پخش برنامه يازدهم تلويزيون حقوق بشر در ايران.
برای دانلود فايل صوتی روی فلش کليک کنيد.
پخش برنامه يازدهم تلويزيون حقوق بشر در ايران.
برای دانلود فايل صوتی روی فلش کليک کنيد.
به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، محمد عبداللهی حین بازداشت در زمستان ۸۹، از ناحیه کتف گلوله خورده و علاوه بر آن، پس از شکستگی پا به دلیل عدم رسیدگی ترمیم نشده و پس از گذشت چند سال و با وجود وخامت جسمی همچنان از رسیدگی درمانی محروم است.
یکی از نزدیکان این زندانی سیاسی به هرانا گفت: ” محمد زمان بازداشت از ناحیه کتف تیر خورده و زمانی که قصد فرار داشته برای متوقف کردنش با ماشین به وی زدند و به دلیل عدم رسیدگی کج جوش خورده و یکی از مهره های ستون فقراتش نیز مشکل پیدا کرده.”
این منبع در ادامه گفت: “وضعیت بیماری محمد در حال حاضر طوری است که بعضی وقت ها همبندیانش مجبور می شوند با پتو او را به بهداری منتقل کنند ولی به دلیل اینکه حکم اعدام دارد، هیچ رسیدگی به وی نمی شود.”
محمد عبداللهی زندانی سیاسی، بیست و هفتم اسفند ماه ۱۳۸۹ به اتهام محاربه و ارتباط با احزاب کرد بازداشت و به اعدام محکوم شد و هم اینک در پنجمین سال بازداشت زیر تیغ اعدام است.
گفتنی است برادر وی محمدامین عبداللهی نیز در ادامه گذراندن ایام حبس، به تازگی به زندان بیرجند منتقل شده است.
محمد مهدوی فر تخریب چی و غواص دفاع مقدس
با شکایت اطلاعات سپاه کاشان، دوباره به دادگاه احضار شد.
« الفبا »
آ مثل آزادی بر ما شد ارزانی
آ مثل آب و برق شد مفت و مجانی
ب مثل یک باتوم در دست مردی شوم
روزی که می بارد بر ملتی مظلوم
پ پول ایرانی خاکش به سر گشته
در خواب می دیدم شاهی که برگشته
ت چون تجاوزگر در داخل زندان
دیگر نمی گویم از دختر ایران
ث ثبت دوران شد افعال زشت ما
نفرین و لعنت بر محصول کشت ما
ج جنتی زنده پویا و پاینده
ج جنتی جوک شد اسباب هر خنده
چ چاه نفت ما پولش کجا رفته
پول زبان بسته آخر چرا رفته
ح چون حجاب زن از کودکی تا گور
یا با زبان خوش یا با زبان زور
خ مثل خلخالی آدمکشی عالی
با این همه جانی جایش ولی خالی
د اول داعش محصول نادانی
خیلی شبیه ماست او در مسلمانی
ذ اول ذلت بیچاره این ملت
با این همه معتاد کو عامل و علت
ر اول رهبر ر آخر رهبر
ما جملگی یک تن او جمله بر ما سر
ز مثل زن مثل زن های معمولی
گفتم چرا می گفت از درد بی پولی
ژ ژنده پوش شهر یک کودک کار است
این طفلک معصوم کارش به اجبار است
س سایه ستار با عشق می رقصید
روزی بهشتی شد زیر کتک خندید
ش مثل یک شیاد بی رحم و بد رفتار
رحمت هزاران بار بر کرکس و کفتار
ص صورت ناهید زیباتر از خورشید
اما اسید جهل او را ز هم پاشید
ض ضجه ی انسان بر آسمان می رفت
شهریور ژاله مرداد شصت و هفت
ط چون طناب دار بالا و پر باریم
ما رتبه ی اول را در جهان داریم
ظ ظاهرش مثل پیغمبر خاتم
بویی نبرده او از خلقت آدم
ع عین عمامه دور سر طاغوت
فرجام هر طاغوت آخر شود تابوت
غ غزّه را باید با پول ایران ساخت
از پول نفت ما هر دفعه باید باخت
ف فتنه گر یاغی مطرود و بی ایمان
هشتاد و هشت درصد از مردم ایران
ق مثل هر قتلی که جیره ای باشد
چون دانه ی تسبیح زنجیره ای باشد
ک مثل کهریزک یک جای وحشتناک
چندین جوان پاک برده به زیر خاک
گ مثل گورستان «کز خاوران خیزد
فریاد انسان هاست کز نای جان خیزد»
ل مثل لبنانی ارجح به ایرانی
این سفره پر بود از شب های بی نانی
م مثل یک مسئول مسئولِ پاسخگو
پاسخ نمی گوید بر هر که الا هو
ن اول نعلین ن آخر نعلین
هر فتنه هرجا شد زیر سر نعلین
و اول والی والی ولایت داشت
هرکس هرآنچه کاشت او مطلقاً برداشت
ه هسته ای گشته یک ملت خسته
با اندکی نرمش او هسته را بسته
ی یحتمل فردا شاعر غمین باشد
یا در رجایی شهر یا در اوین باشد.
جزئیات بازداشت نوید اقدسی
در حدود ساعت ۱۰ صبح روز یکشنبه، ۲۴ آبان ماه ۱۳۹۴، چهار نفر مامور لباس شخصی با دو ماشین سمند و آردی با پلاک شخصی و با هویت پلیس مبارزه با مواد مخدر، روبروی منزل آقای “نوید اقدسی” توقف کردند. آنها پس از مدتی، زنگ هر سه طبقه را زده و ظاهراً همسایه ی ایشان را کنار در خروج می بینند. مامورین به بهانه ی اینکه در طبقه ی پایین – محل زندگی آقای نوید اقدسی- لابراتوارِ تهیه و تولید مواد مخدر شیمیایی شیشه قرار دارد، قصد ورود به خانه را داشتند. همسایه ی خانواده ی اقدسی به این افراد مظنون می شود و به آنها متذکر می گردد که آقای نوید اقدسی حتی سیگار هم نمی کشد. اما ماموران از او می خواهند که دخالتی نکند.
