جانیان و اشغالگران در جمبجوش فرار از بی آبروی ودزدی قاچاق مواد مخدر ووو هستند و انگشت اتهام را بسوی یکدیگر میگیرند در دایره رژیم اشغالگر اسلامی همه دستشان به خون آلوده است .

reza amiri

جانیان و اشغالگران در جمبجوش فرار از بی آبروی ودزدی قاچاق مواد مخدر ووو هستند و انگشت اتهام را بسوی یکدیگر میگیرند در دایره رژیم اشغالگر اسلامی همه دستشان به خون آلوده است .

‎رضا ملک‎s Foto.
‎رضا ملک‎s Foto.
افشا افشا افشاگری
خامنه ای : نگرانِ پرونده ی مرتضوی هستم ، مبادا به او ظلم شود !!!
ملوّن ، تو نگرانِ او هستی یا چپ کردن ، بریدن و دهان گشودنش ؟؟!!

اینبار نیز به جایِ حاکمیتِ اژدهایِ هفت سر،یک پادو محاکمه شد !!!! افشایِ یکی از لایه هایِ جنایاتِ مشترک ِمرتضوی و آمرینِ بالا دستی ؛
به نمایندگی از ؛
خامنه ای ، فرستاده ی خدا بر رویِ زمین !

فی الواقع ، اغماز در قبالِ سوء استفاده های مالیِ مرتضوی ، باجی بود که بالایی ها در قبالِ تمکین او از دستورات و سرکوب هایِ خشک و خشن ، بویژه در جنایاتِ ۸۸ تقدیمش کردند !!!

بنام خدا

قاتل زهراکاظمی ها !
قاتل سیاسیون و جوانانِ معترض به تقلبِ انتخاباتی در کهریزک !
مسئولِ تجاوزات کهریزک !
مسئول وحشیگری و اسارت وکلای شریف مدافع حقوقِ بشر !
همچون ؛ شیرِ زن دلاور نوبل ،شیرینِ عبادی و عبداالفتاهِ با عظمت !
مسئولِ پرونده سازی هایِ سنگینِ ده ها هزاری درِ جنایت ۸۸ !
مسئولِ ساخت و پاختهای پشتِ صحنه ی پروژه هایِ ساختمانی ، همچون نگینِ غرب ! و بیچاره کردن هزاران نفر از مردمِ بی پناه !
با همدستیِ ام الفسادِ قرن ؛ آخودک اژه ای
— بعنوان ِ وزیرِ اطلاعات و دادستانِ کل کشور ” مسئولِ مستقیمِ او ”

آیا می دانید ؟
آنچه مرا بر آن داشت تا این بیانیه را بنگارم ؛ اسرّار ِ جلسه ی پایانیِ دادگاهِ مرتضوی بود و بس !!
آیا می دانید ؟
مرتضوی در دادگاه چه گفت ؟ و خود را مجریِ دستوراتِ و اوامر چه کسانی در جنایاتش ، قلمداد کرد ؟ که خامنه ای مجبور به اظهار نظر گردید !!

لطفا ،حاضرینِ در دادگاه پاسخ دهند !!
آیا او مرتب نمی گفت ؟ : من مجریِ دستورات ِبالایی ها بودم ؟!
آیا او مرتبا نمی گفت ؟ : ال مامورُ معذور ؟!
آیا او تقاضای احضارِ شاهدین و آمرین را در دادگاه ننمود؟!
آیا در آخرین دفاع ، نگفت ؟؟!! :

