بازداشت محمود بهشتی لنگرودی سخنگوی کانون صنفی معلمان ایران

reza amiri
رادیو پارس  – امروز صبح پانزدهم شهریورماه “محمود بهشتی لنگرودی”، از اعضای هیات مدیره کانون صنفی معلمان ایران با مراجعه ماموران امنیتی در منزلش بازداشت شد.

به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از حقوق معلم و کارگر، بنا بر اخبار رسیده از خانواده این عضو ارشد کانون های صنفی معلمان، ماموران با حکم شعبه دو بازپرسی اوین اقدام به ورود وتفتیش منزل وضیط برخی وسایل موجود در خانه کرده اند.

تاریخ حکم بازداشت مربوط به پنجم مردادماه بوده و هیچ اطلاعی از نهاد بازداشت کننده و محل نگهداری ایشان در دست نیست.

این درحالی است که این عضو ارشد کانون دیروز درجلسه ای مشنرک میان کانون صنفی معلمان و نوبخت معاون رییس جمهور حضور یافته و گزارشاتی از مشکلات صنفی معلمان را ارائه داده بود.

لازم به ذکر می باشد، درتاریخ نهم شهریور ماه نیز دوعضو دیگر کانون صنفی معلمان محمدرضا نیکنژاد و مهدی بهلولی با حکم همین شعبه بازداشت و روانه زندان شدند.

درحال حاضر علاوه بر این سه نفر علی اکبر باغانی ،اسماعیل عبدی و رسول بداقی از دیگر اعضای کانون صنفی معلمان در زندان به سر می برند .

آلان کردی؛ چلچله آسمان آدمیت

reza amiri

پسرک کوچولوی کوبانی، روزی که به آبش زدند، در فکر آب بازی بود؛ چلپ چلپ آب؛ قطراتی که در هوا پخش می شدند؛ همراه با خنده های کودکانه؛ و جیغ هایی از جنس جیغ قمری ها؛ چلچله ها.

برای او همه چیز بازی بود. آخر کوچولوی کوبانی، هنوز جز بازی، از زندگی چیزی نمی دانست. زندگی نکرده بود که بداند. سه سال که نشد زندگی.

او نگرانی را در چشمان پدر می دید، رفتن از جایی به جایی را هم؛ و مادررا هم که نگرانی و اندوه ویرانش کرده بود…. اما کودک که باشی، سه ساله که باشی، بلوز قرمزت را که پوشیده باشی، با آن کفش های کتانی که دوستش داری،… عمر این دیدن ها و این اندوه ها به ثانیه هم نمی کشد. فراموش می شود، همه چیز می شود بازی. شادی. سبکبالی.

آلان سه ساله، چه تصوری از بازی مرگ در دریا داشت؟ او نمی دانست فقط چند قلپ آب کافیست که بازی تمام شود؛ جدی شود، بشود مرگ؛ و او بشود یک حجم کوچک در هم فشرده، افتاده در ساحلی غریب؛ در خویش چمباتمه زده از ترس و تنهایی.

و او نمی دانست دنیا، به تماشای کفش های کوچکش خواهد نشست. و بلوز قرمزش، و پاچه شلواری که یکیش بالا رفته بود تا ساق های کوچکش را ببینیم….

آلان کردی را، جنگ طلبان، قدرت طلبان و مستبدان به آب بازی کشاندند؛ آنان که جهان، برایشان نه عرصه زندگی، که جولانگاه نفرت و خودکامگی ست؛ مستبدانی که بودن با مردمان را نمی تابند؛ آنان که بودن شان در گرو نبودن آدمی است، نبودن آدمیت؛ آنان که غرق در فساد و ریا و بی اخلاقی، “پازل” مرگ جهان را می چینند؛ یکی شان به بهانه دین، آن دیگری برای دلار…..

حالا اما دلم نمی خواهد از اینان بگویم؛ چرک می کنند وجودم را. تاب این اندازه چرکی ندارم.

