اشاره علی لاریجانی به “امکان” تبادل زندانیان ایران و آمریکا

رادیو پارس    ـ رئیس مجلس ایران که در سفر به نیویورک به سر می‌برد، در مصاحبه‌ای از “امکان” تبادل زندانیان ایران و آمریکا سخن گفته است، در روزهای اخیر باز هم حرف از چنین تبادلی مطرح شده بود اما مقام‌های ایران آن را رد کرده بودند.

به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از بی بی سی، علی لاریجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی، شام‌گاه پنج‌شنبه در مصاحبه با رادیو ملی آمریکا، ان‌پی‌آر، گفته است برای آزادی جیسون رضاییان، روزنامه‌نگار ایرانی‌آمریکایی زندانی‌شده در تهران، و دیگر شهروندان آمریکایی که در ایران در حبس اند، راه‌هایی “عملی” وجود دارد.

او در این باره تبادل زندانیان را “یکی از راه‌ها” بر شمرده است.

جیسون رضاییان، خبرنگار واشنگتن‌پست در ایران، بیش از ۴۰۰ روز پیش در تهران بازداشت شد و چهار ماه بعد تفهیم اتهام شد، محاکمه او تمام شده است و بنابه گزارش‌ها، اگر مجرم شناخته شود احتمال دارد با مجازات ۱۰ تا ۲۰ سال حبس روبه‌رو شود.

بازداشت او و دو شهروند آمریکایی دیگر، امیر میرزایی حکمتی و سعید عابدینی، در یک سال اخیر همواره مورد اعتراض مقام‌های دولت و کنگره آمریکا بوده است و خواستار آزادی آنان شده‌اند. مساله این شهروندان ایرانی‌‌آمریکایی از جمله بارها مورد اشاره مخالفان توافق هسته‌‌ای ایران قرار گرفته است.

به گزارش ان‌‌پی‌‌آر، آقای لاریجانی که برای شرکت در‌‌ اجلاس جهانی رؤسای مجالس به آمریکا رفته، در مصاحبه تازه‌‌اش گفته است: “تعدادی ایرانی در زندان‌‌های این‌‌جا “ایالات متحده” هستند، قطعا برای چنین مسائلی می‌‌توان راه‌‌حل‌‌هایی جست. فکر کنم سیاستمداران شما این راه‌‌ها را بدانند.”

او افزوده است راه‌های دیگری هم وجود دارد که دستگاه‌های قضایی دو کشور با یکدیگر پیدا کنند. رئیس مجلس ایران تاکید کرده که به هر حال این موضوع در اختیار قوه قضاییه ایران است.

آقای لاریجانی در امور قضایی اختیاری ندارد. برادر او صادق لاریجانی رئیس قوه قضائیه ایران است.

موضوع تبادل زندانیان ایران و آمریکا در روزهای اخیر هم مطرح شده بود اما مقام‌های ایران آن را رد کرده‌اند.‌

حسن قشقاوی، معاون وزیر خارجه ایران، با رد این گمانه‌زنی‌ها، در عین حال یادآوری کرده است که در حال حاضر ” ۱۹ زندانی بی‌گناه ایرانی” در آمریکا در حبس اند.

در طول سالیان، گمانه‌زنی‌هایی در مورد تمایل به مبادله زندانیان میان دو کشور وجود داشته است.

محمود احمدی‌نژاد، رئیس‌جمهوری سابق ایران، در سال ۲۰۰۹ میلادی از ۱۱ ایرانی که در آمریکا زندانی هستند نام برد و خواستار آزادی آنها شد.

خبرگزاری آسوشیتدپرس گزارش داده است که برخی از آنان هم‌زمان با سه جوان آمریکایی که در مرز ایران و عراق بازداشت شده بودند، آزاد شدند.

در پایان سال گذشته میلادی هم وزارت امور خارجه آمریکا اظهارات وکیل امیر حکمتی، شهروند ایرانی – آمریکایی متهم به جاسوسی در ایران را تکذیب کرد که گفته بود دولت آمریکا درخواست مبادله او را داده است.

دختر عبدالفتاح سلطانی: آقای دادستان! رفتارهای شما با کدام ضوابط قانونی مطابقت دارد؟

«مائده سلطانی»، دختر «عبدالفتاح سلطانی» در نامه‌ای به «عباس جعفری دولت آبادی»، دادستان تهران، به اقدام‌های خلاف قانون دستگاه قضایی درخصوص پدرش اعتراض کرد.
Maedeh Soltani  Abdolfatah Soltani _kampain.info
«دالفتاح سلطانی»، عضو شورای عالی نظارت کانون مدافعان حقوق بشر که هم اکنون دوران محکومیت خود را در زندان می‌گذراند، پیش تر به ۱۸ سال زندان و سپس به ۱۳ سال زندان محکوم شد. حکم زندان وی براساس ماده ۱۳۴ به ۱۰ سال تبدیل شده است.
به گزارش کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی به نقل از سایت «کانون مدافعان حقوق بشر»، متن نامه «مائده سلطانی» به دادستان تهران به شرح زیر است:
جناب دادستان تهران
 نه تنها پدرم آزاد نشد بلکه به دلیل انتشار خبر عدم موافقت پدرم با مرخصی سه روزه، ملاقات حضوری خانواده برای بار دوم لغو شد.
جناب دادستان
۱۹ شهریور ماه، حبس غیرقانونی پدرم، «عبدالفتاح سلطانی» وارد پنجمین سال خود می‌شود. احتمالاً نیک می‌دانید ایشان از وکلای توانمند و متعهد کشور ایران است و نیک می‌دانید حبس ایشان به اعتبار امر مختومه اساساً مغایر با قانون است. اگر اطلاع ندارید به استحضار جنابعالی می‌رسانم که حکم آقای «سلطانی» با تأیید ریاست وقت دادگستری و سه نفر از قضات معتمد ایشان، اساساً باطل و خلاف بین شرع تشخیص داده شده و هم اکنون پرونده مدت دو سال و نیم است که برای اجرای ماده ۱۸ در دفتر رئیس قوه قضائیه مسکوت مانده است.
حال پس از گذشت سال‌ها حبس و درخواست مرخصی، نماینده شما به نام شما اعلام می‌کند که آقای «سلطانی» فقط ۷۲ ساعت مرخصی دارند! بعد از چهار سال، با سه روز مرخصی چه می توان کرد؟
نماینده شما در دادستانی به هر بهانه‌ای ملاقات حضوری خانواده ما را لغو می کند! هدف از حذف ملاقات حضوری مادر نود ساله و همسر و فرزندان ایشان چیست؟ چه کسی را می‎خواهید آزار دهید؟ تلفن یکی از ابتدایی‌ترین حقوق زندانی است. ملاقات حضوری حق خانواده و پدر و مادر زندانی است ولی به‌نام شما این حقوق پایمال می‌شود، چرا؟!!!
پدرم «عبدالفتاح سلطانی» براساس خواست مأموران امنیتی به ۱۸ سال و سپس به ۱۳ سال حبس محکوم شد. طبق ماده ۱۳۴ حکم او به ده سال تقلیل یافت. اینک براساس ماده ۵۸ قانون مجازات اسلامی مشمول آزادی مشروط یا قانون یک سوم می‌شود ولی متأسفانه مدت‌ها است یک سوم حبس وی گذشته و صدایی از اجرای قانون به گوش نمی‌رسد!!!
عدالت این است که زندانیان مالی و مواد و اختلاس‌های کلان به مرخصی‌های طولانی مدت اعزام شوند ولی زندانیان سیاسی و عقیدتی سال‌ها از یک ساعت مرخصی محروم باشند؟ این با کدام ضابطه قانونی مطابقت دارد؟ آیا خوش می‌دارید در مورد خود شما قانون به همین شکل اجرا شود؟ آیا از اقدامات زیر مجموعه خود خبر دارید؟ آیا نامه‌های مادرم به دست شما می‌رسد؟
اینک به جهت نرسیدن نامه‌های خانواده به دست شما و یا نگرفتن جواب از دفتر شما ناچارم نامه‎ام را از طریق رسانه‌ها به گوش شما برسانم؛ باشد که وجدان بیدار خود را به قضاوت بطلبید.