برای اثبات گفته هایم باید اژه ای ، محمدی گلپایگانی ، صادق لاریجانی ، مجتبی خامنه ای و فرمانده ی سابقِ ناجا و فرمانده ی سپاه در دادگاه حاضر شوند !!
چرا تقاضایِ
رو در رویی و فیس تو فیسی با آنان را داشت ؟!
چرا ؟
چرا ؟ خامنه ای تا قبل از دفاعیه ی پایانیِ مرتضوی ، بجدّ وارد گود نشده بود ؟؟!!
نه این بود که ؛
اخبارِ اظهاراتِ جلسه ی آخرِ مرتضوی را ، به عرضِ ملوکانه رساندند !
نه این بود که ؛
خامنه ای ترسید ؛
که اگر مرتضوی با حکمِ بالا ، ببّرد و چپ کند و دهان بگشاید و افشا کند . همه را قهوه ای خواهد کرد ؟؟!!
آیا خامنه ای از رسوا شدنِ مجتبی و دفترش ، به خود نلرزید ؟؟!!
آیا بخاطر این توصیه و این حمایت ، حتی بسیاری از جرایم مالی و رشوه ها و پیش کش ها و هدایا که به نابودی ده ها هزار خانوار منجر گردیده بود ، چشم پوشی نشد ؟!
پس ، ملت عزیز , به یکی دو نمونه از دریایِ جنایاتِ مرتضوی و همدستانش توجه بفرمایید که مشت نمونه ی خروار است !!
— اول
برای مرتضوی در اوایلِ صدارتش ، ویلایی به قیمت ۸۰۰ میلیون تومان در دیباجی شمالی خریدند ! واسطه ی این معامله نیز کسی نبود بجز مشاور املاک 2000 واقع درسلطنت آباد و متعلق به پسرِ فلاحیان .
دو نکته ؛
۱ — این ویلا نه بنامِ خودش بلکه بنامِ نمی دونم خواهر زاده اش یا …. ! خریداری شد !
۲ — ۸۰۰ میلیون تومانِ آن سال ، خیلی با ارزش بود !
این ویلاتوسط چه کسی خریداری شد ؟
— دوم
در ماجرای نگینِ غرب ؛
معاونتِ اقتصادی وزارت اطلاعات واردِ گود شد .در زمانی که اژه ای وزیر بود . معاونِ اقتصادی گرچه ، خودش تفکرِ راست داشت ولی به جهت مالی ، ظاهرا سالم تر از دیگر راستی ها بود . به همین دلیل وقتی وسعت فساد و تقلب را در اینگونه پروژه ها دید ! بویژه همدستی مرتضوی ، از جمله هدیه ی آپار تمانِ ۳۰۰ میلیونی ” احتمالا واقع در سعادت آباد ” را ، که ظاهرا بنامِ همسر مرتضوی سند خورد ه بود ، “اینک ارزشش سه میلیار تومانی است ” تصمیم گرفت ؛
بجد ریشه ی ماجرا را کشف کند .
در آن مقطع بسیاری از پروژه هایِ ساختمانیِ مسئله دار ، که به چند نفر فروخته شده بودند ، پرونده های شاکیان و مال باختگانش زیرِ دستِ مرتضوی بود .
مرتضوی ، یک مافیایِ بی پدری ، تشکیل داد ، متشکل از ، یکی از معاونینِ خود بعلاوه ی رواسایِ بیدادگاه هایی که محل مراجعه یِ شاکیان بود .او از طریقِ این شبکه چنان ستم هایی بر این مردم بی پناه روا داشت که حد و حساب نداشت !
مافیایی که همه بردند و خوردند ، به هیچ کس هم پاسخ ندادند !
و اما در وزارت ؛
معاون اقتصادیِ وزارت ، چراغ خاموش ، یکی از پاک ترین “بلحاظِ مالی ” بچه های قدیمی با نامِ مستعارِ “حسینِ مصطفایی ” را از معاونت امنیت به معاونتِ اقتصادی انتقال و پرونده را به او سپرد.
او پس از کارِ فشرده و سنگین ، با کشفِ تمامیِ پشتِ پرده ها ، نتیجه را بطورِ مستند به معاونِ اقتصادی وزیر ” اژه ای ” سپرد .
معاون اقتصادی نیز ، گزارشِ مبسوطیِ برای هرزة آقا تهیه کرده ، برای امضا به اژهای داد .
اژه ای نیز نامه یا همان گزارش مبسوط را در خورد کن انداخت !!
هرچند نامه ، از سوراخی دیگر بدستِ دفتر هرزة آقا و مجتبی رسید ولی آنها نیز نامه را در خورد کن انداختند !!
این بود که وقتی معاون هم این اوضاع را دید ، در خود یه چرخشی ایجاد کرد که ؛ کی به کیه !!!
حالا شما پیدا کنید پرتقال فروش را ؟!
و اما سر گذشتِ مسئولِ پرونده ، آقای حسینِ مصطفایی —
ایشان که سنی هم نداشت ، روز ی در حینِ دیوار چینی باغش در دماوند ، چند دقیقه ای که فرزندش برایِ خرید به مغازه ی سر کوچه می رود ، در باز گشت با جنازه ی پدر مواجه می گردد !
پزشکی قانونیِ در اختیار اژدهای هفت سر نیز ، در اعتراضِ خانواده می گوید : سکته کرده است !!!!!!!!

— نکته ی مهم
قدر مسلّم ، رژیم سفاک برای خراب کردنِ آوارِ اعتراضات علیه بی عدالتی هایش ، هر از چند گاهی نیاز به یک قربانی دارد ! که اینبار قرعه بنامِ دادستانِ تهران افتاده بود !
اژدهایِ هفت سر نیز ، برای پاسخ گویی به امثالِ خودی هایی مثلِ روح الامینی ها مجبور بود ، دست به ذبحِ مرتضوی بزند که او با هوش یاری تمام در دادگاه ، پایِ آمران را به میان کشید و همین باعث وحشت خامنه ای و نجاتِ خودش گردید .
حلا شما مردم عزیز قضاوت کنید ، در این هیاهویِ کی بود ، کی بود….
این ماجرا چیست ؟
—- چند روزی است ، مطلبّ مضحکی دست آویزِ بوقِ تبلیغاتی رژیم قرار گرفته ، که بد نیست اشاره ای بدان داشته باشم ؛