در عوض دوست دارم از مردمانی بگویم که هنوز دلی دارند برای تپیدن، چشمانی برای دیدن و خیس شدن؛ وجدانی برای بیدار شدن. هزاران هزار مردمی که در سراسر جهان، با دیدن تن مچاله شده آلان، خواب شان بر آشفت، بغض در گلوهاشان شکست و دل هاشان چنان به درد آمدکه دریافتند دیگر نمی توان به “آخی طفلکی” بسنده کرد. دو قطره اشگ کافی نیست، دو خط نوشتن کافی نیست…. باید کاری کرد؛ همان ها که در پاریس و لندن و وین و…. به خیابان ها ریختند؛ آن دخترجوانی که به استقبال پناهندگان بی خانه رفت، با کاغذی در دست که رویش به خط دل نوشته بود:مارا ببخشید.

آن مرد جوان که اتاق کوچک پسرکش را با همبازی های آلان تقسیم کرد.

آن نخست وزیر جوان که برای آلان ها، “عروسک” نفرستاد، خانه اش را به آنها داد.

آن مادر بزرگ که نانش را در بقچه ای بست و سرراه آلان ها نشست که پس از روزها گرسنگی، بوی نان تازه را دریابندو جانی گیرند.

آن سیاستمدارانی که دریافتند، برای ماندن، باید با مردمان بود؛ کنار مردمان بود، و آنان را شنید؛ چه فرق می کند مردمان سوریه یا مردمان شهر خویش؟

مردمانی که در میدان های بزرگ گرد آمدند تا نشان دهند: آدمیت زنده است؛ آدمی هم زنده ست.

آلان کوچولو!حالا تو نیستی، نبودن ات مانند نبودن “ندا”ی ما با آن چشمان بازش، کارساز شده ست؛ شده است منشا بودن؛ بودن دیگر همسالان تو.

آلان کردی! سه ساله اهل کوبانی! امروز تو نیستی، اما مردمان در سراسر جهان، هریک به زبانی نام تورا تلفظ می کنند؛ و به نام تو، فرش مهر زیر پای کودکان دیگر پهن.

این کودکان به جای تو آب بازی خواهند کرد؛ آب بازی واقعی. در هیچ ساحلی چنین غریبانه مچاله نخواهند شد. به جای تو همراه با چلچله ها و قمری ها جیغ زندگی خواهند زد؛ دیگرنه صدای نتراشیده بشارو عسس هایش را خواهند شنید و نه هیبت بدهیبت جنگ طلبان و مستبدان و زیاده خواهان را خواهند دید.

آلان!کوچک مرد بزرگ؛ کودک زندگی نکرده اما زندگی بخشیده، حالا تو نیستی اما نهیبی که از جان کوچک تو برخاست، بر جان جهان نشست. باشد که نشستنی هماره باشد، حک شود؛ تصویری شود ماندنی در برابر دیدگان همه ما؛ تصویری که نگذارد به “آخی طفلکی” بسنده کنیم؛ کاری کنیم، و جهان را بر ستمگران تنگ.

بخواب پسرکم. بخواب که با خوابیدنت، جهانی را از خواب پراندی.

 

منع زندانیان سیاسی زندان ارومیه از پوشیدن لباس کردی

رادیو پارس  – یکی از مسئولین زندان ارومیه زندانیان سیاسی کرد را از پوشیدن لباس کردی منع کرده و گفته است که در صورت اصرار بر پوشیدن این لباس ها با آنان برخورد خواهد کرد.

بنا بر اطلاع منابع هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، روز یازدهم شهریورماه، میرحمید سیدعلوی مدیر داخلی زندان ارومیه به زندانیان سیاسی دستور داده است که حق پوشیدن لباس کردی در زندان ندارند و در صورت تخطی با آنان برخورد و لباس هایشان جمع آوری خواهد شد.

همزمان یکی از زندانیان سیاسی ارومیه به دلیل پوشیدن لباس کردی از سوی یکی از مأمورین زندان مورد بازخواست قرار گرفت که به دستور مدیریت زندانیان پس از این حق پوشیدن لباس کردی را ندارند.

به گزارش منابع هرانا، این دستور اعتراض زندانیان را در پی داشته و اعلام کرده اند که “تحت هیچ شرایطی به ان تن نخواهند داد”.

Weniger anzeigen

معاون سازمان بهزیستی: ۱۵ تا ۱۷ هزار کارتن خواب در کشور

reza amiri

     رادیو پارس    _معاون امور اجتماعی سازمان بهزیستی از حضور ۱۵ تا ۱۷ هزار کارتن خواب در سراسر کشور خبر داد.