توهم رییس قوه، خواب رهبر نظام

reza amiri

 

“چه عدلیه؟! معلوم است عدلیه بی‌قانون، عدلیه‌ای که جمعی جاهل و دزد دست به‌دست هم داده؛ تقی را بگیر، نقی را بگیر، احمد علینقی را بگیر؛ از آن رشوه بگیر، از این تعارف بگیر…” (ناظم‌الاسلام کرمانی؛ تاریخ بیداری ایرانیان)

 

ورود

باورنکردنی است، اما واقعیت دارد. هفته‌ی گذشته، صادق لاریجانی، رییس قوه قضاییه ادعا کرد: “مردم به دستگاه قضائی به‌عنوان ملجأ و پناهگاه نگاه می‌کنند و از این زاویه کثرت مراجعه مردم به دستگاه قضائی امیدوارکننده و نشان‌دهنده اعتماد و اطمینان به دستگاه قضائی است.”

قاضی‌القضات جمهوری اسلامی بی‌توجه به واقعیت‌های اجتماعی و اقتصادی گرداگرد خود و جاری در جامعه، و بی‌اعتنا به نارضایتی بخش مهمی از مراجعه‌کنندگان به زیرمجموعه‌‌های قوه قضاییه، متوهمانه از “اعتماد و اطمینان مردم به دستگاه قضایی” سخن می‌گوید.

تیرماه گذشته نیز لاریجانی ضمن اشاره به ۱۵ میلیون پرونده‌ در دستگاه قضایی، آن را نشانه‌ای از “اعتماد مردم به قوه قضاییه” توصیف کرده و افزوده بود: “اگر مردم به دستگاه قضایی اعتماد نداشتند٬ خودشان مسائل‌شان را حل و فصل می‌کردند.” او به‌شکلی حیرت‌آور، این تبیین غریب را چنین تکمیل کرده بود: “در برخی کشورها میزان مراجعه به دستگاه قضایی بسیار کم است٬ نه به این معنا که در آن کشورها نزاعی نیست یا جرمی اتفاق نمی‌افتد٬ بلکه به این دلیل که مردم این کشورها اعتمادی به دستگاه قضایی خود ندارند.”

لاریجانی نه اختلاف معنادار ساختارهای اجتماعی و اقتصادی ایران با کشورهای توسعه‌یافته را دریافته، و نه فاصله‌ی غریب قوه قضاییه غیرمستقل و عدالت‌گریز جمهوری اسلامی را با عملکرد دستگاه‌های قضایی مستقل در نظام‌های دموکراتیک.

 

رییس قوه‌ای که خود را به خواب زده

صرف‌نظر از اینکه معلوم نیست لاریجانی مبتنی بر کدام پژوهش، از “اعتماد و اطمینان مردم به قوه قضاییه” سخن می‌گوید؛

مستقل از ظلمی که در حوزه‌ی دادگاه انقلاب نثار دگراندیشان منتقد وضع موجود و فعالان سیاسی و کنشگران مدنی و روزنامه‌نگاران می‌شود؛

برکنار از نتایج برخی پژوهش‌های علمی که به‌صراحت از نظر منفی و ارزیابی انتقادی اکثریت شهروندان از این قوه گزارش می‌دهد (به‌عنوان نمونه، در یک تحقیق میدانی و کیفی که نتایج آن در نشریات کشور منتشر شده، نمره رضایت شهروندان به عملکرد قوه قضاییه، حدود ۱۱ از ۲۰؛ و میانگین نمره‌ی احساس امنیت شهروندان از دستگاه قضایی، حدود 9 از ۲۰ بوده است)؛

افزون بر باوری ملموس در میان خیل عظیم صدها هزار شهروندی که حقوق آنان توسط شرکت‌های سرمایه‌گذاری و موسسات مالی ـ اعتباری، پایمال شده و هیچ دادرس و عدالتخانه‌ای نمی‌بینند؛

و علاوه بر لشکر شاکیان و متشاکیان ناراضی از عملکرد دستگاه قضایی (به‌دلیل توهین و تحقیر و بی‌احترامی تحمیل شده، یا دریافت رشوه، یا اطاله‌ی دادرسی، یا ناپیگیری و…) که اینجا و آنجا، خود را مشهود می‌کند؛

نکته‌ی مهم، بی‌توجهی تأسف‌بار نفر نخست قوه قضاییه به ریشه‌ها و علل اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی دعواها و شکایت‌هایی است که به قوه قضاییه منتهی می‌شود.

رییس قوه قضاییه به علل و دلایل افزایش صدور چک‌های بی‌پشتوانه و برگشتی (که سال گذشته از مرز ۱۸۰ میلیارد تومان در روز فراتر رفت و در ۹ ماه نخست آن از ۴ میلیون فقره گذشت)، یا تشکیل روزانه ۱۶۰۰ پرونده نزاع منجر به جرح در سازمان پزشکی قانونی، یا رشد بیش از ۵۰ درصدی آسیب‌های اجتماعی در پنج سال گذشته، یا چگونگی زندگی افزون بر ۴۰ درصد جمعیت کشور زیر خط فقر، یا وضع معیشتی بیش از ۹ میلیون بی‌سواد ایرانی، یا چگونگی زندگی لشکر ۱۰ میلیونی بیکاران و متقاضیان کار، و یا نحوه‌ی معاش ۲ میلیون معتاد و خانواده‌‌ی ایشان در کشور، و دیگر شاخصه‌های ناگوار و مشابه، هیچ کاری ندارد. چنان‌که به تخصص و تجربه و استقلال و سلامت قضات نمی‌اندیشد، و به کاستی‌ها و به‌روز نبودن برخی قوانین موجود نیز اعتنایی نمی‌کند. قوانینی که به تعبیر حقوقدانان، معارض، قدیمی و حتی آزمایشی‌اند و نه تنها بازدارنده‌ی جرم نیستند، بلکه در مواردی خود باعث افزایش جرم می‌شوند.