بوقِ خامنه ای در حالی که اقیانوسی از جنایت در پرونده ی ننگینِ رژیمِ و رکورد داریِ تمام جنایات در بین کشور ها را داراست . و توسطِ پادو هایی همچون مرتضوی و اژه ای ، جوانانِ ملت را آشکار و پنهان به صلابه می کشد .
طیِ یک خیمه شب بازیِ مضحک ، یک بانوی محترمِ ایرانی را که پنج سالِ پیش به اتهامِ …… از زندانی در آمریکا آزاد گشته به پشتِ تلویزیون کشیده که بگوید آمریکا چنین است و چنان … !
در واقع رژیمِ بی آبرو ، بدین شگرد می خواهد از کفنِ پوسیده یِ مرده برایِ خود آبروییِ دست و پا کند !!! که باید به خامنه ای گفت :
زهی بی شرمی !!
جالب تر اینکه ؛ این زن در حینِ استقبان در پنج سالِ پیش ، بسیار سَرِ حال به نظر می رسید ! انگار که از سفرِ فرنگ باز می گردد … !

در انتهایِ این بیانیه ، لازم است به دوستانم مژده دهم که برای بسیاری از کارگزارانِ رژیمِ ستم آخوندی برنامه هایی دارم که به مرور تقدیم خواهد شد .
لذا ، پس از پایانِ انتشارِ ۱۶ فایلِ افشاگری ، بترتیب و به نوبت ، خدمتِ تک تکِ آقایان …. خواهم رسید .

مثلا خدمتِ عالی جناب ، شهردار نظامی تهران .
چنان که بقولِ قدیمی ها ، مثلِ مرغِ کرُچ ، از تخم برود !!!!!
به عبارتی ، تنها با افشایِ یک گوشه از مافیایِ ( ؟ ) او نزدِ ملل رسوا خواهد شد و مزاحمت هایش از سرِ همه ، بویژه دولت کم خواهد گشت !! تا جایی که دیگر به قلم شیوای جنابِ زیبا کلام برای رفع مزاحمتِ این چرثومه ی فساد ، نیازی نباشد.
تو خود حدیثِ مفصل بخوان از این مجمل!
البته باذنِ ا… ، اگر عمری باقی باشد . ترور ، حذف ، تیرِ غیب ، سکته ، دستگیر و یا سر به نیست نگردم !!

در پایان ، لازم می دانم ، با درودی بر شهدایی که در کف خیابان، جوی خون را تقدیم آزادیِ ملتِ شریف نمودند و همینطور ، شهدایِ زیرِ شکنجه ی جنایتِ بزرگِ ۸۸ ، یادی از دلیر مردان و شیرِ زنانِ با عظمت و خانواده های صبور و منتظرشان بنمایم.
نامشان جاودان و راهشان پر رهرو

فریبا کمال آبادی را در کنار کسانی گذاشتند که در زندان آدم می کشند

 

reza amiri

از اردیبهشت ۱۳۸۷ تا کنون بیش از ۷ سال و چند ماه است که بدون مرخصی در زندان به سر می برد، در این مدت نوه دار شده، دختر نوجوان اش که موقع بازداشت او تنها ۱۳ سال داشت ازدواج کرده و او همچنان محروم از مرخصی، پشت دیوارها مانده است؛فریبا کمال آبادی، عضو هیات ۷ نفره سران بهایی که به “یاران ایران” معروف است. او به ۲۰ سال زندان محکوم شده، در زندان اوین اما میزبان خانواده داماد بوده و مراسم خواستگاری دخترش را برگزار کرده است. همسرش، روح الله طائفی در مصاحبه با روز از محرومیت های او می گوید و وضعیت اش در زندان، از آزارو اذیت ها و آنچه که بر او و خانواده اش طی ۷ سال و چند ماه گذشته و می گذرد.

فریبا کمال آبادی از قدیمی ترین زندانیان بند نسوان زندان اوین است؛ بندی که زندانیان سیاسی و عقیدتی در آن نگهداری می شوند. او و مهوش شهریاری (ثابت) دیگر عضو سابق یاران ایران بیش از ۷ سال است که از مرخصی محروم هستند. روح الله طائفی، همسر فریبا کمال آبادی در مصاحبه با روز درباره آنچه که از اردیبهشت ۸۷ تاکنون گذشته می گوید: “همه افراد جامعه بهایی و به طور اخص یاران ایران از جمله خانم بنده، فریبا در دورانی که بازداشت شدند حدود ۱۱۴ – ۱۱۵ روز در انفرادی بودند. خیلی دوران سختی بود. مشکلات زیادی را تحمل کردند؛ ملاقات با خانواده نداشتند، شرایط سخت بازجویی و.. بعد از آن از انفرادی خارج شدند و ملاقات با خانواده داشتند البته در بازداشتگاه موقت. ۲۷ ماه بعد از آن در بازداشت موقت بودند. می دانید که بازداشت موقت زندان نیست بلکه برای یک روز، دو روز نگهداری موقت است اما اینها ۲۷ ماه بودند. خیلی شرایط سختی بود و بعد از ۲۷ ماه وارد زندان و به زندان گوهردشت منتقل شدند، با زندانیان جرایم عمومی که همه از مجرمین خطرناک بودند؛ آدم کش ها، معتادان و کسانی که حتی در زندان آدم می کشند. ۹ ماه آنجا بودند و احتمال خطرات جانی برای شان خیلی خیلی زیاد بود”.