به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از ایسنا، حبیب الله مسعودی فرید گفت:‌ “براساس بررسی ها، مشاهدات، مستندسازیهای صورت گرفته و همچنین آمارهای ارائه شده از سوی انجمن ها و شهرداری، به طورکلی ۱۵ تا ۱۷ هزار کارتن خواب در سراسر کشور حضور دارند”.

وی در ادامه ضمن اشاره به یکی از بازدیدهای شبانه خود از منطقه “آزادگان” عنوان کرد: “در منطقه آزادگان حدود ۱۵۰ معتاد و بی‌خانمان حضور دارند که در یکی از بازدیدهای شبانه خود از این منطقه شاهد حضور پسر بچه‌ای ۸ ساله در میان آنها بودم”.

معاون امور اجتماعی سازمان بهزیستی کشور تصریح کرد: “این پسر بچه ۸ ساله با پدر خود که مبتلا به اعتیاد بود اما نه از نوع شدید، بلکه به علت بی‌خانمانی در آن منطقه حضور داشت و علی رغم تلاشهای مکرر همکاران، بدلیل وابستگی بیش از حد به پدر خود حاضر به همراهی با بهزیستی نشد اما در بازدیدهای بعدی توانستیم وی را به یکی از مراکز نگهداری سازمان بهزیستی انتقال دهیم”.

این درحالیست که رییس سازمان بهزیستی کشور نیز در اظهار نظرهای اخیر خود رفع معضلات این قشر را نیازمند تلاش و برنامه ریزی مدون علمی و تخصصی دانست و گفت: “کارتن خوابها بر اساس جنسیت، سن و نوع مشکلات خود آسیب های متفاوتی را تجربه می‌کنند که کاهش آسیبهای اجتماعی این قشر نیازمند نگرش فراگیر دولت و حمایت همه جانبه است، به همین دلیل جمع آوری افراد کارتن خواب در جامعه یک امر ضروری است زیرا کاهش آسیبهای اجتماعی زیربنای داشتن جامعه سالم و توانمند است”.

همچنین معاون فرهنگی شهردار تهران نیز چندی پیش عنوان کرده بود که تعداد زنان کارتن خواب نه در مقایسه با مردان بلکه با جنس خود نسبت به گذشته زیادتر شده است و شهرداری تهران برای بهبود این وضعیت آمادگی دارد تا به سایر سازمان ها همچون شورای اجتماعی کشور، استانداری، بهزیستی و… که دراین حوزه مسئولیت مستقیم دارند، کمک کند.

kartoon khabi

۸ سال بازداشت خودسرانه وحید اصغری بدون محاکمه

reza amiri

«وحید اصغری» زندانی سیاسی محبوس در زندان «رجایی شهر کرج»، در حالی وارد هشتمین سال از بازداشت موقت غیر عادی و طولانی مدت خود شده که هنوز هیچ حکم قطعی‌ای از هیچ دادگاهی مبنی بر محکومیتش صادر نشده است.

به گزارش کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی، این فعال حقوق بشر در ۱۹ اردیبهشت‌ماه ۱۳۸۷، در مسیر «فرودگاه تهران» به اتهام “پشتیبانی اینترنتی از مخالفین نظام و دین” بازداشت شد و دو سال اول بازداشتش را بدون حکم جداگانه دادگاه، در سلول‌های انفرادی گذراند و هم‌اکنون نیز پس از ۴ سال و نیم اقامت در «بند ۳۵۰ اوین» به صورت غیرقانونی و بدون حکم جداگانه از دادگاه به صورت تبعید به زندان «رجایی شهر کرج» منتقل شد.

این زندانی سیاسی در جریان حادثه یورش ماموران لباس شخصی وزارت اطلاعات به «بند ۳۵۰ اوین» در ۲۸ فروردین‌ماه ۱۳۹۳، یک دندانش را از دست داد و از ناحیه دست زخمی شد؛ اما با این وجود دادستانی تهران مجوز اعزام وی به دندانپزشکی بیرون از زندان را هرگز صادر نکرد و اعزام وی برای عمل جراحی عفونت گوش را نیز به حالت تعلیق درآورد.