در برابر این همه، و در متن این وضع اسف‌بار اما رییس قوه قضاییه تنها در اندیشه‌ی صید ماهی خویش و تبلیغ آن ـ با توهم یا تزویر یا تحریف ـ است، و از “اعتماد و اطمینان مردم ایران به دستگاه قضایی” می‌گوید. او آشکارا خود را به خواب زده؛ وضعی که بدتر از خواب است.

 

خواب رهبر چه وقت آشفته می‌شود؟

صادق لاریجانی قاضی‌القضات منصوب رهبر جمهوری اسلامی است. “خود را به‌خواب زدن” رییس قوه قضاییه هم‌زمان شده با خواب آسوده‌ی نفر نخست رژیم. هیج‌کدام از شاخصه‌هایی که در بالا به اجمال مورد اشاره قرار گرفت، خواب رأس هرم نظام را آشفته نمی‌کند. آنچه موجب شکایت آیت‌الله خامنه‌ای است، به تصریح خود او، وضع فرهنگی کشور پس از روی کار آمدن دولت اعتدال‌گرای روحانی است.

رهبر جمهوری اسلامی در دیدار اخیرش با اعضای ارشد قوه مجریه، در سخنی قابل‌تأمل از “حساسیت” خود نسبت به مسئله‌ی فرهنگ گفت و افزود: “گاهی اوقات مشکلات فرهنگی موجب شده که من شب خوابم نبرده؛ به‌خاطر مسائل فرهنگی؛ یعنی اهمیت مسائل فرهنگی این‌جور است.”

به تعبیری، می‌توان گفت آنچه موجب رنجش شدید خاطر نفر اول نظام شده، و او این وضع را با اعلام “بی‌خوابی”اش، برای دولت اعتدال‌گرا و تمامی شنوندگان و مخاطبان، محسوس ساخته، نه هزار و یک مشکل اقتصادی و اجتماعی چند ده‌ میلیون شهروند که برخی مسائل فرهنگی کشور است. و معنادار، نحوه‌ی مواجهه‌ی او: “اگر چنانچه می‌بینید فلان تئاتر، فلان فیلم، فلان کتاب، فلان نشریه با مبانی انقلاب و مبانی اسلام مخالف است، جلویش را بگیرید و با آن برخورد بکنید… رودربایستی نکنید… رهاسازی فرهنگ اصلاً جایز نیست.”

تأسف‌بار و معنادار است؛ رهبر جمهوری اسلامی همچنان “سانسور” و “انسداد سیاسی” را چاره‌ی کار و راهبرد اصلی برای ادامه‌ی بقای رژیم می‌داند.

البته دور از ذهن نیست که مقوله‌ها و سوژه‌های دیگری نیز خواب رهبری نظام را آشفته کند؛ اما او تمایلی به ابراز و عریان کردن آن نداشته باشد. بحران اتمی و رهبران جنبش سبز را می‌توان در این فهرست گنجاند.

توهم و خویش را به خواب زدن رییس قوه قضاییه، و خواب مقام ارشد و منصوب‌کننده‌ی وی (رهبر جمهوری اسلامی) اما ـ چنان‌که تجربه‌ی تاریخی در ایران و جهان، و در بسیاری رژیم‌های اقتدارگرا مستند کرده ـ در “بزنگاه”ی به پایان خواهد رسید.

 

“بهاره هدایت” در میان نامهای کمپین “آزادی این ۲۰ زن”

reza amiri
رادیو پارس   ـ ایالات متحده آمریکا کارزاری تبلیغاتی برای “آزادی ۲۰ زن” فعال آغاز کرده است که به خاطر فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی به صورت “ناعادلانه” در زندان هستند، نام بهاره هدایت نیز در میان این اسامی دیده می‌شود.

به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از دویچه وله، سامانتا پاور، سفیر ایالات متحده آمریکا در سازمان ملل روز سه‌شنبه اول سپتامبر “۱۰ شهریور” از یک کارزار تبلیغاتی رونمایی کرد که بر “آزادی ۲۰ زن” فعال سیاسی که به شکل “ناعادلانه” در کشورهای مختلف جهان در زندان به سر می‌برند، تمرکز دارد.

این کارزار با عنوان “این بیست زن را آزاد کنید” (#FreeThe20) در بیستمین سالگرد صدور”اعلامیه پکن” آغاز به کار کرده است، ۱۸۹ کشور جهان در کنفرانس جهانی زن در پکن که در سپتامبر ۱۹۹۵ برگزار شد، با صدور اعلامیه‌ای بر تلاش برای احقاق حقوق زنان تاکید کردند.

خانم پاور در بخشی از این برنامه گفت که این ۲۰ زن بخش کوچکی از زنان و دخترانی هستند که به علت تلاش برای دستیابی به حقوق‌شان، ناعادلانه زندانی شده‌اند.

او افزود که مجازات اعمال شده برای آنان تنها به دلیل مطالبه آزادی‌های بنیادین زنان صورت گرفته است.

درخواست آزادی برای بهاره هدایت

در میان این ۲۰ زن نام بهاره هدایت، زندانی سیاسی ایرانی به چشم می‌خورد. این زندانی سیاسی آخرین بار در دی‌ ماه ۱۳۸۸ و در جریان اعتراض‌های رای‌دهندگان ایرانی به نتایج انتخابات ریاست جمهوری بازداشت و بعد از چند ماه حبس انفرادی، به هفت سال و نیم زندان محکوم شد.

او در روزهای اخیر و به استناد به قوانین جدید قضایی در انتظار آزادی از زندان بود اما مقامات قضایی حکم تازه‌ای به او ابلاغ کردند.

این حکم به بازداشت خانم هدایت در سال ۱۳۸۵ و محکومیت او به دو سال زندان تعلیقی مربوط است.

او در این سال در تجمعی به مناسبت ۸ مارس، روز جهانی زن، در میدان هفت تیر تهران بازداشت و به حبس تعلیقی محکوم شده بود.

کارزار تبلیغاتی “این بیست زن را آزاد کنید”، به زنان زندانی سیاسی در ۱۳ کشور جهان توجه کرده است، از کشورهای چین و اتیوپی نام سه نفر در این لیست دیده می‌شود، زنان زندانی درجمهوری آذربایجان، ویتنام و برمه نیز هر کدام دو نماینده در این لیست دارند.