آقای نعیم اقدسی –برادر نوید اقدسی- که تازه از خانه خارج شده بود متوجه جریان می گردد و به خانه باز می گردد. یکی از مامورین از ایشان درخواست ارائه ی کارت شناسایی می کند. در مقابل، نعیم اقدسی نیز همین خواسته را عنوان می کند. مامور نیز کارت شناسایی خود را ارائه می کند که طبق گفته ی آقای نعیم اقدسی، کارت شناسایی مامور، کارت مخصوص پلیس مبارزه با مواد مخدر بوده و عکس روی کارت، با چهره ی او مطابقت داشته.
به ایشان برگه ای کپی شده، در رابطه با دستگیری آقای نوید اقدسی نشان می دهند؛ بدون اجازه ی رویت جزییات؛ هنگامی که ایشان از آن ها درخواست اصل حکم را می کند و تقاضای مطالعه ی محتویات برگه را مطرح می نماید، در پاسخ، به ایشان می گویند که به او مربوط نمی شود. طبق گفته ی خانواده ی اقدسی و پس از نیم نگاهی به برگه ی کپی شده، در آن، اثری از اسم آقای نوید اقدسی نبوده و هیچ گونه سربرگ و مهر و امضایی که مشخص کننده باشد، نداشته.
از برادر، درخواست می شود که درِ طبقه ی پایین –محل سکونت آقای نوید اقدسی- را برای آن ها باز کند که ایشان کلید آن را نداشته. پس مامور دیگری از طریق قسمت جنوبی ساختمان، از روی دیوار به داخل حیاط پریده و توسط ابزار و وسایل، قفل ها را بریده و در قفل شده ی حیاط را از پاشنه باز کرده و ماموران به داخل حیاط وارد می شوند.
آقای نوید اقدسی که داخل منزل خود بوده متوجه جریان می شود. وی به قصد خروج، به طرف درِ شمالی، حرکت می کند که با مامورین روبرو می گردد و دستگیر می شود. ماموران پس از بازداشت نوید اقدسی، به منزل پدر و مادر ایشان رفته و در حدود ۱۵ دقیقه آن جا را بررسی می کنند و بعد به اتاق آقای نوید اقدسی که در طبقه ی زیرهمکف بوده وارد می شوند. در حدود ۹۰ الی ۱۲۰ دقیقه به تفتیش اتاق ایشان می پردازند و هارد کامپیوتر، کتاب ها، سی دی ها، دی وی دی ها، فلش مموری ها و عکس های آقای عطاالله رضوانی پسر خاله ی نوید اقدسی را ضبط می کنند. (آقای عطاالله رضوانی، در شهریور سال ۱۳۹۲ در بندرعباس به قتل رسیده اند و هنوز قاتل ایشان بعد از حدود ۲ سال مشخص نشده و پیگیری های جدی در این رابطه صورت نگرفته است.)
مادر آقای نوید اقدسی پس از ورود مامورین، قصد تماس با نیروی انتظامی را داشته. ماموران لباس شخصی، پس از آگاهی از این مورد، مانع این عمل می شوند و یکی از آنها به سمت تلفن رفته و آن را از پریز درآورده.
آنها به خانه ی برادر نوید اقدسی، آقای نعیم اقدسی نیز رفته و دو لپ تاپ ایشان و چندین فلش مموری را ضبط می کنند. ماموران، بدین صورت، هر سه محل زندگی نوید اقدسی، پدر و مادر وی و برادرش را تفتیش می کنند که بیشترین زمان را در واحد خود ایشان (نوید اقدسی) می گذرانند.
از مامورین که به اتهام ساخت مواد مخدر شیمیایی وارد خانه شده بودند، بار دیگر در مورد دلیل این دستگیری سوال می شود. در جواب می گویند که جرم بهایی بودن نیز به جرم او اضافه شد.
در صورتی که این اتهام دروغین بهانه ای بیش نبوده و همزمان، ۱۶ بهایی دیگر را نیز به بهانه های واهی در شهرهای طهران، اصفهان، و مشهد نیز دستگیر کرده اند.
طبق گفته ی خانواده ی ایشان، یکی از مامورین به آنها گفته است آقای نوید اقدسی را به شعبه ی ۳ بازرسی دادسرای شهید مقدس خواهند برد.
لازم به ذکر است که در حدود ساعت ۱۸ عصر، آقای نوید اقدسی به خانه زنگ زده و از صحت و سلامت خود خبر می دهد و در تماس دیگری که حدود ۹۰ دقیقه بعد داشته، اظهار می کند که ایشان را فردا، یعنی روز دوشنبه، ۲۵ آبان ماه، به دادسرای شهید مقدس خواهند برد. البته از جای کنونی ایشان اطلاعات موثقی در دست نیست.
هادی حیدری، روزنامه نگار و کارتونیست، بعدازظهر دوشنبه بیست و پنجم آبان ماه در دفتر روزنامه شهروند بازداشت شد.
بنا برگزارشهای رسیده از ایران ساعتی پیش ماموران امنیتی با حضور در دفتر روزنامه شهروند، هادی حیدری را بازداشت کردند.
ماموران در زمان دستگیری هادی حیدری هیچ توضیحی مبنی بر اینکه برای او پرونده جدید تشکیل شده و یا بازداشت برای اجرای حکم پیشین اوست ندادهاند.
حیدری پیش از این نیز در پاییز سال ۸۹ بازداشتشده بود.
هادی حیدری از اعضای شورای مرکزی حزب جبهه مشارکت ایران اسلامی است.
پروانه فعالیت این حزب توسط کمیسیون ماده ۱۰ احزاب در تاریخ ۲۸ فروردین ۸۹ با اتهام «اقدامات خلاف قانون اساسی، قوانین موضوعه و خلاف اساسنامه و مرامنامه» توسط حزب مشارکت» توقیف شد و شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی تهران به ریاست قاضی ابوالقاسم صلواتی روز ۲۰ مرداد ۸۹ حکم انحلال حزب مشارکت را صادر کرد.