«وحید اصغری» از ناحیه دست، دچار گرفتگی عصب عضله شده است که پس از یک بار اعزام به بیمارستان برای تست نوار عصب عضله، هیچ پیگیری پزشکی‌ای درباره وی از سوی دادستانی صورت نگرفته و با وجود تجویز متخصصان بیمارستان برای تست مجدد و درمان، نماینده دادستانی، «خدابخشی»، نسبت به صدور مجوز اعزام وی تعلل می‌کند و زندان و بیمه سازمان زندان‌ها نیز از وظیفه خود مبنی بر رسیدگی پزشکی بدون هزینه برای متهمان همواره عدول می‌کنند.

کتاب خاطرات قبل از دستگیری «وحید اصغری» که به نقش ماموران وزارت اطلاعات در نفوذ به زندگی این فعال حقوق بشر می‌پردازد، هم‌اکنون توسط انتشارات «بارنرز اند نوبل» به پیش فروش گذاشته شده است و از طریق «آی تیونز اپل»، اپلیکشن «آی بوک اپل» و ده‌ها سایت خرید کتاب در دسترس قرار گرفته است.

در این کتاب که به زبان انگلیسی و در دو نسخه چاپی و الکترونیکی منتشر می‌شود، از نحوه رفتار بازجویان و ماموران تعقیب وی پرده برمی‌دارد و به صورت داستان‌وار، نحوه نفوذ وزارت اطلاعات در بین نیروهای مخالف را شرح می‌دهد. این کتاب، داستان استفاده وزارت اطلاعات از دختر نوجوانی است که برای تعقیب و بیرون کشیدن اطلاعات از این فعال حقوق بشر و روزنامه‌نگار سایبری به «هند» فرستاده می‌شود؛ دختر عاشق پسر می‌شود و اطلاعات خاص و طبقه‌بندی شده اعضای خانواده‌اش را که همگی از ماموران بلند پایه وزارت اطلاعات هستند را در اختیار او می‌گذارد.

کتاب  «پسر سیا، دختر واجا» که اشاره به اتهام رد شده در مورد این زندانی سیاسی مبنی بر آموزش‌دیده بودن او توسط سازمان «سیا» می‌باشد که توسط دختری وابسته به تشکیلات «وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران» (واجا)، تحت کنترل قرار می‌گیرد. این کتاب که از ۳ سپتامبر ۲۰۱۵ در سایت «آمازون» و غیره قابل دریافت و خواندن است، در ژانر عاشقانه – جاسوسی طبقه‌بندی شده است.

«وحید اصغری» همچنان از ملاقات حضوری، درمان و مرخصی محروم است و نزدیک به یک سال است که شعبه ۳۴ دادگاه تجدید نظر به ریاست قاضی «زرگر»، پرونده او را معلق نگاه داشته و از صدور حکم قطعی جلوگیری می‌کند.

این زندانی سیاسی در بند سیاسی زندان «رجایی شهر» با پنج پرونده مفتوح دیگر به اتهام “ارتباط با احمد شهید”، “فعالیت در حوزه حقوق زنان و تاسیس کمپین توسعه تساوی جنسیتی”، اتهام مطبوعاتی “نشر اکاذیب” و “تبلیغ علیه نظام با انتشار شرح شکنجه‌ها، و دفاع از سکولاریسم” روبرو است و فشارهای قضایی و امنیتی بر وی همچنان ادامه دارد.

سیمین بهبهانی:خرافات

reza amiri

خرافات
——-
ما امت بيچاره و در بند نمازيم … دنبال خرافات و سوی قبله درازيم
رفته است ز ياد همگی ايزد دانا … با سنگ سياهی همه در راز و نيازيم
از علم گذشتيم و ز دانش ببريديم … دنبال روايات عرب های حجازيم
کشتند به کوفه عربی رابه قساوت … ما سينه زنان درتب و در سوز و گدازيم
افتاده به چاهی عربی بدو تولد … هر روز سر چاه بدنبال نيازيم
گويند حلال است زنا با زن کافر … علاف حلاليت خوکيم و گرازيم
محروم ز ديدار زن و صحبت آنيم … با شير شتر حال نمودن، مجازيم
با صيغه و تزوير گرفتند بکارت … ما درپی مهريه و عقديم و جهازيم
باطل شود”ارکان ديانت”همه با گوز … تقصير من و توست، چو ما منبع گازيم
رفتن به خلا تابع فتوای امام است … در مذهب ما، ما همگی گله غازيم
از ياد ببرديم همه، غيرت و همت … بيچاره و درمانده نذريم و نيازيم
بردند همه ثروت ما را به چپاول … ما امت فقريم و همه دست درازيم
اين امت بيچاره اگر عقل و خرد داشت … میشد که دوباره وطن از پايه بسازيم
سیمین بهبهانی