همچنین اسامی زنان زندانی از کشورهای ایران، مصر، ونزوئلا، سوریه، ازبکستان، اریتره، روسیه در این لیست دیده می‌شوند. به گفته برگزارکنندگان این کمپین، به نمایندگی از زنان زندانی در کره شمالی اسم مشخصی در لیست قرار داده نشده تا از عواقب احتمالی این اقدام جلوگیری شود.

مقایسه مهاجران ایرانی و آوارگان سوری

reza amiri

یک جمله آنجلا مرکل صدراعظم آلمان او را در تاریخ ماندگار کرد. آنجا که گفت آوارگان سوریه به مکه نزدیک تر بودند ولی به اروپا پناه آوردند و اینکه رفتن به مکه کم خطر تر بود اما آنها امواج خطرناک دریای مدیترانه را انتخاب کردند.

فاجعه بحران آوارگان سوری با انتشار عکس هایی از ردیف جنازه ها در ساحل یا مرگ ۷۱ نفر در کامیون حمل گوشت و نیز پخش جدیدترین ویديوی داعش که چهارنفر را زنده زنده کباب می کنند، هر روز ابعاد جدیدی می یابد. سوری ها با کودکان خردسال و بدون جلیقه نجات خود را به دریا می سپارند، زیرا از ماندن در سوریه و زنده زنده کباب شدن کم خطر تر است.

هرچند ایران سوریه نیست، رهبر ایران بشار اسد نیست، و درگیری سیاسی ای که یک حکومت فرصت طلب مذهبی برای ایرانیان پدید آورده، در ظاهر و قضاوت اولیه با مدل حکومت داعش و اسد در سوریه بسیار بسیار متفاوت است، اما وقتی به ابعاد فرار ایرانیان از کشور، بخصوص پس از انتخابات ۸۸ نگاهی می اندازیم نمی توان گفت که عمق فاجعه مهاجرت از ایران از بحران آوارگان سوریه کوچکتر یا قابل قبول تر است.

همه آمار دردناک مهاجرت از ایران حاکی از این است که عمق بحران نارضایتی و اعتراض مردم ایران ۷۸ میلیونی از عمق بحران نارضایتی ۲۳ میلیون مردم سوریه نه کوچک تر است و نه قابل توجیه تر. به همین دلیل مرور آمار مربوط به ایرانیانی که همه وطن و گذشته و داشته های خود را در ایران وا می گذارند و زندگی در خارج از ایران را انتخاب می کنند حاکی از آن است که کشور ایران بسیار بیشتر از سوریه از مهاجرت شهروندان خود در حال آسیب دیدن است و هنوز دارد آسیب می بیند.

طبق آمار جدید سازمان ملل حدود ۱۵۰ هزار سوری طی یکی دو ساله اخیر در اتحادیه اروپا پناه گرفته اند که بیشترین تعداد آنها مردم عادی هستند که فقط و فقط در جستجوی یک سر پناهگاه هستند. اما عمق بحران مهاجرت از ایران بحث سیاسی ـ اجتماعی متفاوتی است که با امنیت ملی و آینده کشور ارتباط پیدا می کند؛هر چند تقریبا همه دولت های ایران به آن عادت کرده اند.

 

 مهاجرت از ایران کجا و آوارگان سوریه کجا !

همه آمار های بین المللی حاکی از آن است که ایران در میان ۹۱ کشور درحال توسعه، رتبه اول را در مهاجرت و فرار نخبه ترین و تحصیلکرده ترین شهروندان به خود اختصاص داده است. به نقل از ویکیپدیا، خروج سالانه ۱۵۰ تا ۱۸۰ هزار ایرانی تحطیلکرده از ایران خسارتی معادل ۱۵۰ میلیارد دلار در سال بر کشور تحمیل می کند. منابع داخلی اخبار متنوع و تقریبا یک دستی را در این ارتباط منتشر می کنند.

 

بنیاد ملی نخبگان ایران اعلام کرده است که ۳۰۸ نفر از بهترین های کنکور و المپیادهای جهانی اکنون در آمریکا هستند و هرگز به کشور باز نمی گردند.

۲۵۰ هزار مهندس و پزشک ایرانی و بیش از ۱۷۰ هزار نفر با تحصیلات عالی در آمریکا زندگی می کنند. بر اساس آمار رسمی اداره گذرنامه در سال ۸۷، روزانه ۱۵ کارشناس ارشد، ۲/۳ نفر با مدرک دکتری و سالانه ۵۴۷۵ لیسانس ایران را ترک کرده اند. صد هزار مهاجر ایرانی در آلمان طی سال های گذشته ۲۰۰۰ جلد کتاب در این کشور منتشر کرده اند درحالی که ۳ میلیون ترک ساکن ترکیه فقط ۱۰۰ جلد کتاب منتشر کرده اند.

بنا بر آمار رسمی در سال ۱۳۹۱ حدود ۱۵۰ هزار دانشجو تقاضای خروج از کشور را داشته اند که اکثر آنها دانشجوی دکترا بوده اند. ۶۴ درصد دانش آموزان ایرانی مدال آور المپیاد طی ۱۴ سال گذشته از ایران رفته اند. سازمان مدیریت و برنامه ریزی نیز اعلام کرده است که ۹۰ نفر از ۱۲۵ دانش آموز المپیادی در ۳ سال گذشته در حال حاضر در آمریکا مشغول تحصیل هستند. این در حالی است که گفته می شود تقریبا اکثر دانشمندان سلول های بنیادی در حال رفتن از ایران هستند.

آمار خروج پرستاران و کادرهای درمانی غیر پزشکی از جدی ترین آمارهای مهاجرت از ایران است. سالانه حداقل ۳۰۰ نفر پرستار از میان کادر های درمانی از ایران خارج می شوند. سختی کار، درآمد پایین، نداشتن امنیت بهداشتی در محیط کار و شناخته شدن پرستاران ایرانی به کارایی در سایت های کاریابی، ازعواملی هستند که امکان استخدام آنها با ده برابر حقوق در کانادا یا امارات را برای آنها امکان پذیر می کند.

عباس میلانی استاد دانشگاه استانفورد و استاد سابق دانشکده حقوق دانشگاه تهران نیز معتقد است که خسارات خروح ایرانیان تحصیلکرده و فرار مغز ها ۳۰۰ برابر خسارت جنگ به کشور آسیب وارد کرده است. به اعتقاد میلانی هر دکتر مهندس با وکیلی که از ایران خارج می شود نزدیک به ۵/۱ تا دو میلیون دلار صرف تعلیم او شده است. با مهاجرت، همه این سرمایه از ایران خارج می شود و چیزی جایگزین آن نمی شود.

