بازگشت ارژنگ داوودی به زندان

«ارژنگ داوودی» زندانی سیاسی محبوس در بند ۱۰ زندان رجایی شهر کرج در شانزدهمین روز از اعتصاب غذا خود به علت وخامت بد جسمی بعد از ظهر روز چهارشنبه ۲ دی ماه به بیمارستان امام خمینی منتقل شده بود، ساعت ۱۲ شب گذشته با توجه به عدم رسیدگی پزشکی و درگیر شدن پزشک معالج دکتر «نیما شهریار پور» با «ارژنگ داوودی» در بیمارستان امام خمینی مبنی بر این که ایشان زندانی سیاسی هستند و او را درمان نمی کند به زندان رجایی شهر بازگردانده شد.

به گزارش کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی، این زندانی سیاسی پیش تر از سوی مسوولین در روز سه شنبه ۱۷ آذرماه ۱۳۹۴به همراه «افشین بایمانی»، دیگر زندانی سیاسی از سالن ۱۲ بند ۴ زندان رجائی شهر کرج خارج و «ارژنگ داوودی» به بند ۱۰ و «افشین بایمانی» به بند دو معروف به دار القران منتقل شدند.
این دو زندانی سیاسی در اعتراض به انتقالشان به این بندها و درخواست بازگشت به سالن ۱۲ بند ۴ زندان رجائی شهرکرج از روز سه شنبه ۱۷ آذرماه سال جاری دست به اعتصاب غذا زدند.
«ارژنگ داوودی» معلم و نویسنده زندانی به خاطر نامه‌نگاری از زندان و انتشار و ارسال نوشته‌ها و یادداشت‌هایش بارها از سوی مسوولین زندان مورد تهدید، فشار و شکنجه قرار گرفته است. وی با اتهامات تازه‌ای در زندان روبرو و با احکام جدید حبس نیز محکوم شده است.
اتهام «عضویت و هواداری و فعالیت موثر در پیشبرد اهداف سازمان مجاهدین خلق در زندان» صدور حکم اعدام را برای این زندانی سیاسی ۶۳ ساله به دنبال داشته است.
«ارژنگ داوودی» محکومیت ۱۰ ساله نخست خود را به پایان رساند، اما پیش از صدور حکم تازه اعدام، با پرونده‌ سازی‌های مختلف طی دوران حبس، مجددا به ۲۰ سال و ۸ ماه زندان محکوم شده است.
این زندانی سیاسی درآبان‌ ماه ١٣٨٢ بازداشت و زیر شدیدترین شکنجه‌ها در سلول‌های انفرادی بند دو الف سپاه زندان اوین قرار گرفت.
وی از سوی شعبه ٢۶ دادگاه انقلاب، به ریاست قاضی حسن زارع دهنوی (حداد)، به ۱۵ سال زندان تعزیری، ۵ سال محرومیت از حقوق اجتماعی، انفصال دایم از مدیریت مجتمع آموزشی- فرهنگی پرتو حکمت، ۸۴ ضربه شلاق و تبعید به زندان‌های جنوب کشور محکوم شد.
اتهام‌های اصلی «ارژنگ داوودی»، راه‌اندازی و تاسیس «جنبش آزادی ایرانیان» و «کنفدراسیون دانشجویان ایرانی» است، هرچند اتهامات دیگری همچون نوشتن «مانیفست ضد نظام جمهوری اسلامی»، توهین به رهبری و بنیانگذار جمهوری اسلامی و مسوولین نظام و روحانیون، توهین به مقدسات، و همکاری با خبرنگار کانادایی «جین کوکان» برای ساخت فیلم مستند «ایران ممنوع» نیز در پرونده ارژنگ داوودی وجود داشت.
داوودی در سال‌های اخیر به زندان‌های مختلفی تبعید شده است، از زندان اوین به زندانی در اهواز، از آنجا به بندرعباس و سپس به زندان رجایی شهر (گوهردشت) کرج تبعید شد.
وی در مدتی که در زندان‌های مختلف دوره محکومیت خود را می‌گذراند، بارها در اعتراض به وضعیت زندان، رفتار زندانبانان و اوضاع سیاسی- اجتماعی ایران اعتصاب غذا کرده است.
این معلم زندانی در دوران سال‌های زندان، بارها مورد شکنجه‌های وحشیانه قرار گرفته و بخشی از بینایی و شنوایی خود را در اثر این شکنجه‌ها از دست داده است.
«افشین بایمانی» دیگر زندانی سیاسی در ۱۵ شهریورماه ۱۳۷۹ به اتهام، کمک به فرار برادر خود «مهدی بایمانی» از هوادارن سازمان مجداهدین خلق، بازداشت و به اعدام محکوم شد، این حکم در دادگاه تجدید نظر تایید شد اما پس از ۶ سال حکم وی به حبس ابد تقلیل یافت، این زندانی هم اینک در حال تحمل پانزدهمین سال حبس خود در زندان رجایی شهر کرج می باشد.
این زندانی سیاسی متأهل و پدر دو فرزند است.
نامبرده از مشکلات قلبی و همچنین سنگ کلیه رنج می برد.

نوکیش مسیحی در مهاباد بازداشت گردید

شهروند ٢٨ ساله ای در مهاباد به اتهام آنچه ” تغییر دین و گرویدن به مسیحیت” خوانده می‌شود توسط مأموران اداره‌ی اطلاعات این شهرستان بازداشت شد. بازداشت و انتقال سامان رحمانی هرند در روز شنبه، بیست و هشتم آذرماه بوده است.
سامان فرزند یکی از روحانی شناخته‌شده اهل سنت در مهاباد می‌باشد و پدرش چنین اقدامی را ارتداد خوانده است. تا لحظه‌ی تنظیم این خبر، وضعیت و سرنوشت سامان رحمانی در هاله‌ای از ابهام می‌باشد.

یک میلیون کودک بازمانده از تحصیل در کشور وجود دارد

رادیو پارس– دبیر مرجع ملی کنوانسیون حقوق کودک با اعلام وجود یک میلیون کودک بازمانده از تحصیل، گفت که ۷۰ درصد از کودکانی که وارد کانون اصلاح و تربیت می‌شوند، در زمان ارتکاب جرم از تحصیل فاصله گرفته‏‌اند و بعد از ترک تحصیل وارد چرخه بزهکاری شده‌‏اند.