“حق نداشتم با مادرم، به زبان مادری‌ حرف بزنم”

reza amiri

پس از گذشت هفت سال از حبس کمال شریفی درباره رنج‌های زندان می‌گوید

 هفت سال از حبس «کمال شریفی» زندانی سیاسی کُرد در زندان میناب گذشت. او در رنج‌نامه‌ای که از زندان نوشته، از رنج‌ها، مشقت‌ها و دردهایش گفته است.

به گزارش «کانون مدافعان حقوق بشر کردستان»، در بخشی از نامه این روزنامه‌نگار کُرد زندانی آمده: ” بیش از هفت سال در زندان گذشت، تنها با یک بار ملاقاتی آن هم تحت شرایط شدید امنیتی و حفاظتی بصورتی که در عدم حضور رییس زندان، معاون ایشان و حفاظت اطلاعات زندان و فرمانده قرارگاه و مسوول واحد فرهنگی و چندین پرسنل دیگر زندان حضور داشتند. غیر از احوالپرسی، حق صحبت کردن با زبان کُردی را حتی با مادرم که فارسی نمی‌دانست نداشتم.”

«کمال شریفی» روزنامه‌نگار سیاسی کُرد ۴۳ ساله‌ی محبوس در زندان میناب، به همراه زندانیان عادی و جرایم مواد مخدر به سر می‌برد؛ وی از ابتدای زندان خود تاکنون ممنوع‌الملاقات بوده است و تنها یک‌بار مادر و برادرش با اخذ اجازه از مسوولین قوه قضاییه، موفق به ملاقات وی شده‌اند.

این روزنامەنگار زندانی، در سال ١٣٨٧ جهت ارتباط با ادیبان، نویسندگان، ماموستایان (استادان) آیینی و شخصیت‌های فرهنگی و هنری از «اقلیم کردستان عراق» به زادگاه خود یعنی شهر «سقز» برمی‌گردد که در پنجم خردادماه ۱۳۸۷، در خانه یکی از کتابفروشان این شهر، پس از محاصره خانه ایشان و تیراندازی «ماموران سپاه» و «اطلاعات» و کشته شدن یکی از اعضای «حزب دموکرات کردستان» دستگیر شد. در این حمله «ماموران سپاه» با شلیک ١۵ گلوله آن عضو حزب را به قتل می‌رسانند.

«کمال شریفی» پس از توقف تیراندازی، از سوی «ماموران سپاه» و «اطلاعات» بازداشت و غروب‌‌همان روز به دستور «دادستان شهر سقز» به بازداشتگاه «اطلاعات سنندج» منتقل می‌شود. وی به مدت قریب به شش ماه، در بازداشتگاه شهر «سنندج» تحت انواع شکنجه‌ها و رفتارهای وحشیانه و غیر انسانی قرار می‌گیرد که در‌‌همان هنگام زیر انواع شکنجه و فشار مجبور به انجام یک مصاحبه ویدیویی نیز شده بود.

«کمال شریفی» در سال ۱۳۸۷، در اعتراض به شرایط و وضعیت غیر انسانی نگهداری‌اش در «زندان میناب» و عدم برخورداری از حق ملاقات با خانواده‌اش، دست به اعتصاب غذای طولانی‌مدت زد. او یک ماه پس از اعتصاب غذا، دچار سکته شد و از ناحیه صورت و همچنین سمت راست بدن فلج شد. این زندانی سیاسی کُرد تا دو ماه نمی‌توانست هیچ حرفی بزند و پلک چشم راستش هم در آن مدت، دو ماه بسته نمی‌شد و شب‌ها با نوار چسب چشمم را می‌بست. همچنین بهداری زندان تاکنون، هیچ‌گونه اقدامی برای درمان وی صورت نداده است.