هادی حیدری سابقه کار در روزنامههای اصلاحطلب نوروز، شرق، جامعه، نشاط، عصر آزادگان، آفتاب امروز، بهار و چندین رونامه دیگر را دارد. حیدری در فاصلهی سالهای ۱۳۸۸ تا ۱۳۸۹ به عنوان سردبیر، مجلهی کمیک استریپ «جدید» را مدیریت کرد. او از سال ۱۳۸۹به عنوان دبیر سرویس طرح و کاریکاتور روزنامه شرق با این روزنامه همکاری داشته است. حیدری همچنین از اعضا شورای دبیران ماهنامه طنز خط خطی است.
کارتون بالایکی از تازهترین طرحهای هادی حیدری به مناسبت حوادث پاریس است، که در رسانههای کشور فرانسه نیز بازتاب داشته است.
پورمحمدی که دوازده روز پس از بازداشت تعدادی از فعالان رسانهای و پس از واکنش رئیسجمهوری، دبیر شورایعالی امنیت ملی، وزیر کشور و وزیر ارشاد، در مورد آن صحبت کرده است، افزود: “دلایل دستگیری خبرنگارانی که اخیرا بازداشت شدهاند، نیز بعد از ارجاع پرونده به دادسرا مشخص میشود”.
این درحالی است که “محمود علیزاده طباطبایی” وکیل “احسان مازندرانی” مدیرمسئول روزنامه “فرهیختگان” از ارسال پرونده موکلش به دادگاه انقلاب برای رسیدگی به اعتراض نسبت به قرار بازداشت صادره، خبر داد.
او در گفتوگو با «تسنیم» درباره آخرین وضعیت پرونده موکلش گفت: “با توجه به اینکه تحقیقات مقدماتی محرمانه است، نمیتوانیم درباره جزئیات پرونده اطلاعاتی بدهیم”.
وی ادامه داد: “فعلا نسبت به قرار بازداشت صادرشده اعتراض کردهایم که پرونده برای رسیدگی به اعتراض ما به شعبه ٢٨ دادگاه انقلاب ارجاع شده است و منتظریم پرونده از دادگاه بازگردد”.
علیزاده طباطبایی با بیان اینکه مازندرانی تفهیم اتهام شده و اکنون نیز در اختیار ضابط قضائی قرار دارد، از بیان نوع اتهامات موکلش خودداری کرد.
روز سهشنبه ١٢ آبانماه جاری، خبرگزاریهای «فارس»، «تسنیم» و «مهر» از بازداشت پنج فعال رسانهای خبر دادند. به گفته این خبرگزاریها، “سازمان اطلاعات سپاه پاسداران، چند نفر از اعضای شبکه نفوذی همکار با دولتهای متخاصم غربی را که در فضای مجازی و مطبوعات کشور فعال بودند، بازداشت کرد”. به غیر از «مازندرانی»، «عیسی سحرخیز»، «آفرین چیتساز»، ستوننویس روزنامه ایران و «سامان صفرزایی»، روزنامهنگار مجله اندیشه پویا از جمله بازداشتیها بودند.
حسن روحانی، رئیسجمهوری روز چهارشنبه ١٣ آبان در جلسه هیأت دولت گفته بود: “بیخودی نرویم، یک نفر، دو نفر را از اینجا و آنجا به بهانهای بگیریم، پروندهسازی کنیم و بعد بیاییم آن را در کشور بزرگ کنیم و بگوییم این خط، خط نفوذ و جریان نفوذ است”.
روز سهشنبه ٢٠ آبان نیز «شمخانی»، دبیر شورایعالی امنیت ملی در حاشیه بازدیدش از نمایشگاه مطبوعات از ورود این شورا به موضوع بازداشت خبرنگاران خبر داده بود.
رادیو پارس ـ_ ـ سخنگوی نیروی انتظامی از دستگیری ۱۰۰ هکر در یکماه گذشته خبر داد و گفت که عمده این هکرها در کمین کاربران تلگرام هستند.
به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از برنا، سردار سعید منتظرالمهدی سخنگوی نیروی انتظامی با اعلام خبر دستگیری ۱۰۰ هکر در یک ماه گذشته و با بیان اینکه در این مدت بیش از ۲۰ کانال غیراخلاقی در تلگرام نیز مسدود شد، بیان داشت: “این افراد که اقدام به بارگزاری محتوای فرم و اروتیک در فضای مجازی کرده بودند دستگیر و به مراجع قضایی معرفی شدند”.
لازم به ذکر است که چندی پیش سخنگوی قوه قضائیه خبر بازداشت شدن تعدادی از سرشبکههای غیراخلاقی را که در فضای مجازی فعالیت میکردند را نادرست خوانده و گفته بود که منتشرکننده این خبر به دادستانی قزوین احضار شده است.
گفتنی است که پیشتر نیز خبرگزاری های فارس و تسنیم که به نهادهای امنیتی نزدیک هستند از بازداشت تعداد زیادی از فعالان شبکه های اجتماعی موبایلی خبر داده بودند.
به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از کانون مدافعان حقوق بشر، او در نامه خود با اشاره به اینکه مأموران بههنگام بستری کردن در بیمارستان و معاینات به او دستبند میزدهاند، از دادستان تهران پرسیده است: “نیروهای نظامی- امنیتی با چه مجوزی حق ورود به حریمهایی چون حمام، اتاق عمل (که حتی لباسهای زیر را در میآورند) و اتاقهای معاینه که لباسها (زیر و رو) را در میآورند، پیدا میکنند.”
خانم محمدی در پایان از دادستان تهران خواسته است تا در دستوری شرایط مناسب و آرام را برای درمانش فراهم کند.
او همچنین در نامه خود با اشاره به مشکلهای جانبی که زندانیان زن بههنگام بیماری با آنها دست به گریبان هستند، خطاب به دادستان نوشت که تبعیض علیه زنان در زندان هم ادامه دارد.