و بعد زندان قرچک ورامین میزبان فریبا کمال آبادی بوده. همسرش می گوید: “بعد از این ۹ ماه که بعد از آن ۲۷ ماه بود منتقل شدند به زندان قرچک ورامین که واقعا خیلی شرایط سخت تری بود. از همه جا بدتر بود برای اینکه آنجا اصولا زندان نبود، قبلا مرغداری بوده که تغییر کاربری داده شده بوده. تعداد زیادی خانم را بدون داشتن امکانات به آنجا منتقل کرده بودند. البته بعد از دو هفته منتقل شدند به زندان اوین و حالا هم ۴ سال است که در زندان اوین هستند. البته اوین شرایط بهتری دارد، چون به هرحال زندان است و یک مقدار امکانات وجود دارد، از جهت اغذیه هم غذا به آنها نمی دهند، تا حدی مواد خام می دهند که خودشان می پزند. از نظر سرما و گرما نسبت به جاهای قبلی مطلوب ترست، فضا هم که قبلا ۴۰ نفر بودند الان حدودا ۲۰ نفر هستند. اگر یک موقع لازم باشد بهداری بروند آنها را به بهداری داخل زندان منتقل می کنند، گهگاه هم لازم است بروند پزشک متخصص و بیمارستان بیرون از زندان، اگرچه انتقال برای معاینات پزشکی به بیرون از زندان مشکل است و به سختی حاصل می شود. ولی چیزی که برای خانم من به طور خیلی خاص و عموما برای یاران ایران مطرح است این است که اصولا صرف نظر از پرونده بسیار ظالمانه ای که برای آنها تشکیل دادند و آن هارا محکوم کردند، اتهامات انتسابی به هیچ وجه شایسته اینها نبود. وکلایی هم که پرونده را دیده بودند هیچ دلیل و مدرکی برای محکومیت شان ندیده بودند”.

همسر فریبا کمال آبادی سپس با اشاره به محرومیت او از مرخصی توضیح می دهد: “صرفنظر از بحث های حقوقی و قضایی، بعد از حدود ۷ سال و چندماهی که زندان هستند حتی یک روز هم به اینها مرخصی نداده اند درحالیکه ما کسانی را داریم که زندان شان یک هفته نشده، دو هفته سه هفته مرخصی می روند. در این مدت مادر من از این عالم رفته، برادر من فوت شده، دختر من ازدواج کرده، دختر دیگرم بچه دار شده ولی به هیچ وجه مرخصی ندادند. مثلا آقای خانجانی ۸۴ سال دارد؛ خانم اش از دنیا رفت اما مرخصی ندادند، هرکس دیگر بود به او می دادند اما به یاران ایران نمی دهند؛ در هیچ شرایطی و این رفتار ناعادلانه همچنان ادامه دارد، اگر چه به دفعات و مکرر تقاضای مرخصی کردیم ولی به هیچ وجه نتیجه نگرفتیم. گویا تعمدی در کار است که اینها در رنج و سختی باشند و خانواده های شان هم. بالاخره مادر خانم من مریض است، دختر من ازدواج کرده و…. این با هیچ عدالتی، با هیچ قانونی سازگار نیست”.

سوال میکنم:در نهایت چه پاسخی میدهند وقتی برای مرخصی تقاضا و پی گیری می کنید؟ چه دلیلی برای مخالفت عنوان می کنند؟ می گوید: “ما با فردی که نماینده قوه قضائیه محسوب می شود، در این چند سال که آقای خدابخشی بوده و البته بنا براتهاماتی که به ایشان وارد و برکنار شده اند و فرد دیگری آمده، هروقت ما برای مرخصی مراجعه می کنیم می گویند اصلا اصلا. حاضر نیستند حتی گوش بدهند، دست مان به دادستان تهران هم که نمی رسد. یا هردفعه که نامه می دهیم و تقاضای مرخصی می کنیم نمی شود البته فقط هم دست دادستان نیست، معمولا مقام های امنیتی در این پرونده ها اعمال نظر می کنند. اما به محض اینکه تقاضای مرخصی می کنیم همین که می شنوند اینها هیات ۷ نفره سابق یاران ایران هستند به کلی اصلا رد می کنند و حاضر نمی شوند حتی بشنوند. من خاطرم است آذر ماه سال گذشته که ازدواج دخترم بود من تقاضا کردم که به خانم ام مرخصی بدهند، از دور که مرا دید گفت نه نه نه؛ اصلا و ابدا. گفتم من نامه می دهم که شما واسطه ما و دادستان هستید به دادستان بدهید. گفت پس بعدا گله نکنید که نامه را از من گرفتند و مرخصی ندادند. یعنی پیشاپیش شخص آقای خدابخش تصمیم می گرفت که نامه را نمی دهم یا اگر بدهم انتظار مرخصی نداشته باش. گویا یک تعمدی در کار است که به هیچ وجه به اینها مرخصی ندهند. در حالیکه خانم من حاضر بود برای عروسی دخترش به صورت اعزام با مامور که با دستبند و پابند می برند بیاید. یعنی حاضر بودیم که در محل عروسی و عقد دخترم با دستبند و پابند حداقل یکی دو ساعت حاضر باشد. حتی حاضر بودیم که اگر در ساعات روز اعزام شود، مراسم را روز برگزار کنیم، اصلا در جایی نزدیک زندان اوین برگزار کنیم. یعنی تمام شرایط را حاضر بودیم اما قبول نکردند”.