«کمال شریفی» هم‌اکنون در «زندان میناب»، کماکان با چند تن دیگر از زندانیان سیاسی، در میان زندانیانی با جرایمی همچون “قتل، مواد مخدر و غیرە…” بدون هیچ‌گونە تفکیک‌بند‌‌ها و جرایم دوران محکومت خود را طی می‌کند.

متن کامل نامه‌ی «کمال شریفی» که در اختیار «کانون مدافعان حقوق بشر کردستان» قرار گرفته است، در پی می‌آید.

دیدن نعش بی‌جان آیلان همه غم‌ها، رنج‌ها، تنهایی و مشقت زندان را به فراموشی سپرد.

بیش از هفت سال در زندان گذشت، تنها با یک بار ملاقاتی آن هم تحت شرایط شدید امنیتی و حفاظتی بصورتی که در عدم حضور رییس زندان، معاون ایشان و حفاظت اطلاعات زندان و فرمانده قرارگاه و مسوول واحد فرهنگی و چندین پرسنل دیگر زندان حضور داشتند. غیر از احوالپرسی، حق صحبت کردن با زبان کُردی را حتی با مادرم که فارسی نمی‌دانست نداشتم.

بیش از هفت سال در میان مجرمان عادی، به خصوص زندانیان معتاد (شهرستان میناب در مسیر ترانزیت ورود مواد مخدر از مرزهای شرقی به ایران قرار دارد و اکثر جرایم این زندان مربوط به جرایم مواد مخدر است و بیشتر متهمین به نوعی آلوده و معتاد به یکی از مخدرات میباشند و به سبب فقر و بیکاری در این شهرستان جرایم سرقت دومین آمار زندان را دارا می‌باشد) عذاب‌آورتر و معظل بزرگ ما در این هم‌بندی بودن با این جرایم بازرسی‌های مکرر است که از طرف زندان جهت کشف مواد صورت می‌گیرد. هر چند روز یک بار بصورت ناگهانی تعداد زیادی از پرسنل با پوتین، شوک الکتریکی و باتوم و وارد بند و اتاق خواب‌ها شده و به بهانه کشف مواد، چاقو و موبایل شروع به لخت کردن زندانیان و بازرسی از وسایل شخصی و به هم زدن تخت و کلیه اشیا می‌پردازند.

بارها به جهت لخت نمودن و درآوردن کلیه لباس‌ها حتی لباس‌های زیر با ماموران درگیر شده‌ایم که در نهایت با شوک الکتریکی، باتوم و انفرادی روبرو شده‌ایم و هر بار در این بازرسی‌ها تعداد زیادی از وسایل شخصی، از طرف زندانبان به سرقت رفته یا به بهانه ممنوع بودن آن توسط زندان مصادره شده است.

اینجا بیشتر به کمپ ترک اعتیاد شبیه است تا زندان، با این تفاوت که در اینجا به جای متادون درمانی از متادون معتادی استفاده می‌شود، متادون به هر مقدار برای همه کس و همه سنین آزاد و ترک آن اختیاری است و دوز مصرفی را خود زندانی تعیین می‌کند نه دکتر. در این زندان در بازرسی موادی کشف می‌شود که از طرف زندانی وارد زندان شده باشد، ولی موادی که از طرف پرسنل وارد زندان بشود هیچ وقت کشف نخواهد شد. همه چیز در اینجا هست، تریاک، بنگ، شیشه، شیره قرص‌های روان‌گردان و ترامادول. شب‌های پنج‌شنبه و جمعه اینجا تبدیل به شیره‌کش‌خانه‌های دوران قاجار می‌شود.