به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از ایسنا، مظفر الوندی در جلسه کارگروه زنان و خانواده خوزستان، اظهار کرد: “جمهوری اسلامی ایران از سال ۷۲ به کنوانسیون حقوق کودک پیوسته است، این کنوانسیون پذیرفته‏ ترین معاهده در دنیا است و تمام کشورها به جز کشور آمریکا و سومالی این معاهده را پذیرفته‏‌اند”.

وی ادامه داد: “ماحصل کنوانسیون حقوق کودک آن است که همه جوامع بین‏‌المللی و داخلی حقوق کودکان را به رسمیت بشناسند”.

الوندی با اشاره به تعهدات کنوانسیون حقوق کودک ادامه داد: “هر کشوری که عضو این معاهده است باید هر ۵ سال یک بار گزارشی از ارتقا وضعیت کودکان خود را به سازمان ملل ارائه داده و از این گزارش دفاع کند”.

وی گفت: “اگر یک کنوانسیون بین‌المللی به عنوان یک قانون در کشور تصویب شود، نهاد دولتی را ملزم به اجرا و نظرات این قانون می‏‌کند”.

دبیر مرجع ملی کنوانسیون حقوق کودک با بیان اینکه مصالح و منافع عالیه کودک باید محور تمام امور قرار گیرد، عنوان کرد: “در این راستا و در بحث حضانت کودکان، قانون حمایت خانواده در سال ۹۲ تصویب شد که ماده ۴۵ قانون حمایت خانواده می‌گوید هر تصمیم اجرایی و قضایی باید با رعایت مصالح عالیه کودک اتخاذ شود”.

وی اظهار کرد: “اصلی‏‌ترین حقوق کودک عبارت است از حق حیات، حق بقا و حق رشد. متاسفانه آمار خوبی در حوزه کودکان کار و کودکان بی‌سرپرست و بدسرپرست نداریم و این آمار عواقب خوبی نخواهد داشت. اکنون در حدود یک میلیون کودک بازمانده از تحصیل در سطح کشور داریم. همچنین ۷۰ درصد از کودکانی که وارد کانون اصلاح و تربیت می‏‌شوند در زمان ارتکاب جرم از تحصیل فاصله گرفته‌‏اند و بعد از ترک تحصیل وارد چرخه بزهکاری شده‌‏اند”.

الوندی تصریح کرد: “اولین مرحله در حوزه احقاق حق کودکان، حساس‌سازی مسئولان، مردم و خانواده نسبت به سرنوشت کودکان است”.

وی گفت: “حقوق کودکان باید بدون تبعیض و بدون توجه به نژاد، زبان، مذهب و همچنین منشاء اجتماعی و دارا یا ندار بودن کودک، احقاق شود که این امر نیازمند به رسمیت شناختن حقوق آن‏هاست”.

دبیر مرجع ملی کنوانسیون حقوق کودک افزود: “هر تصمیم اجرایی و قضایی و حقوقی باید با رعایت مصالح عالی کودک باشد که خوشبختانه ما در قوانین داخلی در سال‌‏های اخیر، این قاعده را تا حدودی به رسمیت شناخته‌ایم”.

صادر کردن دوغ به صرفه ‌تر از نفت است!

هر بشکه دوغ معادل ۳ بشکه نفت قیمت دارد!

قیمت یک بشکه نفت امروز بسیار ارزان‌تر از یک بشکه آب معدنی یا دوغ است؛ به طوریکه صادر کردن دوغ و آب به صرفه‌تر از نفت خواهد بود.

به گزارش خبرگزاری آنا به نقل از مجله مهر، زمانی قرار بود که پول نفت سر سفره‌ها بیاید اما امروز دوغ و آب که در سبد غذایی اکثر خانواده‎‌ها پیدا می‌شود، از نفت بسیار گران‌تر است. حالا اگر به فروشگاه مواد غذایی محله خود سر بزنید و یک بطری دوغ یا آب معدنی بخرید، انگار سه بطری نفت را به خانه خود می‌برید.

«کروزن» کلمه‌ای است که شاید تا به امروز آن را نشنیده باشید اما نام علمی «نفت سفید» است؛ ماده‌ای که در گذشته کاربرد گسترده‌ای به عنوان سوخت وسایل گرمایشی و پخت و پز داشت اما حالا جایش را به گاز شهری و گاز مایع داده است.

در اصطلاح عامیانه و پس از گرانی‌های گذشته برخی چیزها را می‌شد به نفت تشبیه کرد، مثلا ماست، دوغ یا شیر را نفت سفید نامید اما امروز معادله کاملا برعکس شده زیرا قیمت یک بشکه دوغ یا یک بطری آب معدنی از یک بشکه یا یک قوطی نفت گرا‌نتر است.

قیمت امروز نفت، بشکه‌ای حدود ۳۰ دلار است، بشکه‌ای که حدودا ۱۶۰ لیتر گنجایش دارد. حالا با در نظر گرفتن قیمت دلار که حدود ۳۶۰۰ است، هر بشکه ۱۰۸ هزار تومان می‌شود، یعنی هر لیتر ۶۷۵ تومان و یک بطری ۱.۵ لیتری آن ارزشی حدودا معادل ۱۰۱۵ تومان است.

در فروشگاه محصولات غذایی برای بطری ۱.۵ لیتری دوغ باید حدود ۲۵۰۰ تومان پرداخت کرد یعنی چیزی حدود ۲.۵ برابر قیمت یک بطری نفت یک و نیم لیتری.

روستاییانی که رئیس‌جمهور را نمی‌شناسند

رادیو پارس– در دور ترین نقاط استان سیستان و بلوچستان روستاهایی هست که نه برق دارد نه آب، نه از مسئولی خبری می‌شود و نه حتی از آنتن موبایل و سیگنال‌ رادیو و تلویزیون، نه اخبار معنایی دارد و نه سیاست، زندگی در آنها سال‌ها است به حاشیه رفته است.