روح الله طائفی می افزاید: “اول تقاضای مرخصی کردیم که یک هفته برای ازدواج دخترش بیاید، اگر نمی توانید مرخصی بدهید اعزام با مامور بیاید، اگر آن را هم نمی توانید حتی در محل دادسرا در زندان اوین عقد را برگزار کنیم. خودشان گفتند که در زندان اوین می شود و ما شرایطی فراهم میکنیم که بشود. همه این مقدمات باعث شد که تدارکات عروسی را براساس اینکه عقد در زندان اوین برگزار می شود پیش بینی کنیم ؛ از تدارکات بیرون صرفنظر کردیم اما ۲ روز مانده به عقد و عروسی به ما گفتند نمی شود؛ نه مرخصی دادند، نه اعزام کردند و نه اجازه دادند در زندان انجام شود. حقیقت اینکه شرایط زندانی شان در زندان اوین نسبت به چند سال قبل که در بازداشت موقت یا گوهردشت یا قرچک بودند بهتر است، قابل تحمل است اما سخت گیری هایی که به جهت ندادن مرخصی می کنند حقیقتا اعجاب آور است. من فکر می کنم تمام کسانی که قاتل هستند و زندانی و جانی، مکررا و بارها آمده اند مرخصی اما افراد بهایی مظلوم که هیچ سندی و مدرکی بر اتهامات انتسابی شان وجود ندارد از همه حقوق قانونی شان محروم هستند».

او چنین برخوردها و رفتارهایی را در جهت رنج مضاعف اعضای سابق یاران ایران می داند و می گوید: «همه اینها تحت یک برنامه کلی است که یاران ایران در رنج و در مشقت باشند. حتی اگر ما درخواست نمی کردیم، خودشان باید براساس قانون مرخصی می داند. اما چند گزینه وجود داشت برای اینکه فریبا بیاید. می توانستند اول بگویند نه اصلا امکان ندارد. می توانستند مرخصی یکی دو روزه بدهند، می توانستند با مامور برای یکی دو ساعت اعزام کنند. می توانستند بگذارند در زندان اوین  انجام دهیم. خودشان اصلا پیشنهاد کردند که در زندان اوین برگزار شود، می توانستند در زمان عقد یک تلفن بدهند یکی دو دقیقه ای صحبت کند اما نگذاشتند. اینها واقعا هیچ هزینه ای برای شان نداشت. حتی ما گفته بودیم چه موانعی وجود دارد که ممکن است شما مرخصی ندهید یا اعزام نکنید. مثلا اگر شب نمی شود باشد ما روز برگزار میکنیم، اگر در کرج مشکل است در تهران برگزار میکنیم. گفتند در زندان می توانید. اما بعد نگذاشتند. من فکر میکنم تعمدی در کار بوده که فریبا بیشتر زجر بکشد”.

بر ترانه چه گذشت در این مدت؟ پدرش می گوید: “من بارها و بارها شاهد گریه ترانه بودم وقتی می شنید که نمی تواند بیاید یا نمی گذارند و.. برای خواستگاری ترانه البته مسئولان هماهنگ کردند که پدر و مادر داماد و خود داماد برویم زندان اوین و در آنجا در حضور دادیار ناظر زندان، خواستگاری انجام شد و یک مهلت نیم ساعته دادند که می توانید با خانواده داماد حرف بزنید و خواستگاری انجام شود و.. در تمام این مدت اینقدر احساسات و عواطف ما تحریک شده بود و اینقدر هیجانات روحی و عاطفی داشتیم که هر حرفی می خواستیم بزنیم گریه مان می گرفت برای اینکه اینقدر شرایط سختی بود شاید در تاریخ نبوده که خواستگاری در زندان در حضور نماینده دادستان و.. انجام شود. البته ما راضی بودیم که بالاخره شد. اما ترانه مثل هر دختر دیگری آرزو داشت که تدارک ببیند و آنطور که دوست دارد انجام دهد. مادرش همراهش و کمک اش باشد. من بارها شاهد ناراحتی ترانه بودم ولی خب او هم دختری با روحیه بالا است. قوی شده به مرور زمان”.