برخی از آمار ها از خروج سالیانه ۳۰۰۰۰۰ نفر از کشور حکایت می کند که نتیجه منطقی آن این است که ایران در هر سه سال نزدیک به یک میلیون از جمعیت کیفی خود را از دست می دهد که از شرایط اقتصادی بهتری برخوردارند. اگر این عبارت را در کنار اطلاعات و آمار مدیر کل دفتر آمار و اطلاعات جمعیتی و مهاجرت کشور قرار دهیم که می گوید با توجه به اینکه ۳۳. ۳ در صد ایرانی ها فقط یک بچه دارند و تصمیمی برای بچه دیگری ندارند بزودی و از سال ۲۰۱۵ رشد جمعیت ایران ابتدا صفر و بعد بتدریج منفی خواهد شد.

مجله اکونومیست نیز چند ماه پیش به موضوع بحران جمعیتی کشور ایران پرداخت. اکونومیست ضمن مقایسه هرم جمعیتی سه کشور ایران، مصر و ترکیه که کم و بیش بسیار نزدیک به هم هستند و جمعیت تقریبا یکسانی دارند به این نتیجه رسید که بزودی ایران وارد تونل وحشت جمعیتی می شود. منظور اکونومیست جمعیتی بود که به دلیل فشار های اقتصادی و اجتماعی رشد آن بشدت کاهش یافته، جمعیت پیرها افزایش و نیروی کار جوان با سرعت زیادی تقلیل خواهد یافت. هرمی که اکونومیست از جمعیت ایران ترسیم کرده بود برخلاف مصر و ترکیه به شکلی بود که بخش پیر جمعیت در مقایسه با دو کشور مصر و ترکیه در آن بسیار برجسته تر بود.

 

حتی بدتر از صادرات مغزها

حتی گران شدن ارز نیز نتوانست سرعت خروج دانشجویان و تحصیلکرده ها را از کشور کاهش دهد. سرعت خروج جمعیت با کیفیت و گران قیمت از کشور چنان جدی است که دکتر منیژه فیروزی، مشاور کمیسیون اجتماعی مجلس نیز اعلام کرد آنچه در ایران جریان دارد خروج یا فرار مغزها نیست، این در واقع صادرات مغز ها از ایران است. اما حتی از این هم بدتر است زیرا شما در ازای صادرات یک کالا سرمایه ای را وارد کشور می کنید اما در ازای صدور صدها هزار جمعیت تحصیلکرده به آمریکا و اروپا کشور ایران هیچ چیز به دست نمی آورید. این در حالی است که شدت خروج جمعیت تحصیلکرده به حدی است که تاثیر آن را بر جنس تحصیلکرده ها نیز می توان در یافت. به گفته مشاور کمیسیون مجلس افزایش شمارخروج دختران نخبه از کشور ۴۰ درصد از کل مهاجران است که از شدت گرفتن و عمیق شدن بحران خالی شدن کشور از جمعیت زنان و مردان مولد جوان تحصیلکرده حکایت دارد.

 

 نداشتن امید به آینده ایران

بسیاری ازمردم ایران امیدی به آینده خود ندارند و این عاملی است که روند مهاجرت را تشدید می کند. جوانانی که از ایران خارج می شوند و در اصطلاح به آنان نخبگان کشور گفته می شود برای زندگی کردن، احتیاج به کار، درآمد متناسب با هزینه های زندگی، امکان ازدواج و بچه دار شدن، خرید مسکن، وامکان ارتقای مناسب شغلی دارند. هیچیک از این عوامل در ایران قابل دستیابی نیست.

فقدان شرایط نرمال برای زندگی و کار در ایران و نیز نداشتن امنیت روانی از مهمترین عواملی هستند که ایرانیان را وا می دارد که کشورشان را ترک کنند و دیگر حتی پشت سر خود را نیز نگاه نکنند. از سویی، نظام فاسد اداری و بوروکراسی و عقب افتادگی آموزشی در کنار اینکه بسیاری از مشاغل حساس در ایران در دست کسانی است که صلاحیت ندارند و انحصاری شدن طیف های وسیعی از مشاغل در دست طیف هایی از جریان های سیاسی خاص، امیدواری به یک آینده نسبتا قابل قبول برای وارد شدن به سال های بازنشستگی را کاهش می دهد.

از سویی، بسیاری از مردم اگر بتوانند حتی لحظه ای در خارج شدن از کشوری که همسرآنها ممکن است در خیابان به اتهام بد حجابی دستگیر شود یا به علت شرکت در عروسی یا یک میهمانی فامیلی مورد ضرب و شتم و اخاذی نیروهای گشت ارشاد یا نیروی انتظامی قرار بگیرد، تردید نمی کنند.

در این میان، آمار خروج ایرانیان از کشور فقط به تحصیلکرده ها و نخبگان خلاصه نمی شود. چه بسیار ایرانیانی که برای تامین یک امنیت نسبی مسیحی شدند واز دین آبا و اجدادی خود تبری جستند. شماری خود را با عنوان همجنسگرایی به مراکز پذیرش پناهجویان معرفی کردند و اجازه دادند تا برای اثبات تمایلات جنسی شان معاینه پزشکی شوند. شمار زیادی با عرضه مستنداتی که نشان میداد فاقد امنیت جانی هستند در خارج از ایران ماندگار شدند. بسیاری از زنان اثبات کردند که به خاطر داشتن ایده های فمینیستی تحت فشار قرار دارند. و شمار زیادی از شعرا، نویسندگان، و روزنامه نگاران با سوابق زندان و بازداشت نیز به دلیل اینکه امکان کار و زندگی در ایران را نداشتند کشور را ترک کردند.

درواقع بحران خروج ایرانیان و سپس فرار مغزها از کشور با چهار موج انقلاب، انقلاب فرهنگی، سال های جنگ، و نیز ناامنی های پس از جنبش سبز شدت گرفت و هنوز ادامه دارد. شاید بزرگترین ریشه این رخداد را بتوان در اعوجاج نگاه رسمی و انقلابی به پدیده مهاجرت عنوان کرد که بنیانگذار انقلاب بارها در مورد آن صحبت کرد. ایشان در یکی از سخنرانی های خود تاکید کرده بود که می گویند مغزها فرار کرده اند! می‏گویید مغزها فرار می‏کنند، این مغزهای پوسیده بگذار فرار کنند. این مغزهایی که برای اجانب کار کردند، این مغزها باید فرار کنند. البته الآن می‏بینند این مغزها نمی‏توانند در اینجا آن استفاده‏هایی که می‏کردند بکنند، حالا می‏روند. حالا اگر یک همچو مغزی از ایران فرار کرد، ما بنشینیم غصه بخوریم که مغز فرار کرده؟!

 

محاکمه سه شهروند بهایی در استان گلستان

رادیو پارس      – جلسه محاکمه گروهی سه شهروند بهایی در استان گلستان برگزار شد.

به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، در پی محاکمه شهروندان بهایی بازداشت شده در مهر ماه سال ۹۱ در استان گلستان، جلسه دادگاه سه شهروند بهایی دیگر به نام های روفیا پاکزادان، سودابه مهدی نژاد و نازی تحقیقی به ریاست قاضی قنبری و به اتهام تبلیغ علیه نظام برگزار شد.