به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از تسنیم، تصور پا گذاشتن به نقطه‌ای آن قدر دور افتاده که حتی کودکانش در تمام عمر، “جعبه جادویی تلویزیون” را به چشم ندیده‌اند و حس فشردن کلید برق و روشن شدن فضای تاریک، برایشان باورنکردنی است، آن قدر غیرقابل باور هست که پیه ۲۰۰۰ کیلومتر سفر را به تن بمالی و تمام سختی و ناامنی رسیدن به این نقطه را به جان بخری؛ غیرقابل باور است مجسم کردن زندگی مردمانی که هیچ تصوری از زندگی امروز و مظاهر بَدَوی آن هم ندارند؛ از تلویزیون و تلفن و برق و اخبار و جنجال‌های سیاسی و فوتبالی تا تغذیه و بهداشت و حتی سرپناهی امن؛ آنقدر غیرقابل باور که حس ماجراجویت را زنده می‌کند و وقتی پا به این سفر می‌گذاری، می‌توانی حس عجیب کریستف کلمب در کشف نقطه‌ای ناشناخته روی این کره خاکی را بعد از قرن‌ها در وجودت حس کنی.

از تهران به چابهار، از چابهار به نیک شهر، از نیک شهر به بنت و از بنت به «تُتان»، از اینجا به بعد هم دیگر نه جاده‌ای هست و نه نقشه‌ای؛ تا چشم کار می‌کند کوه است و صخره و سنگ و درختچه‌هایی که از لابه لای صخره‌ها، سر بر آورده و در کنار رودخانه بزرگ و نیمه خشک «هاکان»، بیابان نشین شده‌اند.

روستای پوقومزی آخرین روستایی است که می‌توان ته مانده‌های زندگی هزاره سوم را در آن دید و از اینجا به بعد باید قید تمام امکانات اولیه را زد، از امواج موبایل و دسترسی به تلفن تا برق و آب و حتی فرکانس رادیو و تلویزیون؛ زندگی در این نقطه از دنیا، یعنی زندگی به سبک ده‌ها سال پیش.

با یکی از اهالی و چند راه بلد، همراه می‌شویم؛ مسیر، آن قدر صعب العبور است که تنها تویوتای دو کابین، از پس عبور از سنگ و چاله‌هایش بر می‌آید… تنه آهنی و زنگ زده تویوتا، به آرامی‌کش و قوسی به خودش می‌دهد و کج و معوج و با احتیاط، یکی یکی، سنگ و کلوخ و چاله و تپه‌های سنگی و خاکی را رد می‌کند؛ در میان سکوت وهم آور کوهستان، صدای قژقژ فنرهای ژاپنی و تق تقِ به هم کوبیده شدن لوله‌های فلزی کلاشینکف‌های روسی  داخل کابین، بد جوری توی دلت را خالی می‌کند؛ پسر جوانی که لباس بلوچی آبی به تن کرده، دستش را روی قنداق کلاشینکف روسی‌اش می‌گذارد و می‌گوید «اینجا امنه؛ مشکلی نیست» ولی لحن کلامش، طپش قلبت را بیشتر می‌کند.

راه بلد میانسال که منطقه را مثل کف دست می‌شناسد شروع می‌کند به شمردن روستاهای این منطقه، روستاهایی که نه برق دارند، نه آب و نه حتی پای امواج رادیو، تلویزیون و یا موبایل به آنجا رسیده؛ روستاهایی که ساکنانشان در محرومیت و فقر کامل به سر می‌برند… کج دار و مریض نام چند روستا را از میان لهجه غلیظ بلوچی راه بلدمان متوجه می‌شوم و یادداشت می‌کنم، روستای گورجه تک، تخت پشت، کُناردر، ریکو، زیبدوک، سرگِل، براگان، میرعبدالله، سیرکی، گزم آهو و می‌گوید اینها نه برق دارند و نه آب.

زیر بار بردنمان به روستای گزم آهو، سیرکی و میرعبدالله نمی‌رود؛ می‌گوید:

اینها را نمی‌شود رفت…

چرا؟

نه اینکه نمی‌شود؛ با ماشین راه نداره.

حتی با این؟ (به تویوتا اشاره می‌کنم)

نه اصلا راه دسترسی ندارن؛ اگر می‌خواید باید چند ساعتی پیاده بریم.

خب باشد می‌رویم.

نه امروز نمی‌شود؛ به تاریکی می‌خوریم.

کلاشینکف روسی‌اش را توی دست جا به جا می‌کند و فرمان تویوتا را به سمت روستای کُناردر می‌چرخاند؛ روستایی در مجاورت رودخانه سدیچ و درست در نقطه‌ای مقابل کوه عظیم میخان در مرز سیستان و بلوچستان و هرمزگان؛ روستایی به غایت محروم، با ۵۰-۴۰ خانواری که علی رغم وجود چند آلونک ویرانه سیمانی، هنوز کپرنشین مانده‌اند.

تویوتا با صدای بلندی در میان کپرها ترمز می‌کند؛ لاستیک‌های پهن ژاپنی، چند متری روی خاک‌ها کشیده می‌شود و حسابی گرد و خاک می‌کنند؛ گرد و خاک که فروکش می‌کند چهره آفتاب سوخته مردها، پوست چروکیده زن‌ها و پاهای برهنه کودکانی که تویوتا را دوره کرده اند، شوکه مان می‌کند؛ مردمانی که چهره‌هایشان از شدت خشونت طبیعت منطقه و سوءتغذیه شدید و محرومیت، لاغر، چروکیده و زرد شده و در اثر آفتاب سوزان، کاملا سوخته است.

نمی‌دانم به خاطر لباس‌های غیر بلوچی‌مان است که ما را با مسئولین اشتباه گرفته اند یا به دلیل هیکل‌های گوشتی‌مان؛ خلاصه دوره مان کرده اند و با زبان بلوچی محلی، از مشکلاتشان می‌گویند؛ هر کسی چیزی می‌گوید و در این میان تنها کودکانی که تا به حال غریبه‌ای را با این شکل و شمایل ندیده‌اند، مات و مبهوت نگاهمان می‌کنند؛ راه بلد میانسال، ما را به داخل کپر نوسازی می‌کشاند؛ کپر عروس و دامادی است که چند روز پیش ازدواج کرده اند؛ کپر «یکشنبه و همسرش»؛ اسم همسرش را نمی‌گوید؛ می‌گویند بلوچ عادت ندارد نام همسرش را پیش غریبه‌ها ببرد.