او به عقب تر بازمی گردد و از آنچه که از ۱۳ سالگی ترانه و بازداشت مادرش تا الان که بیش از ۷ سال و چندماه گذشته، می گوید: “ترانه کلاس دوم راهنمایی بود، زمان امتحاناتش هم بود، اواخر اردیبهشت سال ۷۷ که مادرش بازداشت شد و در تمام این مدت او از مادرش محروم بود. بزرگ شد، مدرسه تمام شد و مثل همه جوانان بهایی از ورود به دانشگاه محروم شد در حالیکه رتبه ممتازی در کنکور کسب کرده بود. اما من همیشه فکر می کنم افرادی مثل ترانه می توانند تحمل کنند. حقیقتا هر فرد دیگری بود نمی توانست تحمل کند اما از آنجا که قبلا هم در ۲ مرحله، زمانی که کلاس چهارم دبستان بود مادرش دستگیر شده بود، یکبار در تهران و یکبار در مشهد، بهرحال کمی آشنا بود. اما این فضایی که در زندگی ما حاکم بود ۶ تا ۷ ماه اول شرایط سختی بود و خیلی به ترانه سخت گذشت زمان بی خبری و.. من وقتی موقع خواب می رفتم نگاهش میکردم می دیدم در نهایت حزن و اندوه به خواب رفته، این غم و اندوم در چهره اش در خواب هم بود. من نوعی عمل میکردم که به او تلقین نشود ما شاهد رنج اش هستیم همیشه نوعی برخورد می کردم که او می تواند و باید تحمل کند. باید بگذراند. ولی یک چیزی که خیلی مهم است این است که ما اصولا و جامعه بهایی عموما در ایران تمام رنج و درد هایمان از مشکلات اقتصادی و تحصیلی و مسائل امنیتی حتی مرده های ما در قبرستان ها آسایش ندارند اما چون در مسیر ایمان و اعتمادمان است تحمل می کنیم و قبول این مسائل حتی در مسیر ایمان مان کار را آسان تر می کند. اگر هدفی نداشتیم آرمانی نداشتیم برای ما خیلی مشکل می شد و تحمل اش برای من و ترانه و همه زندانیان بهایی سخت تر می شد”.

او می افزاید: “فریبا فردی قوی است، از نظر روحی و روانی بسیار محکم و مقاوم است و با وجودی که بسیار عاطفی و حساس است ولی مشکلات و سختی هایی که بر خودش و فرزندانش وارد می شود باعث نمی شود او سست و متزلزل شود. من و همه فامیل وقتی دیدن او می رویم روحیه می گیریم. ولی اینها هرگز نباید باعث شود که مسولین و متصدیان امور نسبت به حقوق مادر و فرزندان اش بی تفاوت باشند حقوقی که قانونا وجود دارد را سلب کنند. من یک چیزی می خواهم بگویم تقریبا یک سال و یک ماه بود فریبا زندان بود یعنی خرداد ۸۸، ترانه سال سوم راهنمایی بود امتحانات نهایی اش بود دچار یک بیماری ناشناخته شد و به خاطر این بیماری یک هفته درگیر پزشکان مختلف تا نهایت در بیمارستان بستری شد و نتوانست به ملاقات مادرش برود. ما به فریبا گفتیم ترانه نیامده چون رفته امتحان بدهد. فکر میکردیم اگر بگوییم مریض و بیمارستان بستری است شاید خیلی نگران شود. اما من به ماموری که همراه فریبا بود و او را برای ملاقات آورده بود گفتم که اگر می توانید به فریبا یک مرخصی چند ساعته بدهید که بیاید بر بستر ترانه در بیمارستان و او را عیادت کند موضوع را به او بگویید و بیاورید ولی اگر نمی توانید به او مرخصی بدهید موضوع را به او نگویید. موکدا هم گفتم اما به محض اینکه ما خداحافظی کردیم به فریبا گفته بودند دخترت یک بیماری ناشناخته دارد و در بیمارستان است. هیچ اقدامی هم برای مرخصی او نکردند. انگار از این موضوع خوشحال شده بودند و دست شان چیزی آمده بود برای رنج فریبا. بعد از ۲ شبانه روز که فریبا از این موضوع خبردار شده بود و ۲ شبانه روز تلاش کرده بود با ما تماس بگیرد نهایتا اجازه دادند تلفن کند. به موبایل من زنگ زد، من کنار ترانه در بیمارستان بودم و دادم با ترانه حرف زد. شما نگاه کنید چطور رنج می دهند، چطور غیرانسانی رفتار می کنند. حتی با مامور هم اعزام نکردند یک ساعت بیاید بیمارستان بالای سر بچه اش، می توانستند اصلا به او نگویند که دخترت اینطور شده. می خواهم این را بگویم این درد و رنج ها به دفعات مختلف همیشه بوده متاسفانه”.

