سی آبان ۹۴ ازحراست ناحیه ی ۶ به خانه تلفن زدند که دوستانه میخواهیم مذاکره کنیم. بنده اعتراض کردم چون بازنشسته هستم کارهای من ربطی به حراست و اطلاعات ندارد. دادگاه میتواند مرا بخواهد.
اصرار کردند که دوستانه است بیایید. گفتم باشد ساعت ۱۰ میآیم. وارد اتاق حراست که شدم، مسئول حراست آقای عباسی مرا با دو نفر تنها گذاشت. آن دو نفر از من خواستند که مطالب جایی درج نشود. اعتراض کردم و گفتم مسائل درون خانه هر کس جزئ اسرار آن خانواده است، که متاسفانه جمهوری اسلامی همیشه برای سرکوب از حربه ی نقاط ضعف خانوادهها استفاده میکند. در حالی که باید حکومت شفاف عمل کند، که عمل نمیکند. مثال زدم. فرانسوا میتران رئیس جمهور فقید فرانسه از یک زن جوان عرب دختری نامشروع داشت، که در سن ۱۸ سالگی همیشه به کاخ الیزه رفت و آمد داشت و خبرنگاری از جهان سوم از خبرنگاران فرانسوی میپرسد که شما چطور چنین مسئلهای را رسانهای نمیکنید؟ خبرنگاران فرانسوی میگویند این مسئله ی شخصی میتران است، ربطی به ملت و رسانه ندارد. از من خواستند که موبایلم را بدهم. گفتم موبایلم دست همسرم میباشد، و ایشان پشت درب منتظر است. اجازه گرفتند که اگر اشکال ندارد برای خودشان و نه برای اطلاعات ضبط کننند، که بعد با مرور، آنها بهتر مسائل را تجزیه و تحلیل کنند. گفتم اگر برای اطلاعات هم ضبط کنید مهم نیست. حرفهایم را در همه جا زده و میزنم و مشخص شد از اطلاعات هستند. از این چهار ساعت گفتگو امیدوارم بتوانم خلاصهای برای شما بیان کنم. ابتدا گفتند ما آمدهایم که این آقای هاشم خواستار را که «فورا گفتم دارای پرونده ی قطوری است.»…. از نزدیک دیده و بشناسیم. گفتم بنده عقایدم را به بازجوهایم بارها گفتهام و برای خوشایند شما این همه حرف نمیزنم، بلکه به خاطر ثبت در تاریخ مکتوب ایران، که روزی در اختیار ملت قرار خواهد گرفت، همه چیز را میگویم.
گفتند معلمان به خاطر معیشت؛ امنیت را زیر سئوال میبرند. جواب دادم امنیت باید پایدار باشد و امنیت پایدار تنها در سایه دموکراسی به وجود میآید. این همه دزدی که در کشور صورت میگیرد باعث شده است ملت نسبت به حاکمیت بسیار بدبین باشد و هر لحظه ممکن است انفجار صورت بگیرد. معلمان بسیار حساب شده تجمع و اعتراض میکنند. از ۱۰ اسفند که اعتراضها شروع شده است، هیچ وقت کلاسها را تعطیل نکردهاند. اکثر تجمعاتشان را پنجشنبهها برگزار میکنند تا این شائبه برای بعضی معلمان به وجود نیاید که کلاسها را تعطیل کنند. بنده نیز به شورا ی هماهنگی و مرکزی تشکلهای صنفی فرهنگیان توصیه کردهام؛ مواظب باشند که در اعتراضات، اولیای دانش آموزان در مقابل معلمان قرارنگیرند.
پرسیدند: در نهایت هدف شما چیست؟ گفتم: انتخابات آزاد و دموکراتیک. از لهستان و آفریقای جنوبی مثال زدم. در آفریقای جنوبی، ماندلا و یارانش گفتند: ما میبخشیم، اما فراموش نمیکنیم. در ایران هم امیدوارم انتخابات آزاد برگزار شود و ملت کسانی را که جنایت کردهاند ببخشند. هرچند که بنده کارهای نیستم و حرف دل خودم را میگویم. به آنها همچنین گفتم، که جبههٔ ملی، نهضت آزادی، حزب ملت ایران، جنبش مسلمانان مبارز و….. همه و همه خائن هستند؟ آیا فقط همینها که کشور را چپاول و غارت کردهاند خادم هستند؟.