عزیز تنها جوانی است که فارسی را سلیس صحبت می‌کند؛ از وضعیت زندگی اهالی می‌پرسم و می‌گوید: «از دستاوردهای جمهوری اسلامی، تنها ۴۵ هزار تومانی است که نصیب برخی‌ها می شود و بعضی از اهالی هم از آن محرومند و گرنه از بقیه امکانات محروم مانده‌ایم؛ نه آب شربی داریم و نه برق و امکاناتی برای درمان؛ خداکند که شما برای ما کاری کنید که پیش امام خمینی و رهبری و شهدا شرمنده نباشید» با دست به زن چروکیده‌ای اشاره می‌کند که کودک حدوداً یک ساله‌ای را در آغوش گرفته و می‌گوید: «این بچه دستش امروز سوخته؛ خودتان ببینید؛ ولی ما کاری نمی‌توانیم بکنیم؛ نه دکتری هست نه دارویی»…  سراغ کودک می‌روم؛ دستش بدجوری سوخته و پوست نازک دستش حسابی تاول زده و ور آمده؛ آنقدر شدید گریه می‌کند که هر از گاهی نفسش بند می‌آید.

مگه بیمه روستایی نیستید؟

(تلخ می‌خندد) اینها حتی شناسنامه هم ندارن چه برسه به بیمه؛ اینها یارانه هم نمی‌گیرن..

خب تا نزدیک ترین بیمارستان چقدر فاصله داریم؟

تا تُتان ۴۰ کیلومتر راهه؛ اونجا هم همیشه دکتر نیست؛ اگر هم باشه ماشینی نداریم که تا اونجا بریم؛ اونجا هم فقط یه بهداریه؛ بیمارستان توی بنته که ۱۰۰ کیلومتر با اینجا فاصله داره.

پدرش، محمد یک ساله را بغل می‌گیرد و شیشه شیر کبره بسته‌ای را که سرش کنده شده، در دهان محمد یک ساله می‌گذارد تا آرام شود؛ شروع می‌کند به صحبت؛ لهجه‌اش بلوچی است و بیشتر از آنکه لب‌هایش تکان بخورد، دست‌هایش تکان می‌خورد تا با ایما و اشاره منظورش را برساند؛ چشم‌هایش نشئه است و با همان حال نشئگی به شیشه شیر کبره بسته محمد اشاره می‌کند و می‌گوید:

توی این ۸ ماه فقط چای خورده.

متعجب نگاهش می‌کنم

مادرش رو ببین؛ شیر داره که به این بچه بده؟! خشکه خشکه؛ – و با دست به مادر محمد اشاره می‌کند که از سوتغذیه رنگش زرد زرد شده و لباس بلند و گشاد بلوچی‌اش به تنش زار می‌زند؛ محمد گریه می‌کند و با چشم‌های کم رمقش، رد شیشه شیری که در دست پدرش و با ایما و اشاره‌هایش تکان تکان می‌خورد را دنبال می‌کند و برای رساندن دهانش به شیشه شیر کبره بسته تقلا می‌کند- ما هم که پول نداریم براش شیر بخریم؛ مجبوریم که با چای، سیرش کنیم.

عزیز وسط حرف‌هایش می‌پرد و می‌گوید: این وضع همه اهالی اینجا است و با دست به پسربچه ۶-۵ ساله‌ای اشاره می‌کند که در حال خوردن ساقه درخت است.

از درآمد اهالی می‌پرسم و مادر محمد با لهجه غلیظش کلماتی را می‌گوید و عزیز ترجمه می‌کند:

می‌گه تنها درآمدشون حصیر بافیه؛ توی یه ماه هرچی حصیر می‌بافن می‌فروشن و یه کیسه آرد می‌خرن.

راه بلد، لب‌هایش را به گوشم نزدیک می‌کند و می‌گوید: تمام غذای این‌ها نونه و خرما و شیر بز؛ اگه حیونی هم در حال تلف شدن باشه حلالش می‌کنن و گوشتش رو همون روز می‌خورن؛ متعجب نگاهش می‌کنم و می‌گم همون روز؟ سر تکان می‌دهد و با لهجه غلیظ بلوچی، به زن میانسالی که کنار عزیز ایستاده چیزی می‌گوید. عزیز دست ما را می‌گیرد و به همراه زن میانسال به سمت چند تکه چوبی که توی زمین کاشته شده و دورش حصیری کشیده شده می‌برد؛ زن میانسال که تقریباً هیچ کدام از کلماتش برایمان مفهوم نیست، قسمتی از حصیر را کنار می‌زند و دبه‌های آب را نشانمان می‌دهد و با ایما و اشاره به ما می‌فهماند که این محوطه، یخچال اهالی «کنار در» است و دبه‌های آب را برای خنک شدن اینجا می‌گذارند؛ یخچالی کاملاً اولیه و بدوی.

محرومیت اهالی این روستا و زندگی بدوی آن‌ها چنان تحت تاثیرمان قرار داده که باورش امکان پذیر نیست؛ زندگی به سبک و روش صدها سال پیش در گوشه‌ای از ایران خودمان؛ زندگی عجیبی که رسانه‌ها و اخبار هیچ جایی در آن ندارند و امواج رادیو و تلویزیون و موبایل و یا هر وسیله ارتباطی دیگری راه به آنجا نیافته و زندگی اهالی این خطه را در عین سختی، کاملاً ایزوله کرده است؛ آنقدر ایزوله که برخی از اهالی، حتی نام رئیس جمهور فعلی و روسای جمهور قبل را هم نمی‌دانند و تنها نام احمدی نژاد را به واسطه یارانه‌ای که زندگی‌شان را متحول کرده، شنیده‌اند.

اما فارغ از تمام محرومیت‌های زندگی اهالی این روستا، چگونگی تهیه آب آشامیدنی اهالی روستا نیز دیدنی بود؛ آنجا که زنان و دختران این روستا هر روز مجبور بودند ۶-۵ نوبت، نزدیک به ۳۰ دقیقه راه را پیاده تا رسیدن به چشمه‌ای که در نزدیک رودخانه قرار داشت طی کنند و در هر نوبت، قابلمه یا دبه‌ای را از آب پر کرده و تا روستا به دوش بکشند.

اقامت چند ساعته در میان این روستا و در شرایط آب و هوایی و گرم این منطقه، آنقدر دردآور است که تصور قرار گرفتن به جای اهالی این روستا را غیر قابل درک می‌کند؛ غیرقابل درک و تحمل نه از باب محرومیت‌های صرف این روستا، بلکه بابت احساسی که مثل خوره، به جان این اهالی افتاده و حس ناخوشایندی فراموش شدن را در وجودشان پررنگ و امید به بهبود شرایط را در دل‌های خسته‌شان کمرنگ‌ کرده است.