در این جلسه دادگاه برای اولین بار نماینده دادستان برای مدت کوتاهی حضور داشت.

لازم به یادآوری است طی چند ماه گذشته بیش از ۱۵ شهروند بهایی در استان گلستان در گروه های جند نفره محاکمه شده اند.

جان دادن زن فقیر به خاطر نداشتن هزینه های زایمان در بیمارستان سلماس

در حادثه ای دردناک زن فقیری بدلیل نداشتن پول برای بیمارستانجان خود را از دست داد.
جان دادن زن فقیر به خاطر نداشتن هزینه های زایمان در بیمارستان سلماس
به گزارش سایت روز نو، در بیمارستانی در شهرستان سلماس از توابع استان آذربایجان غربی،یک زن حامله که به تشخیص دکتر باید با عمل جراحی فرزند خود را به دنیا می آورد به خاطر نداشتن هزینه های عمل مجبور به زایمان طبیعی شده و جان خود را از دست داد.
همسر این زن حامله به اسم “ولی” یک کارگر روزمزد بوده که می گوید بیمارستان برای عمل جراحی همسرم از من هزینه میلیونی خواسته و وقتی به آنها توضیح دادم که از عهده تامین چنین هزینه ای بر نمی آیم،همسرم را مجبور به زایمان طبیعی کردند که در بحبوحه تولد نوزاد جان خود را از دست داد.
این کارگر روزمزد که در بخش ساختمانی کارگری کرده و مزد ناچیزی دریافت می کند،با اشک در چشمهایش از بی رحمی مسئولان بیمارستان شهرستان گفته و تاکید می کند مسئولان بیمارستان توجهی به وضعیت بد مالی او نکرده و گفتند صرفا در ازای پرداخت هزینه مورد نظر حاضر به عمل همسرم هستند و با شروع درد زایمان وقتی موفق به تامین هزینه فوق نشدم آنها بی رحمانه همسرم را مجبور به زایمان طبیعی کرده و او را کشتند.
او می گوید در بیمارستان شهر سلماس،پول تنها چیزی است که پزشکان و مدیران بخش می شناسند و کسی که پول نداشته باشد بی رحمانه مثل همسرم باید جان بدهد.
جان دادن زن فقیر به خاطر نداشتن هزینه های زایمان در بیمارستان سلماس
به گزارش روزنو، به جز همسر این زن که مسئولان بیمارستان شهر سلماس به خاطر هزینه های عمل او را مجبور به زایمان طبیعی کرده و این حادثه اتفاق افتاده است و خانواده این زن از حادثه پیش آمده به شدت متاثر و شوکه شده اند و از بیمارستان به خاطر این اتفاق شکایت کرده اند.
خانواده زن متوفی می گویند اقدام بیمارستان سلماس بی رحمانه ترین کاری بود که در حق یک زن حامله کردند و با اجبار او به زایمان طبیعی به خاطر نداشتن پول جانش را از دست داد.
همسایه ها و اطرافیان هم در مورد زوج فقیر می گویند آنها در یک اتاق کوچک اجاره ای زندگی می کردند و زندگی بسیار فقیرانه داشتند.

اجرای حکم شلاق در ملاء عام در شهرستان پارسیان

 رادیو پارس _ دادستان پارسیان از اجرای نخستین شلاق تعزیری در شهرستان پارسیان از توابع “استان هرمزگان” خبر داد.

به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از فارس، حسین عباسی دادستان پارسیان در خصوص اجرای حکم شلاق در پارسیان گفت: “گاهی اوقات قاضی پرونده به لحاظ سوابق کیفری و بیم تجرّی مرتکب و دیگران و آثار و تبعات اجتماعی آن مصلحت می‌بیند که جهت اصلاح مرتکب و ارعاب و بازدارندگی سایرین حکم را در ملأعام اجرا کند و در رأی نیز تصریح می‌کند”.

دادستان پارسیان، اجرای شلاق تعزیری برای شخصی در پارسیان که چاقوکشی کرده بود در ملأعام را در راستای موارد ذکر شده عنوان و گفت: “با اخلال‌گران نظم عمومی و امنیت اجتماعی با قاطعیت و شدت برخورد می‌شود و در صورت صلاحدید حکم در ملأعام اجرا خواهد شد”.

shalagh da malaee am

شعر :نیست انسانیت به تسبیح و نماز و ریش

Reza AmiriReza Amiri

من درگیر خودم از خود بیخودم
جانم به لبم رسیده زین افکار کهنه و پوسیده

جان من بیا و فکری نو بکن به حال خویش
نیست انسانیت به تسبیح و نماز و ریش

جاده باز است فرمان خود را کج بکن
کمتر برای اسم خویش فکر رفتن به مکه و حج بکن

مکه اینجاست در قلب تو
خدمت به خلق ،به زین اعمال تو

گر نمیدانی از حقوق بشر
گویم هست برایت پر خطر

تمام افکارت شده سخنان شیخ شهر
پاک کن این افکار پوسیده بوود برای انسان پر خطر

اینان دشمن انسانیت و آزادیند
هر چه میگویند در عمل خود نییند

چشمان خویش را باز کن
زین پس حرکتی نو آغاز کن

دل در گرو مردم خویش ده
مپندار تو اربابی و اینان برده

طعم خوش انسانیت را بچش
تا ببینی زندگی واقعی خود با چشم

در ره آزادگی بکوش
زین پس مده به لاتاالات شیخها گوش

انسانیت را در کفار بجوی
نیست جز محبت به همنوع با روی باز و خوش خلق و خوی

اینان که بر منبرها خدایی میکنند
از برای قدرت حکم قتل ها جاری میکنند

این است سخنم از برای تو در آخر
نیست چیزی بالاتر از انسانیت و حقوق بشر

سروده از :رضا امیری

خاوران و بحران پاسخ‌گویی و مسئولیت‌پذیری حکومت

منتشر شده توسط مادران پارک لاله ایران

از آن تابستان شوم که ارتباط عزیزان‌مان را با ما خانواده‌ها قطع کردند و زندانیان سیاسی ایستاده بر عقاید را با شقاوت بسیار، گروه گروه بی‌خبر کشتند و در کانتینرها ریختند و در کانال‌هایی در خاوران مدفون کردند، بیست و هفت سال می‌گذرد، ولی آن داغ و دادخواهی برای ما و این ننگ و بیدادگری برای دست اندرکاران دیروز و امروز جمهوری اسلامی هم چنان تازه است. پس از این همه سال، نه تنها هیچ مقام مسئولی به این جنایت و دیگر جنایت‌های سی و هفت سال حکومت اسلامی برای حذف دگراندیشان پاسخی در خور و رسمی نداده است، بلکه با بی‌شرمی تمام، هم چنان خانواده‌ها را برای ساده‌ترین خواست خود مورد اذیت و آزار و توهین قرار می‌دهند و کسی پاسخ‌گو نیست.