رژیم شاه با ۳۵ میلیون جمعیت؛ هفتصد هزار کارمند داشت. اما اکنون با ۸۰ میلیون جمعیت به قولی چهار میلیون و پانصد هزار و بر اساس برخی شنیدهها تا هشت و نیم میلیون نفر کارمند دارد. به آنها آدرس دادم که مشهد، اداره ی بصیرت زایی در حاشیه ی جاده سنتو دارد. یعنی اگر بنده به آنجا بروم بصیرتم را چگونه بالا میبرند؟ (اوج چاپلوسی) جمهوری اسلامی بسیار بدتر از رژیم شاه به بروکراسی فاسدی رسیده است که به هیچ عنوان نمیتواند خودش را از آن رها کند و اگر پیامبر وامام زمان هم در راس این سیستم قرار بگیرند؛ نمیتوانند اصلاح کنند. دنیا به سمت کوچک سازی سیستم اداری میرود. ترکیه، با جمعیت مشابه ما یک چهارم ما کارمند دارد. یکی از اصول انقلاب سفید شاه مبارزه با کاغذ بازی (بوروکراسی) بود. حالا جمهوری اسلامی ادامه دهنده ی همان سیاستهای رژیم شاه یعنی بروکراسی و وابستگی به نفت، که در سطح بسیار گسترده تری است. همچنین به مامورین گفتم زمانی که در زندان با خارجیها هم بند بودم آنها به من میگفتند شما چرا انقلاب کردید؟ میگفتم برای آزادی و دموکراسی. میگفتند آن موقع اقتصاد شما چطور بود؟ میگفتم: نسبتا خوب بود. میگفتند اکنون اقتصاد و آزادی دارید؟ میگفتم اقتصاد و دموکراسی هیچکدام را نداریم. آنها میخندیدند. به مامورین گفتم: چه زندان و چه خانه باشم، به وظیفهام عمل میکنم. گفتند در زندان مثلا چه کار خواهید کرد؟ گفتم همان کاری که در سال ۸۸ – ۸۹ – ۹۰ – ۹۲ کردم. از درون زندان نامههایی نوشتم که مرا مرتب به بند قاتلان و مواد مخدر تبعید میکردید. در حالی که قاضی به نامهها هیچگونه ایرادی نگرفته و گفت: حتی استفاده کردهایم. اما چرا روی سایتها رفته و تلوزیونهای خارج از آن سو ئ استفاده کردهاند؟ و من خدا را شکر میکردم که اگرچه از لحاظ جسمی برایم سخت بود، اما این همه سوژه که زندانیان و شرایط نگهداری زندانیان داشتند، میتوانستم بنویسم. یا اینکه مرا در سلول انفرادی نگه دارید که نتوانم بنویسم. گفتند ما نمیخواهیم در تقابل با شما باشیم. گفتم شما حداقل سه مرتبه مرا به زندان فرستاده و یکبار هم کسر یک هشتم حقوق کردهاید. چطور در تقابل با من نیستید؟ گفتند خوب، خلاف قانون هر کس عمل کند ما جلویش را میگیریم. به آنها اعتراض کردم که شما قانون راقبول ندارید. گفتند چرا قبول داریم. گفتم: من نوشتهام و یا با زبانم حرف زدهام. این یعنی آزادی بیان، که حکومت از من گرفته و حداقل چهاربار مرا محکوم کرده است. چرا دادگاه برابر همین قانون اساسی هیئت منصفه تشکیل نمیدهد؟ و با وجود هیئت منصفه رسول بداقی، علی اکبر باغانی، اسماعیل عبدی، محمود بهشتی لنگرودی و همه آزاد میشوند. چرا هیئت منصفه را تشکیل نمیدهند؟ چون میدانند از همین روزنه اگر قانون اجرا شود دیگر این حاکمان نخواهند بود. پس انقلاب را دزدیده و باندی عمل میکنند. و جاهایی که به ضرر آنهاست حاضر نیستند اجرا کنند. حتی بحث را به پسر آقای خامنهای آقا مجتبی کشاندم. چرا آقای نوری زاد و مهدی هاشمی رفسنجانی که مدعی هستند آقا مجتبی اختلاس و از شهرام جزایری پول گرفته است را محاکمه نمیکنند تا حقیقت روشن شود؟ که ایشان گفت آقای خامنهای دستور دادند که به وضع مجتبی رسیدگی شود، که شده و مسئلهای نبوده. گفتم چرا برای مردم نگفتند؟ و از طرفی آیا اگر به مردم بگویند مردم باور میکنند؟ از همه جا سخن رفت. بنده هم که برای بحث سرم درد میکند. چه بازجو و چه اطلاعاتی و چه همکار فرهنگی و چه… باشد. حرف را باید زد. به آنها گفتم که اگر زندان نبودم نامه ی سرگشادهای به مناسبت انتخابات مجلس به رهبر خواهم نوشت. طولانی شد و خسته کننده. پس ناچار تمام میکنم. در پایان بنده همیشه خودم را مدیون همکاران فرهنگی میدانم که بیدریغ از من حمایت کردهاند. امیدوارم بتوانم در جهت خواستههای بحق معلمان حرکت کنم.
سید هاشم خواستار نمایندهٔ ی معلمان در کانون صنفی فرهنگیان خراسان