گزارش ماهانه؛ نگاهی اجمالی به وضعیت حقوق بشر ایران در آذر ۹۴

gozaresh-mahane

    رادیو پارس– آنچه که در پی می آید گزارش اجمالی و ماهیانه وضعیت حقوق بشر در ایران در دوره زمانی آذرماه ۹۴ است که به همت نهاد آمار، نشر و آثار مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران تهیه‌ شده است، این گزارش با توجه به حجم محدود آن و نیز به دلیل عدم اجازه فعالیت گروه‌های مستقل مدافع حقوق بشر در ایران نمی‌تواند بازتاب‌دهنده کامل وضعیت حقوق بشر در ایران باشد.
لازم به یادآوری است بخش آمار این تشکل به‌صورت سالانه گزارش مفصل‌تر خود را به اشکال آماری و تحلیلی از وضعیت حقوق بشر در ایران منتشر می‌کند
گزارش تفصیلی، آماری نقض حقوق بشر در آذرماه ۱۳۹۴
اعدام
در آذرماه سال ۱۳۹۴ نقض سامانمند حقوق بشر در ایران همچون گذشته ادامه داشت. این ماه با اعدام ۴۸ شهروند در استان‌های قزوین، مازندران، هرمزگان، فارس، سیستان و بلوچستان، کرمان،البرز، گلستان، سمنان، گیلان و اذربایجان غربی به پایان رسید که نسبت به ماه قبل افزایش داشت.
از برجسته‌ترین گزارش‌های اعدام در این ماه می توان به اعدام چهار شهروند در ملأ عام در شهرهای شیراز،نوشهر و سمنان اشاره کرد. نوزده زندانی از جمله یک زن نیز در شهرهای قزوین ، میناب ، زاهدان، بندرعباس وکرج اعدام شدند که در زندان ها و به صورت نیمه مخفیانه انجام شد. یکی از بحث‌برانگیزترین گزارش ها درباره اعدام نیز احتمال اجرای حکم اعدام یک کودک-متهم سنی‌مذهب بود.
بخشش و گذشت از قصاص
در مقابل رشد اعدام ها، گذشت از قصاص و بخشش ۳۰ محکوم در آذرماه از سوی خانواده های مقتولین، نشانگر رویگردانی بخشی از جامعه از اجرای حکم اعدام و فراگیر تر شدن گذشت و بخشش بود. گذشت از قصاص دردزفول و مریوان تنها دو مورد از ۳۰ مورد گزارش شده بود. دو زن زندانی نیز در اقدامی فداکارانه با بخشش پولی که برای آزادیشان فراهم کرده بودند، همبندی شان را از قصاص نجات دادند.
اقلیت‌های قومی و دینی
این ماه همچنین با تداوم تعرض به حقوق اولیه اقلیت‌های قومی و دینی در ایران همراه بود که از بارزترین آنها، به بازداشت دو جوان در ایرانشهر ، اجرای حکم حبس سه فعال مدنی در خوی و همچنین بازداشت دو شهروند در کردستان می توان اشاره کرد. نقض حقوق شهروندان بهایی در آذرماه کاهش داشت یا لااقل موارد کمتر گزارش شد که بازداشت و بی خبری از چند شهروند بهایی یکی از این گزارش ها بود.
در رابطه با نقص حقوق شهروندان اهل سنت نیز شاهد تبعیض و آزار و اذیت متعدد بودیم، محکومیت یک شهروند اهل سنت به هفت سال حبس و بازداشت یک روحانی اهل سنت در مازندران، از این دست گزارش ها بود. یکی از موردتوجه‌ترین و بحث‌برانگیزترین گزارش ها در زمینه اقلیت‌های مذهبی تخریب قبور مندائیان در سوسنگرد بود
کودکان
برجسته ترین گزارش ها در زمینه نقض کودکان نیز عبارت بود از: مرگ یک دختر دانش آموز در پی تنبیه فیزیکی در مدرسه، خودکشی دانش آموز پانزده ساله پس از اخراج از مدرسه، تنبیه بدنی دانش‌آموزان در الیگودرز، عدم پرداخت دیه ۲ دانش‌آموز فوت‌شده شین‌آبادی و گزارشی مبنی بر وجود صد هزار کودک بازمانده از تحصیل در استان سیستان و بلوچستان.
زنان
در ماهی که گذشت زنان ایرانی همچنان شاهد نقض متعدد حقوق خود بودند، از پراهمیت‌ترین گزارش های نقض حقوق بشر در حوزه حقوق زنان به مرگ زن جوان با تازیانه های متعدد همسرش در تهران، منع نوازندگی زنان برای اجرای سرود ملی، انتقاد امام جمعه اصفهان نسبت به وجود فرمانداران زن در کشور، محکومیت زنان به حبس در صورت بی حجابی و تعلیق حکم بخشداران زن می توان اشاره کرد.
کارگری
رویدادها و اخبار کارگری نیز در آذرماه، به سان ماه‌های گذشته پرشمار بود، یک فعال کارگری به دادگاه احضار شد و پانصد کارگر بازنشسته فولاد اصفهان اقدام به برگزاری تجمع صنفی کردند، پیگیری های صنفی کارگران سیمان لوشان نیز منجر به اخراج هفت تن از این کارگران شد.
همچنین در این ماه ۱۵ کارگر به دلیل فقدان ایمنی محیط کار جان خود را از دست دادند تا نقض نظام مند حقوق کارگران تداوم داشته باشد.
اصناف
در حوزه اصناف و حقوق صنفی هم اظهارات فرماندار قم مورد توجه قرار گرفت که گفت ساماندهی دستفروشان در قم معنا ندارد و خواهان برخورد با دستفروشی شد.
بهداشت و محیط زیست
درزمینهٔ ی بهداشت و محیط‌زیست در این ماه گزارشات اندکی منتشر شد که غالب آن‌ها با موضوع شیوع آنفلوانزای خوکی در کشور بود که از جمله مهم‌ترین آنها به افزایش قربانیان آنفولانزا به بیش از ۶۰ تن و تعطیلی دو روزه مدارس کرمان می توان اشاره کرد.
گزارش های مورد توجه
در این بخش سعی شده به گزارش‌هایی از نقض حقوق بشر در آذرماه که با حساسیت و توجه بیش‌تری از سوی افکار عمومی مواجه شدند، اشاره شود. بدیهی ست که این توجه بیش‌تر، الزاماً به معنی شاخص بودن این دسته از گزارش‌ها به لحاظ حجم نقض حقوق بشر نیست.
ازجمله گزارش ها با توجه خاص می‌توان به ممانعت از حضور شهروندان در مراسم یادبود فروهرها، صدور حکم جیسون رضائیان و خودکشی مرد جوان در متروی تهرانپارس اشاره کرد.
گزارشی از دختربچه بوکانی که در پی ختنه راهی بیمارستان شد، فراخوان نجات یک کودک بزهکار از اعدام و عدم ابلاغ حکم دادگاه آتنا فرقدانی و محمد مقیمی نیز از جمله گزارش هایی بودند که توجه اغلب مخاطبان را جلب کردند. اظهارنظر رئیس پلیس فتا درباره شرکت تلگرام و شوخی پزشک متخلف درباره شکافتن بخیه های چانه یک کودک نیز در زمره گزارش های پر توجه آذرماه بود.
گزارش‌های حقوق بشری، در سایه‌ی کم توجهی
در مقابل بخش قبل، بسیاری از گزارش‌های حقوق بشری اساساً باکم توجهی و بعضاً بی‌توجهی رسانه‌ها و افراد فعال در شبکه‌های اجتماعی که به هر ترتیب تشکیل‌دهنده‌ی قسمتی از افکار عمومی هستند، روبه‌رو شدند. گفتنی است این نوع کم توجهی‌های بعضاً غیر تعمدی یا بعضاً تبعیضات هدفمند، زمینه بیشتری از تداوم و گسترش نقض حقوق بشر را فراهم می‌آورد.
برای انتخاب مورد اول در این دسته باید به اعدام پنج محکوم در زتدان رجایی‌شهر، اعدام پنج زندانی در میناب ، اعدام در سمنان و در ملاء عام و هزارو سیصد روستای فاقد آب در سیستان و بلوچستان اشاره کرد که علیرغم اهمیت با واکنش و حساسیت زیادی در افکار عمومی روبرو نشد.
همچنین تنبیه بدنی دانش‌آموزان در الیگودرز و احتمال اجرای حکم اعدام یک کودک-متهم سنی‌مذهب نیز از دیگر گزارش‌هایی بود که در سایه کم‌توجهی افکار عمومی قرار گرفتند.