فریبا کمال آبادی در زندان نوه دار شد: “دخترم الحان دو مرتبه از انگلستان آمد، یکبار اردیبهشت ۹۳ و یکبار پاییز ۹۴ که عروسی ترانه بود و رفت زندان و فریبا نوه اش را دید. اما اذر ۹۴ که آمده بود بسیار بسیار سختگیری کردند. معمولا فریبا را برای معاینه پزشکی یا انجام آزمایشات یا دندانپزشکی و.. که می آوردند ما می رفتیم کنار فریبا قرار می گرفتیم هزینه های پزشکی را پرداخت میکردیم به هر حال او را می دیدیم و داروهایی را که لازم بود می خریدیم و.. ولی آن بار که الحان آمده بود دستور داده بودند که به هیچ عنوان هیچ کدام از اعضای خانواده حتی دم در مطب هم نایستند، ماموری که با فریبا آمده بود گفت اینقدر از اینجا دور شوید که من شما را نبینم والا فریبا را برمیگردانم. چند ساعتی که در مطب برای دندانپزشکی بود حتی از دور هم نتوانستیم او را ببینیم. ۲ مرتبه هم که در زندان اوین ملاقات داشتیم یعنی دخترم از انگلستان امده بود دو بار و هر دو بار رفت اوین ملاقات تا هم او مادرش را ببیند و هم فریبا نوه اش را ببیند اینقدر سخت گیری کردند و اذیت کردند که ما اصلا نه قبل از آن و نه بعد از آن مشکلی نداشتیم. ولی باور کنید انقدر سختگیری و اذیت کردند که در تمام طول مدت ملاقات و بعد از آن دخترم گریه می کرد. حتی بار دوم که رفتیم ملاقات کنیم فردی که مامور سالن ملاقات است دستور داده بود که اینها را دم در سالن ملاقات راه ندهید. در سرمای پاییز آن موقع ما ساعت ها جلوی اوین ایستادیم تا بالاخره توانستیم با معاون رئیس زندان صحبت کنیم و او دستور داد چند دقیقه ببینیم. اینها تعمدی بود که هیچ وقت چنین مشکلاتی نداشتیم”.

روح الله طائفی سپس اشاره می کند که برای اعمال ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی اقدام کرده است: “ما وکیل گرفته و پرونده را برای اعمال ماده ۱۳۴ فرستاده ایم. من امروز متوجه شدم که پرونده به دادگاه رسیده و امیدواریم قاضی همانطور که قانون است عمل کند. اگر این قانون اعمال شود حکم فریبا می شود ۱۰ سال که ۲ سال و نیم دیگر باید آزاد شود. ما می خواهیم که مسئولین قضایی با عدالت برخورد بکنند”.

او در پایان می گوید: “این خیلی خوب است که مقامات محترم جمهوری اسلامی به این موضوع توجه بکنند که بودن یاران ایران در زندان منفعتی برای کشور ندارد جز اینکه وجهه شان را خدشه دار بکند. واقعا آزاد بودن یاران ایران چه ضربه ای برای امنیت کشور، برای مردم ایران، برای دولت ایران، برای حکومت ایران خواهد داشت؟ واقعا چه منافعی است جز اینکه احترام و آبرو و حیثیت کشور به خاطر کسانی که بی گناه در زندان هستند تحت تاثیر قرار بگیرد؟ جامعه بهایی در ۱۹۰ کشور دنیا هم جوامع کوچک و بزرگ دارد و هم تشکیلات بهایی، همه این کشورها از جامعه بهایی راضی هستند و ایران تنها کشوری است که در آن جامعه بهایی اینطور تحت فشار قرار گرفته اند؛آن هم با اتهامات واهی. اگر واقعا اتهاماتی که اینها می زنند وجود داشت تمام دنیا باید جامعه بهایی را تحت تعقیب قرار می داد. جامعه بهایی صلح اندیش است، رفتار خردمندانه و مسالمت آمیز دارد، با همه آزار و اذیتی که به جامعه بهایی شده هیچ وقت دست به خشونت نزده. من از مقامات جمهوری اسلامی می خواهم که بررسی کنند به چه منافعی می رسند و چه مصلحتی برای کشور، حکومت و مردم دارد که این افراد بی گناه در زندان باشند؟ اگر آزاد باشند امنیت کشور را به خطر می اندازند یا قاتل هستند یا جانی هستند؟ جواب همه اینها منفی است”.

 

خودسوزی یک معلم

خودسوزی یک معلم
رادیو پارس    ـ شنبه شب گذشته معلمی به نام منصور کیهانی در سنقر به علت پاره ای مشکلات مالی خودسوزی کرد.

به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از روزنامه اعتماد، روز شنبه معلمی به نام منصور کیهانی در پشت مجتمع اداری شهرستان سنقر ایستاد، روی خودش بنزین ریخت و کبریت را کشید. مردی که می‌گویند “آرام، متواضع و شریف” بود.