بیش از هفت سال گذشت، شش ماه در انفرادی اطلاعات سنندج تحت انواع شکنجه‌های روحی روانی، بدنی و انواع بازجویی‌های پی‌درپی و عذاب‌آور و شکنجه جهت انجام اقرار ویدیویی، در همان سلول‌ها بود که درد پاهایم شروع شدند. بیش از بیست بار تاکنون به پزشک زندان مراجعه نموده و ایشان هم یا چند قرص مسکن تجویز نموده یا درخواست اعزام به پزشک متخصص در خارج از زندان و همیشه هم زندان با اعزام به خارج از زندان مخالفت نموده‌اند. مدت چند سالی است که به دوربینی مبتلا گشته، زندان برای اعزام به چشم‌پزشک هم مخالفت نشان داد و در نهایت از عینک یکی از زندانیان آزاد شده که مناسب چشم من بود استفاده می‌کنم، بدون تجویز پزشک. در پاییز سال ۹۰ پس از ۵۶ روز اعتصاب غذا دچار سکته شده و به مدت چند ماه قسمت راست بدنم دچار فلجی موقت و از تکلم صحیح الفاظ هم بی‌بهره شدم. حتی در چنین شرایطی هم زندان حاضر به اعزام به پزشک خارج از زندان نشد (یکی از شرایط اعزام تاییدیه دادستانی است.)

طبق دادنامه صادره از سوس شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامی سقز با استناد به آیه ۳۲ سوره مائده و مواد ۱۸۶-۱۹۰ و ۱۹۳ محکوم به ۳۰ سال حبس در تبعید (زندان میناب) و طبق دادنامه “نقل از دادنامه”(مشارالیه در مدت تحمل کیفر حق معاشرت و مراوده با دیگران را نداشته و از مزایای مرخصی و ملاقات و مکاتبه با دیگران محروم میباشد و تمام محکومیت خود را باید در زندان به سر برد) هر چند دادگاه تجدید نظر استان کردستان اتهام محاربه را وارد ندانسته و استناد به آیه قرآنی را فاقد وجاهت قانونی دانسته، ولی در نهایت حکم دادگاه بدوی را تایید و غیر قابل تغییر دانسته، این در حالی است که حکم تبعیدی بنده با استناد و طبق آیه ۳۲ سوره مائده بوده و دادگاه تجدید نظر این استناد دادگاه بدوی را فاقد وجاهت قانونی دانسته ولی باز تغییری را در اجرای حکم روا ندانسته است.

از زمانی که تحریم‌های اقتصادی بر ایران شدیدتر گشت وضع نابسامان زندانیان نابسامان‌تر گشت. غذای کمتر و کیفیت آن‌هم پایین‌تر شد. کمتر کسی است که در زندان بتواند با این غذاها دوام بیاورد دچار مشکل سوءهاضمه و انواع مشکلات کمبود غذا نشود، به ناچار زندانیان مجبورند که خود به تهیه غذا و میوه و آذوقه بپردازند و زندان هم مجبور گردیده در قسمت زندان محلی را برای پخت غذای شخصی ایجاد نماید، برای کسی که در قاچاق مواد بوده و یا به نوعی از خانواده‌ای پردرآمدی است می‌تواند در اینجا برای خود ناهار و شامی تهیه کند ولی برای کسی که به خاطر تهیه نان شب یا تهیه مواد روزانه‌اش دست به سرقت و خلاف دیگری زده و برای کسانی که حبس طویل‌‌المدتی دارند، تهیه یک وعده غذای مناسب آرزوی دست نیافتنی است. هر چیزی که خراب شود بسوزد فرسوده شود یا به نوعی بلااستفاده شود، باید با هزینه زندانیان دوباره تهیه گردد، از آفتابه سرویس تا کولر گازی و سیم‌کشی و هر چیزی که داخل بند هزینه‌بردار باشد، هزینه آن از طریق زندانیان تامین میشود.

چندین زندانی سیاسی کُرد که همگی به اتهام محاربه و عضویت در احزاب مخالف نظام با محکویتی بالای ۲۵ سال به این زندان تبعید شده‌ایم. تبعیدی‌های دیگر ممنوع‌الملاقات نیستند، ولی برای خانواده‌های آنها هم خیلی دشوار است که مسافتی ۲۵۰۰ کیلومتری را طی کنند تا بتوانند حداقل نیم ساعت با فرزندشان دیداری داشته باشند.

سهیل بابادی به هفت سال حبس محکوم شد

رادیو پارس   – “سهیل بابادی” زندانی سیاسی زندان رجایی شهر که به اتهام توهین به مقدسات به ۵ سال حبس محکوم شده بود، به تازگی طی حکمی به اتهام اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی و توهین به رهبری به هفت سال زندان دیگر محکوم شد.