رشید فتحی” زندانی مسیحی و “آرش مقدم اصلان‌پور” زندانی سیاسی، از زندان رجایی‌شهر کرج آزاد شدند.

    رادیو پارس–  “فرشید فتحی” زندانی مسیحی و “آرش مقدم اصلان‌پور” زندانی سیاسی، از زندان رجایی‌شهر کرج آزاد شدند.
به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، فرشید فتحی و آرش مقدم اصلان‌پور، روز دوشنبه ۲۹ آذرماه، پس از اعمال ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی جدید و “تجمیع جرائم” از زندان رجایی‌شهر کرج آزاد شدند.
آرش مقدم اصلانپور پیش‌تر به اتهام توهین به مقدسات، توهین به رهبری و تبلیغ علیه نظام به هشت سال حبس تعزیری محکوم شده بود که یک سال و ۴ ماه آن به مناسبت عید فطر مورد عفو قرار گرفته بود.
در جریان یورش ماموران امنیتى به بند ٣۵٠ اوین موسوم به پنجشنبه سیاه، پس از تبعید به زندان رجایى شهر کرج، یک سال نیز به محکومیت وى افزوده شد. تجمیع جرائم و اعمال ماده ۱۳۴ موجب آزادی این زندانی سیاسی شد.
همچنین خبرگزاری هرانا قبلا گزارش داده بود که با پذیرش درخواست تجمیع جرائم و اعمال ماده ۱۳۴، فرشید فتحی کشیش مسیحی دو سال زودتر از موعد قبلی و در آذرماه امسال آزاد خواهد شد.
این زندانی عقیدتی زندان رجایی شهر، پیشتر طی دو پرونده که یکی در زندان علیه وی تشکیل شده بود جمعا به هفت سال زندان محکوم شده بود و قرار بود تا آبان ماه سال ۹۶ در زندان بماند.
فرشید فتحی، در پنجم دی ماه سال ۱۳۸۹ توسط وزارت اطلاعات بازداشت و به بند ۲۰۹ وزارت اطلاعات منتقل شد، وی یک سال از دوران بازداشت خود را بلاتکلیف در بند ۲۰۹ وزارت اطلاعات گذارند و نزدیک به ۵ ماه نیز در سلول انفرادی بود.
این زندانی عقیدتی که متولد ۱۳۵۸ و دارای دو فرزند است، در تاریخ ۱۵ بهمن ۱۳۹۰ به استناد “برعهده داشتن سمت مسئول ارشد سازمان‌های خارجی در ایران و تهیه وجه مالی برای این سازمان‌ها” در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی به اتهام تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی، محاکمه و مجموعا به ۶ سال حبس تعزیری محکوم گردید که در مرحله تجدید نظر نیز تایید شد.
این کشیش مسیحی در رنج نامه خود نوشته بود که در دوران بازداشت مورد شکنجه روحی و توهین و تحقیر و افتراء قرار گرفته است: “به دروغ به بنده گفته می‌شد همسرم نیز بازداشت شده و از من می‌خواستند که سرپرستی موقتی برای فرزندانم «رزانا و بردیا» معرفی کنم؛ یا به دروغ به بنده گفته می‌شد که پدرم سکته کرده و در بیمارستان است و حتا در مورد زنده یا مرده بودن وی به من اطلاعی داده نمی‌شد، در حالیکه ایشان اصلن سکته نکرده بودند.”
فرشید فتحی روز سه شنبه ۲۸ مرداد ماه سال ۱۳۹۳، به دستور دادگاه انقلاب و توسط سازمان زندان‌ها از بند ۳۵۰ زندان اوین به زندان رجایی شهر کرج انتقال یافت. پس از انتقال، پرونده موضوع کشف مشروب الکلی که ماموران ادعا کردند در بند ۳۵۰ اوین و در جریان پنجشنبه سیاه از زندانیان ضبط شده است، باز شد و سرانجام، روز دوشنبه ۸ دی سال ۹۳ حکم یکسال حبس جدید به وی از سوی دادگاه انقلاب ابلاغ گردید.