متن نامه نرگس محمدی به دادستان تهران که در آبان ماه ۱۳۹۴ نوشته شده و کانون مدافعان حقوق بشر منتشر کرده، به شرح زیر است:
جناب آقای جعفری دولتآبادی
دادستان تهران
با سلام
در تاریخ ١٣ مهرماه، جهت اعزام به بیمارستان، برای بازرسی رفتیم. به مأمور زن، گفتم که من احتمالاً نوار قلب و اکو خواهم داشت، لطفاً وقتی لباسهایم را در میآورم، پشت پارتیشن تشریف نیاورید. خانم مآمور گفت که ما باید بیاییم. تقاضا کردم پیش سرهنگ برویم تا مشکل حل شود. ایشان تشریف نداشتند. به جانشین ایشان توضیح دادم و گفتم که این کار اخلاقاً و شرعاً درست نیست. مسئول اعزام با لحنی گستاخانه و توهینآمیز گفت که لازم نیست شما از شرع بگویید، شما اگر مسلمان بودید که جایتان زندان اوین نبود. او سپس با الفاظ و رفتار توهینآمیز به صحبتهای خود ادامه داد.
بنده به دلیل شرایط بد و نامساعد شدن حالم به بند برگشتم و یک روز بعد، دوباره دچار تشنج و حمله عصبی شدم. همبندیان عزیزم منرا از طبقه دوم تا جلوی در بند، در طبقه اول روی دست آوردند؛ چون هیچ وسیلهای در بند وجود ندارد. بعد سوار آمبولانس کردند که در انتهای آمبولانس بسته نمیشد و تقریباً قسمت انتهای برانکارد که سر من در آن قسمت قرار داشت، لای در نیمه باز آمبولانس بود که من در همان حال بسیار بد، نگران افتادن به بیرون بودم.
بهداری اوین به طور اورژانس، اعزام به بیمارستان امام خمینی را هماهنگ کرد. روی برانکارد آمبولانس دراز کشیدم. ناگهان یک مأمور نظامی زن و دو مأمور مرد با دستبند و پابند بالای سر من ایستادند. دستهایم را بغل کردم و گفتم که اجازه نمیدهم تا دستبند بزنید، چون واقعاً حالم خوب نیست، پس توان فرار کردن ندارم، شما هم که چهار نفر در داخل آمبولانس هستید، پس دستبند زدن برای چیست؟ خانم نظامی میگفت، حتی اگر کما هم بروید ما دستبند میزنیم و دستبند را زد. خیلی عصبی بودم و بر اثر فشار عصبی که علاوه بر تشنج داشتم، دچار حمله عصبی دیگر شدم که ناچار شدند آمبولانس را چند دقیقه کنار اتوبان متوقف کنند. وقتی از آمبولانس روی برانکارد بیمارستان قرار گرفتم، دوباره دستبد را زدند و در تمام مراحل بیمارستان از ابتدا تا خروج از بیمارستان دستبند بر دست من و متصل به برانکارد بود و فقط زمانی که زیر دستگاه سیتیاسکن میرفتم به دلیل آهنی بودن دستبند، آن را باز کردند.
پزشک متخصص مغز و اعصاب بالای سرم آمد و توضیح داد که تشنج عصبی کردم و باید تا صبح تحت مراقبت باشم و ٣ روز بستری شوم تا بررسی شود. با توجه به سابقه بیماری که از سلولهای انفرادی در بند ٢٠٩ در سال ٨٩ تاکنون داشتم و با توجه به اعمال شرایط امنیتی سخت از جمله دستبند، از دکتر خواستم تا با رضایت خودم، ترخیصام کند و پزشک محترم با یک نامه مبنی بر اینکه بیمار باید به پزشکان معالج خود مراجعه کند، برگه ترخیص را امضا کرد.
پس از گذشت ۵ روز بالاخره در بیمارستان، بستری شدم. از زمان اعزام، دستبند به دستانم زده شد؛ حتی زمانی که پزشک معاینهام میکرد. حتی وقتی فشار خونم را میگرفتند، دستبند من باز نشد. وقتی وارد اتاق شدیم، بلافاصله دستبند به دست من و سپس به تختخواب زده شد که نمیتوانستم به راحتی بنشینم یا دراز بکشم.
بر اثر فشار عصبی که وارد شده بود، لحظه به لحظه حالم بدتر میشد. در مقابل اعتراض و خواهش من، هیچ توجهی نمیشد. از ١٩ مهرماه تا ٢٧ مهرماه (طی ٩ روز) ممنوع الملاقات حتی با پدر و مادرم بودم. اجازه بیرون آمدن از اتاق را نداشتم و فقط روی تخت بودم و فقط به دستشویی میرفتم. همراه داشتن پول ممنوع بود و خودشان هم حتی از میوههایی که در بند داشتم برایم نمیآوردند و جز غذای بیمارستان، چیزی برای خوردن نداشتم. در اتاق بسته بود و پردهها را میکشیدند.
دو روز پس از بستری شدن، در اتاق آنژیو حالم بههم خورد. لذا روز بعد به دستور پزشک معالج، یکی از خانمهای کمک بهیار آمدند تا من را حمام ببرند و موهایم را بشویند و برای نوار مغز آماده کنند. خانم نظامی بلافاصله به آقای سرهنگ زنگ زد و کسب تکلیف کرد. ایشان هم دستور اکید دادند که خانم مأمور باید در حمام حضور داشته باشند. من در اعتراض به چنین تصمیم و رفتار دون شأن انسانی، با همه لباسهایم زیر دوش رفتم و خانم مأمور هم حضور داشتند. ٢۶ مهرماه آقای سرهنگ به اتاقم آمدند. از ایشان تقاضا کردم وقتی برای معاینات یا مراحلی از معالجات، به محلهایی میرویم که نیاز است تا بخشی از لباسهایمان را درآوریم، لطفاً خانمهای مأمور نظامی پس از دیدن محل یا هر اقدام دیگر، در آن محل حضور نداشته باشند و ما در حضور مأموران معاینه یا معالجه نشویم که ایشان هم پذیرفتند.
