته بود یکی از این سه نفر را می توانید بگیرید. ما هم نزدیک ترین را انتخاب کردیم که بتوانیم راحت تر از طریق او پی گیری کنیم. ۱۱ مهر ۹۱ دادگاه برگزار شد. اردیبهشت ۹۲ حکم را ابلاغ کردند. حکم رفت دیوان عالی کشور و آنجا نقض شد، به این دلیل که زمانی که شهرام بازداشت بود ۵ ماه بعد از دستگیری اش، شیخ الاسلام که نماینده خبرگان بود ترور شد بعد امام جمعه سنندج ترور شد. عده ای را گرفته بودند و پرونده اینها را یکی کردند. دیوان عالی کشور نقض کرد و گفته بود که پرونده خیلی کلی است و باید مشخص شود هرکسی چه اتهامی دارد. دوباره پرونده را به قاضی مقیسه دادند و او باز حکم اعدام داد و این بار اعدام را تایید کردند”.
او می افزاید: “هیچ چیزی از پسر من برای محکوم کردن اش نداشتند او کاری نکرده بود. زیر فشار و شکنجه، کاغذهای سفید امضا از او گرفته بودند. می گفت که شوک برقی به او زده اند، کتک اش زده اند،و خیلی اذیت کرده اند. می گفت تهدید کرده بودند که خانواده را اذیت می کنند و همین کار را هم کردند ۵ ماه بعد از دستگیری او آمدند و بهرام را بردند. بهرام هنوز ۱۸ سالش هم نشده بود. ولی حکم اعدام دادند و آبان ۹۱ او را به زندان قزل حصار بردند ۴۰ روز انفرادی بود و بعد اعدام کردند. جنازه را هم به ما ندادند حالا تنها امید ما این است که این یکی را به ما برگردانند. یکی را که اعدام کردند و ما حتی جنازه اش را هم ندیدیم حالا این یکی را به ما برگردانند ۶ سال و ۷ ماه است که زندان است،در زندان ۲۷ ساله شده. او هیچ کاری نکرده که با او و خانواده ما اینطور کردند. کرد سنی است، مذهبی است و تبلیغات مذهبی می کرد این همه سال زندان او را نگه داشتند کافی نیست.”
مادر شهرام احمدی پیشتر در نامه ای که در سایت ندای سبز ایران منتشر شده بود خطاب به مادر ستار بهشتی نوشته بود: “ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﮔﻮﻫﺮ ﺧﺎﻧﻢ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﻣﺰﺍﺭ ستارت ﮐﺠﺎﺳﺖ ﻭ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺑﻪ دیدارﺶ ﻣﯽ ﺭﻭﯼ. ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﻗﺒﺮ ﺑﻬﺮﺍمم ﮐﺠﺎﺳﺖ.”
او اضافه کرده بود: “من از آن وقتی که آن مامور درسالن ملاقات زندان رجایی شهر خبر اعدام بهرام را به من داد و سکته کردم شهرام را ندیده ام چون نصف بدنم فلج شده بر اثر تصادف در راه برگشت بعد از ملاقات و ترخیص از بیمارستان تهران. دعا کنید که این آخرین بهار دوری من از شهرام باشد ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﻣﺮﺍ ﺩﺭﮎ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﺭﺩ ﻣﺮﺍ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺑﺎﺷﻨﺪ. ﺩﺭ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﻭﺟﺪﺍﻥ ﻫﺎﯼ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺗﻼﺵ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﮔﯿﺮﻧﺪ ﺗﺎ ﻫﻢ ﭘﺴﺮﻡ ﻭ ﻫﻢ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ ﻫﺎﯼ ﻋﻘﯿﺪﺗﯽ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﺎﺭ ﺗﺤﻘﻖ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﺸﺮﻭﻉ ﺧﻮﺩ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺁﺯﺍﺩ ﮔﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻇﻠﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﮊﯾﻢ ﻧﺠﺎﺕ ﯾﺎﺑﻨﺪ