محرومیت یک دانشجو از ادامه تحصیل پس از آزادی

رادیو پارس– ـ یک دانشجو در حالی که مدت محکومیت ٢٠ ماهه خود را گذراند، با ادامه آخرین سال تحصیل وی مخالفت شد.

به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از موکریان، دانشگاه پیام نور مریوان با ادامه تحصیل “دانا لنج آبادی”، دانشجوی سال آخر کارشناسی در رشته اقتصاد کشاورزی به دلایلی نامعلوم مخالفت کرد.

دوره محکومیت این دانشجو در تاریخ ٢۶ شهریورماه سال جاری پایان یافته و پس از پیگیری های لازم و ثبت نام و انتخاب واحد ترم پائیزه، به وی گفته اند که نمی تواند به تحصیلش ادامه دهد.

“دانا لنج آبادی” در رابطه با دلایل ممانعت از تحصیلش می گوید “پس از آنکه از دانشگاه مریوان ناامید شدم به استان مراجعه کردم که دکتر مردای، رئیس پیام نور استان کردستان پس از پیگیری جواب داد؛ از اختیار ما خارج است.”

“لنج آبادی” افزود: “این در حالی است که من در زندان امتحان میدادم و مشکلی برای خواندن نداشتم و حتی برای این ترم هم انتخاب واحد کردم و شهریه ثابتم را پرداخته ام.”

ممانعت از ادامه تحصیل این فعال مدنی در حالی است که نامبرده ۵ بهمن ماه ١٣٩٢ و به دنبال تجمع خیابانی شهروندان مریوانی در اعتراض به اعدام سه تن در زندان های کردستان بازداشت و پس از مدتی روانه زندان شد.

اول تیرماه ١٣٩٣ دادگاه انقلاب مریوان برای این دانشجو، حکم ٢٠ ماه زندان و ۵٠ ضربه شلاق صادر کرد. حکم نامبرده یکسال حبس به اتهام تبلیغ علیه نظام و ٨ ماه حبس و ۵٠ ضربه شلاق به اتهام اخلال در نظم عمومی بود.

لنج آبادی پیشتر نیز در سال ٨٩ و به دنبال فعالیت های دانشجویی بازداشت شده بود که به یک سال حبس تعلیقی به مدت ۵ سال محکوم گردید.

روزبه گیلاسیان و الهه سروش‌نیا در بازداشتگاه اطلاعات سپاه

رادیو پارس–  روزبه گیلاسیان و الهه سروش‌نیا، زوج نویسنده‌ای که هفته‌ی گذشته بازداشت شده‌اند، در بازداشت اطلاعات سپاه به سر می‌برند.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، روزبه گیلاسیان و الهه سروش‌نیا، که ۲۳ آذرماه در گرگان و در منزل مسکونی‌شان بازداشت شدند، طی تنها تماس تلفنی که تاکنون با بستگان خود داشتند، خبر دادند که در بازداشت اطلاعات سپاه هستند.

از اتهامات انتسابی این دو نویسنده‌ی چپگرا کماکان اطلاعی در دست نیست.

الهه سروش‌نیا، دانش آموخته‌ی دانشگاه تبریز و دانشگاه علم و صنعت تهران در مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد است.

روزبه گیلاسیان نیز، فارغ التحصیل رشته‌ی عمران از دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی در مقطع کارشناسی و رشته‌ی فلسفه‌ی علم در دانشگاه شریف در مقطع کارشناسی ارشد است.

وی نویسنده‌ی کتاب‌های متعددی از جمله “فلسفه در خیابان”، “انسان ماه بهمن”، “فال‌های عاشقانه”، “جزوه‌ی انقلاب”، “فیلسوف کوچولو” و “اکنون دانشگاه” است. گفتنی است که اغلب کتاب‌های وی از جمله انسان ماه بهمن(جستاری در سیاست‌های تربیتی از انقلاب ۵۷ تا امروزه) که در آن به تحلیل تحول سیاست‌های کنترلی زندان‌ها و دانشگاه‌ها روی زندانیان و دانشجویان پرداخته است، موفق به کسب مجوز چاپ از سوی وزارت ارشاد نشده و به صورت مستقل و اینترنتی انتشار یافته‌اند.

کانون نویسندگان ایران نیز، طی روزهای گذشته با انتشار اطلاعیه‌ای به بازداشت این دو نویسنده اشاره و اعتراض کرده است.

عتراض جمعی از اهل قلم به بازداشت نویسندگان

رادیو پارس–   جمعی از نویسندگان، روزنامه‌نگاران و اهالی قلم، با اشاره به موج جدید بازداشت نویسندگان و شاعران در ایران، در بیانیه‌ای خواستار پایان دادن به بازداشت‌ها، لغو احکام صادرشده برای نویسندگان و آزادی فوری بازداشت‌شدگان شده‌اند.

متن کامل بیانیه و فهرست امضاکنندگان آن به شرح زیر است:

«سکوت هرگز به رهایی کمک نخواهد کرد»

نویسندگان، شاعران و اهالی قلم در ایران، این روزها با موج بازداشت و تحمیل کیفرهای سنگین روبه‌رو شده‌اند. انتقال به مکان نامعلوم، بازداشت به دلایل نامشخص و توسط افراد ناشناس به همراه محکومیت‌های سنگین بار دیگر خودی نشان می‌دهند و شناسه‌های استبداد را یادآوری می‌کنند. آن‌هم در زمانه‌ای که دولت، شعار تدبیر و امید سر می‌دهد و برای گشودن قفل مشکلات، از کلید گفته است.