جمعه ششم شهریور طبق روال هر سال که جمعه‌ی نزدیک به دهم شهریور در خاوران گرد هم می‌آییم تا یاد عزیزان‌مان را زنده نگاه داریم، به خاوران رفتیم. اطلاعات از یکی دو روز قبل به تعدادی از خانواده‌ها زنگ زده و محترمانه تهدیدکرده بود که به خاوران نیایند که متاسفانه تعدادی از خانواده‌ها نیز به این خواست امنیتی‌ها تن دادند و نیامدند. این خانواده‌ها هرچند در دل بسیار ناراحت و شاکی‌اند و این حداقل را حق خود می‌دانند، ولی حکومت بیدادگر است و انسان‌های تحت ستم، گاهی مجبور می‌شوند برای جلوگیری از فشار بیشتر، به این بی‌حقوقی‌ها تن دهند و نمی‌توان خانواده‌ها را سرزنش کرد، زیرا خانواده‌ها در طی این سال‌ها همواره به اشکال مختلف بر عهد و پیمان خود ایستاده‌اند و به این بیدادگری‌ها اعتراض کرده‌اند. خانواده‌ها آنقدر مورد توهین و اذیت و آزار و محرومیت واقع شده‌اند که گاهی چاره‌ای نمی‌بینند که در برابر این همه بیدادگری به طور موقت سکوت کنند، ولی قطعا این سکوت دوامی ندارد و حکومت نیز می‌داند که بالاخره روزی صبر خانواده‌ها سر ریز خواهد شد و باید از آن روز ترسید و برای همین از رفتن حتی یک نفر به تنهایی به خاوران و گل باران کردن آن جا وحشت دارند، زیرا می‌دانند این پیامی اعتراضی است که می‌تواند سایرین را نیز با خود همراه کند.
امسال کمی زودتر از همیشه به خاوران رفتیم تا شاید زودتر از نیروهای حافظِ امنیتِ حکومت به آن جا برسیم و بتوانیم داخل شویم، ولی آن‌ها نیز زودتر از معمول آمده بودند و با درِ بسته روبرو شدیم، من و تنی چند از خانواده‌ها ساعت هشت صبح آن جا بودیم، شنیدیم که تنی چند نیز صبح زودتر و تعدادی نیز پس از ما آمده بودند، ولی باز هم با در بسته روبرو شدند. یک ماشین نیروی انتظامی در خیابان لپه زنک روبروی در اصلی ایستاده بود و یک ماشین نیروی امنیت و یک ماشین وزارت با تنی چند سرنشین جلوی در پشتی ایستاده بودند و یک ماشین با لباس شخصی نیز بعد آمد. ما بی‌توجه به آن‌ها از ماشین پیاده شدیم و گل‌ها را برداشتیم و به سمت در رفتیم، نیروهای انتظامی نیز پیاده شدند و معترض به ما که چرا آمده‌اید و باید بروید، ما مقاومت کردیم و گفتیم این حق ماست، باید در را باز کنید. از آن‌ها تهدید و از ما مقاومت و بالاخره تصمیم گرفتیم بر جدول خیابان در آفتاب تند بنشینیم. مادران با پاهای دردناک‌شان به سختی بر جدول نشستند تا دیگر خانواده‌ها نیز بیایند. آن‌ها نیز ناامید از رفتنِ ما، به سمت ماشین خود رفتند و منتظر ماندند. کم کم خانواده‌ها آمدند، تعدادمان زیاد شد، ولی نه آن طوری که شایسته بود. آن طرف تر، ماموران اطلاعات جوانی را مورد پرس و جو قرار دادند که چرا آمده است و کارت شناسایی او را گرفتند، متاسفانه این کار در حضور ما انجام نشد تا اعتراض کنیم و نگذاریم کارت او را ضبط کنند و بعد خبردار شدیم. تا ساعت نزدیک به ده صبح آن جا بودیم و ماموران هم منتظر که ما چه کار می‌خواهیم بکنیم، آفتاب و گرمای هوا حال مادران را خراب کرده بود و ماموران نیز ما را تهدید می‌کردند که باید بروید. بالاخره همه جمع شدیم و گل‌های‌مان را در دست گرفتیم و جلوی در بسته پشتی پرپر کردیم. به یک باره تمام نیروهای با لباس فرم و شخصی دور و بر ما ریختند و می‌خواستند از پرپر کردن گل‌ها ممانعت کنند که نتوانستند، به خشونت متوسل شدند و گل‌های دست من و یکی دو تن از خانواده‌ها را گرفتند، ولی ما باز مقاومت کردیم و گل‌ها را از دست‌شان گرفتیم و پرپر کردیم. تهدیدمان کردند ولی ما توجهی نکردیم و بالاخره توانستند ما را با زور باز گرداندند. دو جوان دیگر نیز آمده بودند، یکی از خانواده‌ها می‌گفت موبایل جوانی که داشت عکس می‌گرفت را نیز گرفتند. در راه بازگشت در جاده لپه زنک نیز جلوی در اصلی ایستادیم و گل‌های‌مان را به داخل خاوران پرتاب کردیم و تعدادی را نیز در خیابان پرپر کردیم، مقداری را نیز در جاده اصلی خاوران ریختیم که عطر و اثر آن در سرتاسر این منطقه پخش شود. ماموران نیروی انتظامی مستقر در جاده لپه زنک از داخل ماشین پیاده شدند و پلاک ماشین‌های را یادداشت کردند و از ما عکس و فیلم گرفتند. چه کار بیهوده‌ای، تمام این شماره‌ها و عکس‌ها را دارند و فکر می‌کنند به این وسیله می‌توانند خانواده‌ها را بترسانند.