٢٨ مهر تا ١٢ ظهر ٢٩ مهر برای انجام آندرسکوپی و کلونوزکوپی آماده شدم که نه تنها نباید چیزی میخوردم بلکه باید ۴ لیتر مواد پاک کننده دستگاه گوارش نیز استفاده میکردم. بالاخره ساعت یک وارد اتاق عمل شدیم. خانم مأمور هم وارد شد. بنده از ایشان خواهش کردم تا پشت در اتاق عمل بایستند و ایشان ضمن صحبت با آقای سرهنگ گفتند که من داخل اتاق عمل میایستم و من دقیقاً لحظه آخر که مواد بیهوشی را تزریق میکردند از اتاق عمل بیرون آمدم و تا عصر هم معطل شدم تا شاید موافقت کنند و نشد. با آقای سرهنگ تلفنی صحبت کردم و توضیح دادم و خواهش کردم اجازه بدهند خانم مأمور داخل اتاق عمل نشود تا من هم بتوانم به معالجه خودم بپردازم. ایشان دوباره قول دادند که خانم مامور بیرون خواهد ایستاد و شما دوباره این مرحله را انجام دهید. این مرحله از ساعت ٩ صبح ٢ آبان تا ١٢ ظهر ٣ آبان طول کشید و وقتی آماده رفتن به اتاق عمل شدیم، دوباره سرهنگ دستور داد که مأمور زن در حین انجام کلونوزکوپی در داخل اتاق عمل بایستد و من هم از رفتن به اتاق عمل سرباز زدم.
پزشک معالج اینجانب تلفنی با آقای سرهنگ صحبت کردند که ما باید نمونه برداری کنیم و این مرحله برای معالجه بیمار ضروری است و این عمل در اتاق عمل اتفاق خواهد افتاد که محیط استرلیزهای است که فقط پزشک و پرستار حضور دارند و خواهش کردند که اجازه این عمل پزشکی داده شود. اما حتی با حضور بازرسان نظامی هم اجازه این عمل داده نشد و من برای دومین بار از ادامه معالجه خود محروم شدم.
جناب آقای دادستان
به این ترتیب اینجانب اعتراض شدید خود را نسبت به رفتارهای غیرقانونی و غیر شرعی و غیر انسانی صورت گرفته اعلام میدارم و از آن مقام قضائی محترم تقاضای رسیدگی فوری دارم.
۱- اجباری بودن دستبند و پابند برای زندانیان سیاسی که حضرتعالی بیش از هر فرد دیگری مستحضرید که نه تنها حاضر به فرار نبوده بلکه حتی با احضارهای تلفنی خود را به زندان اوین معرفی کردهاند، امری بیدلیل و آزاردهنده است. بهویژه اینکه برای بیماران که در حال اعزام شدن به پزشک یا بستری شدن در بیمارستانها هستند، این مسئله موجب تشدید بیماری و فشار جسمی و روانی بر فرد بیمار میشود.
به راستی به چه دلیل و با چه منطقی، ١۵ مهر در حین اعزام اورژانسی، در داخل آمبولانس و بعد در اورژانس بیمارستان امام خمینی، چندین ساعت دستبند به دستهای من و تختخواب و برانکارد زده شد که خود موجب بروز یک حمله عصبی دیگر در داخل آمبولانس شد؟ آیا دستبند زدن به بیماری که با تشنجهای عصبی مکرر قادر به ایستادن نیست، خود رفتاری غیر انسانی و شکنجهای آشکار نیست؟ به چه دلیل معاینه اینجانب توسط پزشک در تاریخ ١٩ مهر در اورژانس بیمارستان، با دستبند انجام شد و حتی توجهی به درخواست پزشک هم نشد.
۲- اینجانب ١٣ مهرماه به دلیل اصرار مامور نظامی برای حضور در محل انجام نوار قلب و اکو، از معاینه و معالجه و اعزام خود به بیمارستان صرف نظر کردم و چنانچه توضیح دادم آندرسکوپی، کلونوزکوپی و نمونهبرداری من در تاریخ های ٢٩ مهر و ٣ آبان به دلیل اصرار حضور مامور نظامی در اتاق عمل انجام نشد و بخش مهمی از معالجه صورت نپذیرفت. در هر سه مورد اعلام کردم زمانیکه برای معاینه یا معالجه یا عمل، ناچار به درآوردن لباس هستم، جز پزشک معالج، حضور هیچ فرد نظامی را قبول نخواهم کرد و باید به حریم مابین پزشک و بیمار احترام بگذارید و این اقدام شما شرعا، اخلاقا و قانونا مشکل دارد.
جناب دادستان بنده ضرورت حضور مامور نظامی- امنیتی در حمام، اتاق عمل ( کلونوزکوپی ) یا مراحلی از معاینه که بیمار ناگزیر به درآوردن لباسهایش است را نه تنها درک نمیکنم و عملی خلاف رفتار انسانی میدانم، بلکه اصرار بر آن توسط ماموران نظامی برای بیماری که بههیچ عنوان حاضر به پذیرش آن نیست را آزار روحی و روانی میدانم که حتی حاضر است از درمان و معالجه خود صرفنظر کند.
بارها شاهد بودهایم که در برخی کشورها، نیروهای نظامی- امنیتی برای تحقیر زندانی از لخت و عریان کردن زندانیان (به ویژه زندانیانی که اعتقادات و سنتهایی در این زمینه دارند) بهعنوان شکنجه استفاده کردهاند که این امر بهعنوان شکنجه در افکار عمومی و محافل حقوق بشری طرح شده است.