طی روزهای گذشته مأموران امنیتی در گرگان به خانه دو نویسنده به نام‌های روزبه گیلاسیان و الهه سروش‌نیا مراجعه و آن‌ها را بازداشت کردند. دو روز بعد به منزل محمدرضا حاج رستم‌بیگلو در کرج رفتند و او را با خود بردند و پس از چند روز به قید وثیقه آزاد کردند. در طول ماه گذشته، یغما گلرویی – ترانه‌سرا نیز بازداشت و چند روزی را در مکانی نامعلوم به‌سر برد و در نهایت به قید وثیقه آزاد شد. پیش از این رویدادها مهدی موسوی، فاطمه اختصاری و کیوان کریمی نیز توسط دادگاه انقلاب، به حبس‌های طولانی مدت ۹ و ۱۱ و نیم ساله به همراه ۹۹ ضربه شلاق محکوم شدند. مهدی و حسین رجبیان، دو نویسنده دیگر نیز به تازگی با حکم شش سال زندان مواجه شدند.

در حوزه‌های دیگر مربوط به آزادی بیان و آزادی‌های اجتماعی هم وضع بهتری وجود ندارد. آمارهای گوناگونی نشان می‌دهند که سکوت دولت، سرگرم بودن آن به توافق هسته‌ای و برداشتن تحریم‌ها در حالی که وعده‌های دیگرش را فراموش کرده منجر به گسترش بیش از پیش استبداد شده است. ادامه سکوت دولت و ادامه بازداشت‌ها ممکن است وضع را از این هم بدتر کند.

خواسته جمعی ما از همکاران دیگر، رسانه‌ها، نهادهای بین‌المللی و روشنفکران این است که نسبت به نقض آزادی بیان و گسترش استبداد در ایران هوشیار بوده و اقدامات لازم را انجام دهند چرا که سکوت هرگز به رهایی کمک نخواهد کرد.

حسن روحانی در آستانه انتخابات ریاست جمهوری: «ما می‌خواهیم همه مسئولان امنیتی بیدار و هوشیار باشند. برخورد تند راه حل نیست. ما بیاییم واقعیت‌ها را باز کنیم. اگر شعار تند داده‌اند، قتل که نکرده‌اند برای شعار‌های تند تذکر می‌دهند، روانه زندان که نمی‌کنند. پرونده‌سازی‌ها را باید کنار بگذاریم.»

ما به عنوان جمعی از نویسندگان، روزنامه‌نگاران و اهالی قلم این سخنان رییس جمهور ایران را یادآوری کرده و خواهان پایان دادن به بازداشت‌ها، لغو احکام صادره برای نویسندگان و آزادی فوری بازداشت‌شدگان هستیم. دولت تدبیر و امید نیز باید با ورود و پایان‌دادن به این وضع تأسف‌بار نشان دهد که وعده‌های انتخاباتی را فراموش نکرده و از ابتدا مردم را فریب نداده است.

ﻋﻠﯽ ﺍﺷﺮﻑ ﺩﺭﻭﯾﺸﯿﺎﻥ – مهرانگیز کار – محسن حکیمی – بنفشه حجازی – فرامرز سدهی – عباس شکری – حسن صفدری – علی عبداللهی – محبوبه عباسقلی‌زاده – امید حبیبی‌نیا – نرگس توسلیان – امید شمس – نعیمه دوستدار – شبنم آذر – شیما کلباسی – بهرنگ زندی – شادیار عمرانی – پیام فتوحیه‌پور – فرهاد حیدری گوران – ناما جعفری – سهراب رحیمی – رویا تفتی – شاهد علوی – کبوتر ارشدی – نسیم روشنایی – آتفه چهارمحالیان – لیلا سامانی – فیض شریفی – ﻣﺤﻤﺪ ﺗﻨﮕﺴﺘﺎﻧﯽ – هوشیار انصاری‌فر – سولماز نراقی – آرام روانشاد – الهه رهرونیا – سیمین روزگرد – رضا حیرانی – علیرضا بهنام – شیوا شکوری – ﻣﺎﻫﺮﺥ ﻏﻼﻣﺤﺴﯿﻦ ﭘﻮﺭ – علی اسداللهی – امین قضایی – حسین مکی زاده تفتی – نیما صفار – امید کشتکار – علیرضا عباسی – وحید آقاجانی – افسانه شفیعی – هومن عزیزی – ﻣﺤﻤﺪ ﺁﺷﻮﺭ – آزاده سلیمانی – اعظم بهرامی -رضا شنطیا – افروز کاظم‌زاده – میترا سرانی‌اصل – ﺍﻭﺧﺘﺎﯼ ﺣﺴﯿﻨﯽ – حمید اسلامی – سعید محمدحسنی  – فرناز جعفرزادگان – سعید غلامحسین پور – بهرنگ قاسمی – هادی کیکاووسی – سحر بیانی – کتایون ریزخراتی – فرهاد اکبرزاده – آزاده بشارتی -سارا خلیلی جهرمی – ایوب صادقیانی – وحیده سیستانی – حبیب محمدزاده – رضا شبانکاره – سمیرانیک نوروزی – سعید آرمات – سوسن محمدی غیاثوند – مسعود چم‌آسمانی – ناهید عرجونی – احسام سلطانی –  فرید قدمی – کیانا برومند – باران حجتی – سهند آدم عارف – زبیده حسینی – سعیده کشاورزی –  منیژه گازرانی – سهند آقایی – مرضیه شاه‌بزاز – مهدی وزیربانی – افسانه برزویی – سیامک میرزاده – سهیل نصرتی – لیلا فلاحی سرابی – محبوبه افشاری – محسن توحیدیان -محسن صلاحی راد – فرید مسجدی -محمدذوالفقاری – کبرا فدوی – شقایق احمدی -شهاب الدین قناطیر -صادق محمدیان روشن – مهدی قلایی – یاسمین حشدری – حامد مصطفوی – حسین عبدالوند – سارا سعیدی – مرتضی نوروزی – علیرضا نوری – علی شام روشن – سحر حجتی – سپیده مجیدی – علی کاکاوند – ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺭﻧﺞ ﺍﻧﺪﯾﺶ – امین مرادی – محمدعلی حسنلو – سارا علیزاده – مرتضی حسینی – مسعود شهریاری – فرانک جواهری کوپائی – سید محسن حسینی – محمد نعامی‌پوران – میلاد کامیابیان -نگین فرهود -ﻓﺮﺷﺎﺩ ﻗﺮﺑﺎﻧﭙﻮﺭ – لیلا برزگر – محمد گنابادی – شوکا حسینی – کیمیا علیزاده حصاری – ربابه صالحی هیکویی – روح الله صحرایی – نسترن رادمنش – روزبه رجبی – ستاره حجتی – جواد قاسمی – پویا عزیزی