تعدادی از خانواده‌ها تمایل داشتند از آن جا به دیدار مادرم برویم که خوشحال از این پیشنهاد، به سوی خانه راه افتادیم، پس از طی این راه طولانی، به خانه رسیدیم و خانواده‌ها یکی یکی آمدند، با این که هیچ برنامه از قبل تنظیم شده‌ای نداشتیم و بی‌خبر به آن جا رفتیم. مامان جان خیلی خوشحال شد، لباسش را عوض کردیم و به جمع ما پیوست. جالب بود که این حضور گرم و بی آلایش احساس خیلی خوبی به همه‌ی ما داده بود، پس از رفع تشنگی و نفس تازه کردن، خانواده‌ها یکی یکی از آن روزها و تجربیات‌شان گفتند، با این که نگذاشتند به خاوران برویم، ولی این دیدار و جمع شدن در فضایی صمیمی بدون حضور پلیس به همه‌ی ما حس خوبی داده بود، هر کدام چیزهایی گفتند که شاید تا به حال نشنیده بودیم. خاوران که می‌رویم شاید کمتر فرصت شود تا به درد دل‌ همدیگر گوش کنیم، چیزی که امروز شاهدش بودیم و آرامش عجیبی برای همه‌ی ما داشت. هر کدام از روزهای ممنوع الملاقات بچه‌ها گفتند و این که چه بلایی سرشان آمده است. هرچند تمام این گفته‌ها بسیار تلخ بود، ولی همین که در جمعی نشسته بودیم که همه دردی مشترک داشتند، با جان و دل به حرف‌های همدیگر گوش ‌دادیم و هر نشانه‌ای برای آن دیگری آشنا بود و این باعث شد که انرژی دوباره بگیریم. یکی از مادران که در آفتاب تند خاوران فشارش بالا رفته بود، حالش جا آمد و گفت چه خوب شد که اینجا آمدیم و توانستیم کمی با همدیگر حرف بزنیم. دلم داشت دق می‌کرد و کم مانده بود منفجر شوم. یکی می‌گفت یک سال بعد از این که ساک‌ پسرم را دادند، یکی به من گفت پسرت زنده است و پول زیادی از ما گرفت و گفت جای او را به تو نشان خواهم داد و بعد غیب‌اش زد، دیگری می‌گفت ده سال پیش یکی به ما گفت که برادرت زنده است و بیخود می‌گویند که او را کشته‌اند.
با خود می‌گویم اگر روزی این خانواده دهان باز کنند و خاطرات‌شان و بلایایی که بر سرشان آمده است را بلند بلند در رسانه‌های عمومی باز گویند، جمهوری اسلامی دیگر نمی‌تواند کمر راست کند و مجبور است بالاخره پاسخ دهد که چرا و چگونه و با چه حقی مرتکب این همه جنایت شده و خانواده‌ها را نیز از دانستن حقیقت محروم کرده است، نه جنازه‌ای، نه وصیت نامه‌ای، نه برگه فوتی که علت واقعی مرگ را در آن نوشته باشند، نه سنگ گوری، نه بگذارند در همین گورهای جمعی آزادانه جمع شوند و یاد عزیزشان را زنده نگاه دارند و نه حتی به راحتی بتوانند در چهار دیواری خانه‌ها مراسم یادبود بگیرند. مسئولان حکومت اسلامی چاره‌ای ندارند و باید خاوران و دیگر گورهای بی نام و نشان را به رسمیت بشناسند و در سطح ملی و بین المللی از خانواده‌ها پوزش بخواهند، بعد از آن چه شود، زمان و شرایط تعیین خواهد کرد.

جمهوری اسلامی گمان می‌کند که مادرها و پدرها می‌میرند و همه چیز تمام می‌شود، شاید برخی از ما نیز این‌گونه فکر می‌کنیم و برای همین خیلی ناامید شده‌ایم، ولی وقتی برخورد جوان‌هایی که حالا انسان‌های برومندی شده‌اند را می‌بینیم که بی‌تابانه می‌خواهند به خاوران بیایند، باید به حرکت دادخواهانه‌ی خود ایمان بیاوریم و بدانیم که با مُردن چند مادر و پیر و ناتوان شدن خانواده‌ها خاموش نخواهد شد، ممکن است امروز ما جلوی جوان‌ها را بگیریم که به خاوران نیایند یا حرکتی نکنند، ولی هر روز این شعله در درون‌شان شعله ور تر می‌شود و می‌خواهند بدانند چرا و چگونه مادران و پدران‌ و خواهران و برادران و همسران‌شان را اعدام کرده‌اند و چرا حق ندارند بر خاک عزیزشان گلی بگذارند یا شمعی روشن کنند و برای‌شان آزادانه مراسم یادبود بگیرند. بالاخره این زخم نیمه باز سر باز می‌کند و چرک آن دیر یا زود بیرون می‌زند و فوران می‌کند و تمام پیکر جمهوری اسلامی را می‌گیرد.

هرچند می‌دانیم حکومت اسلامی چاهی برای خود کنده است که خلاصی از آن به این راحتی برایش امکان پذیر نیست، از یک طرف می‌داند اگر درِ خاوران را باز بگذارد و جلوی خانواده‌ها را نگیرد، مانند دهه هشتاد، پیش از پادگانی کردن خاوران، صدها و شاید هزاران نفر در مراسم سالگرد کشتار زندانیان سیاسی و جمعه‌ی آخر سال شرکت می‌کنند، از طرف دیگر اگر هم چنان جلوی خانواده‌ها را بگیرد، خانواده‌ها به اشکال دیگر جلوی این بی‌عدالتی‌ها می‌ایستند و صدای‌شان را یکی یکی بلند می‌کنند و همین جمع‌ها و ایستادگی‌های کوچک، بزرگ و همه گیر می‌شود و همه چیز را به هم می‌ریزد.

باری، جمهوری اسلامی چاره‌ای ندارد و باید با این مساله برخورد کند و مسئولیت آن را بپذیرد. این چالشی است که باید با آن روبرو شود، ممکن است آن را به تاخیر بیاندازد، ولی دیر یا زود باید این بحران را پشت سر بگذارد، زیرا خانواده‌ها پاسخ می‌خواهند و مسئولان باید پاسخ دهند و دیگر نمی‌توانند هر کدام جنایت را گردن دیگری بیاندازند و از زیر بار مسئولیت ‌شانه خالی کنند.

حتی خانواده‌هایی که فقط در سال‌های اول با شهامت مراسم می‌‌گرفتند و سال‌هاست که آن‌ها را نمی‌بینیم یا حضورشان خیلی کم رنگ شده است، قطعا در درون‌شان بی‌تابی شدیدی موج می‌زند که باز دوباره به خاوران بیایند و به اشکال مختلف اعتراض خود را نشان دهند. این اعتراض نیز در طی این سال‌ها به اشکال مختلف بوده است، از نامه نگاری به مسئولان حکومتی به شکل علنی و مخفی تا نامه نگاری به مسئولان بین المللی و افشاگری و مصاحبه و نوشتن مطلب و دیدار همدیگر و حضور در خاوران و غیره، ولی اگر جمهوری اسلامی با این مساله برخورد نکند، بی تردید این اعتراض‌های خفته و نهفته، دیر یا زود از خانه‌ها به گورستان‌ها و جلوی زندان‌ها و از آن جا به رسانه‌ها و نهادهای بین المللی و در نهایت به کف خیابان‌ها کشیده خواهد شد و سایر جنبش‌های اعتراضی نیز به حرکت در می‌آیند و دیگر جمهوری اسلامی با هیچ اسلحه و قدرتی نمی‌تواند آن را مهار کند.

منصوره بهکیش

 

مادران پارک لاله ایران

خواهان لغو مجازات اعدام و کشتار انسانها به هر شکلی هستیم. خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم. خواهان محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان تمامی جنایت های صورت گرفته توسط حکومت جمهوری اسلامی از ابتدای تشکیل آن هستیم.