حال سئوال بنده از حضرتعالی بهعنوان دادستان محترم این است که نیروهای نظامی- امنیتی با چه مجوزی حق ورود به حریمهایی چون حمام، اتاق عمل (که حتی لباسهای زیر را در میآورند) و اتاقهای معاینه که لباسها (زیر و رو) را در میآورند، پیدا میکنند و با چه مجوزی با اصرار خود در چنین مکانهایی که بههیچ عنوان امکان فرار زندانی نمیرود، مانع تداوم معالجه زندانیان بیمار میشوند؟ آیا از نظر جنابعالی چنین برخوردهایی قانونی، انسانی و شرعی است؟
نیک مستحضرید که دختران ۶،٧ ساله دبستانی به دلیل آموزش و حفظ عفاف ملزم به سرکردن مقنعه هستند، اکنون باید پرسید که چنین رفتاری با زندانیان خلاف عفت عمومی نیست؟ یا اینکه عفاف و حجاب کارکردی سرکوبگرایانه علیه زنان در جامعه ایران دارد؟
۳- در تاریخ ۴ آبان ماه به طور ناگهانی ماموران نظامی- امنیتی با حضور در اتاق من در بیمارستان، دستور دادند که وسایلم را جمع کنم تا به بیمارستان بقیه الله برویم و من طی نامهای به ریاست زندان اوین اعلام کردم که به هیچ عنوان حاضر به بستری شدن در بیمارستان بقیه الله نیستم و اگر ماندن من در این بیمارستان ممکن نیست، ٢۴ ساعت مهلت بدهید تا نسخههای پزشکیام را تحویل بگیرم. در تاریخ ۶ آبان ماه به زندان اوین بازگشتم. اما بخشی از معالجاتم از جمله آندروسکوپی، کلونوزکوپی و نمونه برداری انجام نشد و طبق دستور کتبی پزشک معالجم، ضرورت دارد که انجام شود. لذا از شما تقاضا دارم دستور بفرمایید امکان این عمل بدون حضور مأموران نظامی انجام پذیرد. اتاق عمل یک در بیشتر ندارد و تنها پزشک معالج و پزشک بیهوشی در اتاق حضور دارند و مأمور نظامی- امنیتی میتواند پشت در اتاق عمل مأموریت خود را انجام دهد.
۴- اینجانب با توجه به تجربههایی که طی چند سال گذشته دارم، تبعیض آشکار و سختگیریهای افراطی علیه زنان زندانی سیاسی- عقیدتی (در اعزامها، شرایط بستری شدنها و نحوه نگهداری) را مشاهده میکنم که این تبعیض را در تداوم تبعیض علیه زنان در جامعه میدانم، پس نسبت به آن معترض هستم.
نرگس محمدی
آبان ماه ۱۳۹۴
در طی سه سال گذشته نغمه عابدینی همواره و به طور مستمر برای آزادی همسرش و همچنین مسئله آزادی مذهب در ایران فعالیت کرده است.
هفته پیش اما نغمه عابدینی با ارسال دو ایمیل مسائلی از زندگی خصوصی خود و همسرش را عمومی کرد که به نوعی با در نظر گرفتن شرایط سه سال گذشته بسیار غافلگیر کننده بود. در این ایمیلها نغمه عابدینی با اعلام توقف فعالیتهای خود برای آزادی سعید عابدینی، در کمال ناباوری مخاطبان، از آزارهای جسمی، روانی و جنسی که در طول مدت ازدواجشان توسط سعید بر او تحمیل شد سخن گفته است. او همسر زندانیاش را به اعتیاد به پورنو گرافی و همچنین خشونت خانگی متهم کرد. نغمه مدعی شده است که این خشونتها از ابتدای ازدواجشان آغاز شده و حتی اکنون که ارتباط شان تنها از درون زندان و با تلفن و اسکایپ ممکن است هنوز این تحقیرات و آزار روانی ادامه دارد.
به نوشته نغمه عابدینی، سفرهای وی به گوشه و کنار آمریکا برای پیشبرد کارزار آزادی سعید از یک سو، و درگیری روحی و مسائل اخلاقی از سوی دیگر برای وی بسیار سنگین است و دیگر تاب تحمل آن را ندارد. او به حامیان خود اعلام کرد که برای مدتی میخواهد از جامعه فاصله بگیرد و به استراحت و دعا بپردازد.
نغمه نوشته است: «این یک مسئله جدی است و من نمیتوانم بیش از این با کتمان واقعیتها زندگی کنم، پس تصمیم گرفتم مدتی فعالیتم را متوقف کنم و از خدا بخواهم که مرا در مسیر زندگی یاری رساند».
خانم عابدینی همچنین در مصاحبهای با واشنگتن پست به مشکلات زندگیاش پرداخت و گفت: «ادامهی پرونده سعید تاثیری تراژیک بر زندگی ما داشته است، بچههای من با دوری از پدرشان شرایط سختی را میگذرانند».
نغمه عابدینی اخیرا سخنرانی خود را در مراسمی که در رابطه با آزادی مذهب در آیووا برگزار شد نیز لغو کرده بود و همچنین از سخنرانی در کنگرهای با همین مضمون در بهار آینده انصراف داد. وی همچنین اعلام کرده است که برای مدتی از رسانههای اجتماعی فاصله خواهد گرفت.
وی افزود در این مدت که از جامعه فاصله میگیرد به نیایش برای سعید خواهد پرداخت. او همچنان همسرش را انسانی با ارزش میداند که به ترویج ایمان به عیسی مسیح معتقد است، حتی در زندان «اما این همه بدان معنی نیست که سعید بی گناه و معصوم است، او نیز با شیطان دروناش در مبارزه است و معتقدم که بر پلیدی پیروز خواهد شد».
نغمه عابدینی از حامیان سعید خواست تا برای آزادی او از زندان و برای رهایی روح او از گناه دعا کنند، وی گفت که با تمام کاستیهایش نباید سعید را تنها گذاشت و افزود: «من حقیقت را گفتم و از شما خواستم برای یک مشکل حقیقی دعا کنید، من همه چیز را با شما در میان گذاشتم، اما بدون پیشداوری و بدون زدودن مهرتان از سعید که در این لحظات برای رهایی از سیاهی زندان تلاش میکند. این راهی است که خدا به من نشان داده تا بدون شرط عشق بورزم همان طور که خدا ما را بدون هیچ قید و شرطی دوست دارد، تا گناه را ببینم و به گناهکار مهر بورزم تا بتواند از شرّ پلیدی رهایی یابد، و هرگز از کسانی که دوستشان دارم روی نگردانم.»