به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، یازدهم شهریورماه، شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست “قاضی مقیسه”، سهیل بابادی را به اتهام اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی و توهین به رهبری به هفت سال زندان محکوم کرد، دادگاه وی به اتهامات جدید ۱۴ اردیبهشت برگزار شده بود.

سهیل بابادی پیشتر به اتهام توهین به مقدسات در شعبه ۷۹ دادگاه کیفری استان نیز به ۵ سال حبس محکوم شده بود.

سهیل بابادی، زندانی محبوس در زندان رجائی شهر، در تاریخ اول خرداد ماه ۱۳۹۱ و به دلیل نوشتن قطعاتی طنز در صفحه فیس بوک “کمپین یادآوری امام نقی به شیعیان” بازداشت شد. بابادی که در دادگاه کیفری استان به اتهام توهین به مقدسات به ۵ سال حبس محکوم شده است و پرونده ای مفتوح و بدون صدور حکم با اتهام اجتماع و تبانی و تبلیغ علیه نظام در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب دارد، پیشتر و در شهریور ۱۳۹۲ در نامه ای از زندان که توسط هرانا منتشر شد، از ضرب و شتم و اتهامات جنسی و خانوادگی توسط بازجویانش برای تحت فشار قرار دادن او جهت اخذ اعتراف خبر داده و گفته بود که بر اثر این فشار و تهدید ها، همسرش طفل ۴ ماهه را که باردار بود سقط کرده است. بابادی در این ارتباط در نامه خود می گوید: “بازجو هم پس از شنیدن این خبر در حین مکالمات تلفنی ما ( تلفن همسرم توسط اطلاعات سپاه شنود میشود) نزد من آمده و با ابراز خوشحالی گفت حتما این بچه حرامزاده بوده که به این سرنوشت دچار شده.”

سپاه پاسداران، نظامیانی برای تمام فصول

reza amiri

سپاه پاسداران، نظامیانی برای تمام فصول

فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی می‌گوید که این نهاد می‌تواند در انتخابات دخالت کند؛ نهاد نظامی که بعد از جنگ بین ایران و عراق وارد عرصه‌های اقتصادی هم شد، امروز به دنبال ورود روشن به عرصه‌های سیاسی است. مقوله‌ای که آیت‌الله خمینی صراحتا آنها را از ورود به آن منع کرده بود، هرچند «سردار» معتقد است «امام نگفت سپاه در سیاست دخالت نکند بلکه گفته بود از جناح خاصی طرفداری نکند.

مرگ یک کارگر حین کار در آذربایجان شرقی

رادیو پارس   ـ به دلیل فقدان ایمنی در محیط کار، یک کارگر ۱۷ ساله اهل شهر سراب از توابع “استان آذربایجان شرقی”، بر اثر سقوط پتک از ارتفاع جان خود را از دست داد.

به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از ایلنا، سعید مسلمانی با اعلام این خبر گفت: “در این حادثه که در یکی از روستاهای سراب اتفاق افتاد یک کارگر ۱۷ ساله به علت افتادن پتک از بالای بام بر سرش جان خود را از دست داد”.

وی با اشاره به اینکه چندمین مرگ کارگران در طول سال در شهرستان سراب رقم خورد که این حادثه نیز در اثر بی احتیاطی و عدم رعایت موازین ایمنی صورت گرفت، ابراز داشت: “مرگ این کارگر ساختمانی نخستین مورد از مرگ کارگران ساختمانی نیست”.

مسلمانی با اشاره به اینکه متاسفانه این کارگر تحت پوشش بیمه کارگران ساختمانی قرار نداشت، اظهار کرد: “سهمیه بندی در بیمه کردن کارگران ساختمانی و نیز وجود برخی افراد غیرکارگر در لیست بیمه کارگران ساختمانی باعث شده تا تعدادی از کارگران حقیقی نتوانند تحت پوشش بیمه حمایتی قرار گیرند”.

نماینده کانون های صنفی کارگری شمال غرب کشور از تلاش و پیگیری های این تشکل کارگری در افزایش سهمیه بیمه کارگری استان آذربایجان شرقی خبرداد و یادآور شد: “قطعا عدم حمایت از کارگران در برابر حوادث موجب هزینه های سنگین برای خانواده های متوفی می شود”.