نغمه عابدینی جایزهای را برای فعالیتهایش جهت آزادی همسرش دریافت میکند، ۲۰۱۴
در گزارش کریستیانیتی تودی نغمه عابدینی گفته است از این که در این شرایط سخت و حساس این مطالب را بیان داشته بسیار غمگین است. او از مردم خواسته تا حریم خصوصیاش را محترم بشمارند و برایش دعا کنند. وی گفته است: «من از آنان که نگران حال سعید هستند سپاسگزارم، به ما زمان بدهید تا کمی به خودمان بپردازیم و آسوده باشیم و به حریم خصوصی ما احترام بگذارید، من به دعا و مبارزه برای آزادی همسرم که در زندان رژیم ایران به دلیل اعتقادش زجر میکشد ادامه میدهم و از همه میخواهم که در دعا به درگاه خداوند برای آزادی او با من همراه شوند».
وجود تناقض در سخنان نغمه عابدینی همسر سعید عابدینی، نوکیش مسیحی، که از یک سو میگوید فعالیتهایش را برای آزادی وی متوقف میکند و از سوی دیگر تأکید میکند برای آزادی همسرش که در زندان رژیم ایران زجر میکشد ادامه میدهد، مخاطبان وی را درباره دلایل و صحت گفتههای او دچار تردید کرده است و آنها نمیدانند دلایل واقعی این مواضع همسر سعید عابدینی چیست.
سعید عابدینی که در سال ۲۰۰۰ از اسلام به مسیحیت گروید از تابستان ۲۰۱۲ در زندان بسر میبرد و به اتهام تضعیف امنیت ملی از طریق ترویج مسحیت به هشت سال حبس محکوم شده است. وی که ایرانی- آمریکایی است در سال ۲۰۰۵ همراه با خانوادهاش با آمریکا مهاجرت کرد و پیش از دستگیری در سال ۲۰۱۲ چند بار به ایران سفر کرده بود.
تا کنون عوامل جمهوری اسلامی در رسانهها در توجیه افزایش چشمگیر اعدامها در دوران روحانی میگفتند: “اعدامها چه ارتباطی با روحانی دارد؟ “
حال شیخ حسن روحانی که سابقهٔ سیاهی در سرکوب آزادیهای مردم ایران و در زن ستیزی سیستماتیک دارد، در مصاحبه با روزنامه ایتالیایی «کریر دلا سرا» به دفاع از اعدام محکومین موادمخدر برخواست! رئیس جمهور محبوبِ اصلاح طلبان در گذشته نیز در تیرماه ۱۳۵۹ گفته بود: «تقاضای دیگر من این است که توطئهگرها را هنگام برگزاری نماز جمعه در حضور مردم به دار آویزان کنند تا تاثیر بیشتری داشته باشد!»
« روزنامه ديلي تلگراف روز شنبه ۳۱ مرداد اقدام به درج مقاله ای در مورد وضعيت نقض حقوق بشر در دوران روحانی كرد. اين مقاله به قلم نويسنده سرشناس كريستوفر بوكر است . در مقاله ديلی تلگراف آمده است: از زمان روی كار آمدن حسن روحانی، ايران شاهد حلق آويز و تيرباران ۲۰۰۰ قربانی توسط رژيم ايران بوده كه بالاترين تعداد اعدام در جهان نسبت به جمعيت محسوب ميشود. …همزمان با اعدامها اين رژيم اقدام به قطع دست و پای زندانيانی كرده است كه در بدترين زندانها جهان نگهداری ميشوند. سازمان عفو بين الملل وضعيت اعدامها در دوران حسن روحانی را يك ”روند فزاينده و سرسام آور از اعدامها ” توصيف كرده است.
آیا به نظر شما در یک سیستم قضایی اسلامی که صدور احکام در دادگاههای چند دقیقه را در سوابق خود ثبت کرده نمیتوان، هر ایرانی مخالف حکومت را چسباندن برچسب توطئه گر، قاچاقچی، محارب، … اعدام کرد؟
به عنوان نمونه دختر زهرا بهرامی که به جرم «قاچاق مواد مخدر» ۹ بهمن ۱۳۸۹ در تهران به دار آویخته شد، قبل از اعدام مادرش گفته بود که صدور حکم اعدام برای مادرش سیاسی است!
دادخواهی دادخواهی مادر ریحانه جباری پس از اولین موضعگیری رسمی روحانی در خصوص تایید اعدام های ظالمانه درایران
ریحانه جباری دختر جوانی بود که در سن ۱۹ سالگی به جرم قتل مرتضی عبدالعلی سربندی ۴۷ ساله، بازداشت و محاکمه شد. حکم اعدام وی بهجرم قتل عمد در نهایت در ۳ آبان ۱۳۹۳ اجرا شد. ریحانه جباری اتهام قتل غیرعمد را پذیرفت و دلیل آنرا نتیجه دفاع از خود در برابر تجاوز جنسی اعلام کرده بود.
پس از مواضع اخیر روحانی در دفاع از اعدام های ظالمانه درایران شعله پاکروان مادر ریحانه جباریدر فیسبوک خود نوشته است:
#حسن_روحانی رئیس جمهور ایران در پاسخ به سؤال روزنامه نگار روزنامه «کریر دلا سرا» در مورد آمار بالای #اعدامها در ایران گفت: «بیشتر اعدامها در ایران مربوط به قاچاق #موادمخدر میباشند. ما مرز طولانی با افغانستان داریم و اگر اعدام را (برای جرائم موادمخدر) لغو کنیم موادمخدر به راحتی به اروپا خواهد رسید و این برای شما بد خواهد شد. این اولین موضع گیری رسمی حسن روحانی در مورد اعدامهای انجام شده در ایران است .».
جناب آقای روحانی .ریاست محترم جمهور
کاش همراه من بیایید، وقتی به دیدن خانواده های اعدامی مواد مخدر میروم . کاش همراه من ببینید برق تحقیر و کینه را در چشمهای معصوم کودکانی که بازمانده ی همین اعدامی ها هستند . کاش همراه من بشنوید نفرین مادران و خواهران و همسران اعدامی را .کاش همراه من بلرزید از تلخی آینده ی مبهم خانواده های اعدامی .
جناب رئیس جمهور
آیا برای آینده ی خانواده های اعدامی ، که درگیر فقر ناشی از فقدان سرپرست هستند ، تمهیدی اندیشیده اید؟ آیا برای ادامه تحصیل کودکانی که پدران خود را بر اثر اعدام از دست داده اند برنامه ای دارید ؟ یا اینکه فقط از اعدام دفاع میکنید ، چون حق شان است ؟ آخر اگر اعدام نشوند جوانان اروپایی معتاد میشوند . لطفا به این نکات توجه ویژه بفرمایید . وگرنه در کمتر از ده سال آینده کودکان اعدامیهای مواد مخدر نیز در چرخه اعدامی ها قرار میگیرند . هر چند نان بسیاری از افراد با چرخیدن آسیابی تامین میشود که با ریختن خون و اعدام مردان و زنان این سرزمین میچرخد .
جناب آقای روحانی ، بعد از سفرتان به ایتالیا و فرانسه ، یکروز را لباس مبدل بپوشید و همراه من بیایید . با هم سراغ خانواده هایی میرویم که عزیزشان به جرم مواد مخدر اعدام شده اند . بیشترشان جوانند . با هم گوش میکنیم حرف همسران جوان و زیبای اعدامی ها را . و تماشا میکنیم اشک شان را ، وقتی تعریف میکنند که چگونه در مقابل پیشنهادهای بی شرمانه عوامل دادگاه بخود لرزیده اند . تماشا میکنیم خشمی که ریشه میکند در دل کودکانی که میشنوند شرط آزادی یا زنده ماندن پدرانشان ، انحراف و فساد مادر بوده است . نترسید . اگر لباس مبدل بپوشید ، آماج کینه ی این خانواده های تحقیر شده و خشمگین نمیشوید .همراه من بیایید شاید این شانس را داشته باشید که دلتان به رحم بیاید و برای این خانواده ها فکری بکنید . آخر شما رئیس جمهورید و میتوانید هر کاری انجام بدهید.
جناب رئیس جمهور ، اگر همراه من بیایید و به خانه های محقر خرده فروشان اعدام شده سر بزنید و فقر و بی سوادی آنان را ببینید ، یادتان میاید که شما رئیس جمهور این افراد هم هستید . یادتان میاید که اینها نیز شایسته برخورداری از زندگی شرافتمندانه اند . شاید اگر از نزدیک حرفهایشان را بشنوید ، یا مدارکی که نشان میدهد گناهشان مستحق اعدام نبوده ببینید ، دیگر از اعدامشان دفاع نکنید . شاید شما هم به صف مخالفین اعدام بپیوندید و همراه ما بگویید : نه به اعدام .
جناب رئیس جمهور ، منتظر بازگشت شما هستم . امیدوارم به سلامت و دلخوشی به کشور بازگردید تا لباس مبدل بپوشید و مثل برخی پادشاهان گذشته ایران ، به مردم بلازده ی قربانی اعدام سر بزنید و از نزدیک حرفشان را بشنوید .
برایتان ارزوی انصاف و دقت در کلماتی که در مصاحبه هایتان بکار میبرید دارم . کلماتی که ممکن است بعضی از مردم این سرزمین را خون جگر کند . کلماتی که معناهای عظیمی پشت آن نهفته است و برداشتهای سهمگینی از آن میشود . برداشتهایی که بسیاری از دلسوزان این کشور را از آینده میترساند .
________________________
تقریبا هشت ماه است که با خانواده های اعدامی مواد مخدر از نزدیک دیدار میکنم . هرگز در تمام عمر نیم قرنی م مواد مخدر را از نزدیک ندیده ام . بارها از دیدن جوانان معتاد و بر باد رفته ی قربانی اعتیاد اشک ریخته و به فروشندگان مواد مخدر نفرین کرده ام . اما در طول این هشت ماه متوجه شدم که پایین ترین طبقه ی هرم توزیع مواد ، اعدام میشوند . محرومترین افراد . و هرگز دست قانون به روسای این بیچارگان نخواهد رسید . متوجه شدم که مساله ی مواد مخدر پیچیده تر از آن است که بنظر میرسد .و قربانیان آن از مردم عادی کوچه و خیابان هستند . چه معتادین بی نوایی که زندگی شان دود شده و به هوا میرود . چه خرده فروشانی که برای بردن نان خالی بر سر سفره هایی که در محلات بلا زده ی شهرها پهن میشود اعدام میشوند .
در طول هشت ماه گذشته به چند شهر اطراف تهران و برخی شهرهای شمالی رفته ام . اولین بار با یک خانواده آشنا شدم که تنها ده روز از اعدام عزیزشان گذشته بود . اما به مرور تعداد دیدارها بیشتر و بیشتر شد . اکنون بیش از چهل خانوار را میشناسم که با عواقب ناشی از اعدام عزیزشان دست و پنجه نرم میکنند . با فقر ، تحقیر ، سرشکستگی و درد . از نزدیک میبینم که کودکان و نوجوانان این خانوارها با کینه و خشم بزرگ میشوند .
راستش وقتی برق کینه را میبینم برخود میلرزم ، و مصمم تر از گذشته آرزوی خود را مرور میکنم . ایران بدون اعدام . اما تا تعبیر این رویا راه دراز و پر پیچ و خمی باقی ست . برای طی کردن این راه میبایست همه یکصدا فریاد نه به اعدام سر دهیم .