یکی از همکاران سابق این معلم کرمانشاهی می‌گوید: “هشت سال پیش بود که من و آقای کیهانی در مدرسه راهنمایی ایران‌زمین شهرستان سنقر با هم همکار شدیم. ایشان دبیر علوم تجربی بود و دو سال هر روز با هم در یک مدرسه به تدریس مشغول بودیم”.

رامین نیک‌روش که حالا در تهران مشغول به کار است، از سنقر پشت خط تلفن می‌آید تا هنوز از شوک خبر درگذشت همکار قدیمی‌اش درنیامده، کمی از دلایل اقدام به خودسوزی او بگوید: “من در همه این مدتی که به تهران رفتم همیشه از طریق دوستان یا محافل گاه‌به‌گاه آقای کیهانی را می‌دیدم و با او در تماس بودم. مرد آرام و شریف و متواضعی بود و ١٨ سال بود که از همسرش که قطع نخاع شده بود و خانه‌نشین پرستاری می‌کرد”.

آنها چهار فرزند دارند، یکی از پسرانش هم حالا معلم است و همکار ما. قرار بود که آقای کیهانی خانه‌اش را بازسازی کند تا پسرش در طبقه بالای خانه ساکن شود و بتواند در پرستاری از مادرش کمک دست پدرش باشد. اما تقریبا ٢٠ روز بود که کار بازسازی خانه تعطیل شده بود.

نیک‌روش می‌گوید که همکارش درگیرو‌دار گرفتن مجوز شهرداری برای تکمیل خانه بوده و در این مدت مجبور به اجاره‌نشینی بوده و اضافه می‌کند:  “آقای کیهانی دو سال آخر خدمتش پیش از بازنشستگی را به عنوان مدیر مدرسه‌ای در روستای هزارخانی بالا گذراند، روستایی که ۴٠ کیلومتر با سنقر فاصله دارد و پیگیری او برای اینکه بتواند نزدیک به خانه باشد و هر روز با توجه به وضعیت همسرش این مسافت را مدام در رفت و آمد نباشد به جایی نرسید”.

این عضو کانون صنفی معلمان می‌گوید که نیم‌ساعت پس از حادثه و پس از شنیدن خبر خودش را سریع به محوطه فرمانداری رسانده تا از صحت آن مطلع شود: “اوضاع خیلی بد بود، نگذاشتند ما وارد شویم، همه محوطه را بسته بودند و ماشین پزشکی قانونی هم بود. دیشب به خانه مرحوم کیهانی سر زدیم”.

اوضاع خانواده خیلی به هم ریخته است.» نیک‌روش اضافه می‌کند: “من خودم درگیر کارهای شهرداری بوده‌ام همیشه سختگیری و بدو بدو دارد. می‌دانم که عوارض نوسازی و هزینه کار تجدید بنا برای آقای کیهانی خیلی زیاد بود البته یکی از اعضای شورای شهر به من گفت که مشکل ایشان با شهرداری چندان حاد نبوده است برای همین الان مطمئن نیستیم که دلیل اصلی خود‌سوزی چه بوده است”.

با اینکه آدم آرامی بود اما گاهی فشارهای روحی در طول زمان آنقدر روی آدم زیاد می‌شود که برای شعله‌ور شدنش فقط یک جرقه کافی است، روز یکشنبه وقتی که هنوز هویت جسد سوخته محوطه فرمانداری سنقر مشخص نبود”، خبرگزاری ایرنا نوشت: “ساعت ١٠ صبح امروز (یکشنبه، هشتم شهریور) کارکنان مجتمع اداری فرمانداری شهر سنقر، با جسد سوخته‌ای مواجه شدند که در سکوت و خاموشی کامل، نشان از پایان یک زندگی داشت.» امیر شاه‌آبادی، سرپرست معاونت سیاسی امنیتی استانداری کرمانشاه همان روز با اشاره به اینکه پلیس احتمال می‌دهد که جسد پیداشده متعلق به کسی است که از دیوار کوتاهی که در پشت ساختمان وجود دارد، خود را به درون حیاط مجتمع رسانده باشد”.

به این خبرگزاری گفت: “گزارش‌های اولیه پلیس نشان می‌دهد که جنسیت متوفا به احتمال زیاد، مرد است اما سن و هویت کامل وی هنوز مشخص نیست. با توجه به این وضعیت و شدت سوختگی و اینکه خودسوزی در سکوت کامل و بدون سر و صدا اتفاق افتاده است، فعلا نمی‌توان در مورد انگیزه‌های خودسوزی این شخص، اظهارنظر کرد ولی پلیس و پزشکی قانونی در حال بررسی جسد هستند”.

حالا جسد ناشناخته شناسایی شده است و نامش در تیتر و لید خبرهای حوادث تکرار می‌شود. به مدد شعله‌های آتش نام معلم دیگر ناشناخته نیست، معلم آرامی که دیگر نتوانست آرام بماند.

رئیس قوه قضاییه: آمریکایی‌ها در مورد اتباع زندانی‌شان جوسازی نکنند

رئیس قوه قضاییه: آمریکایی‌ها در مورد اتباع زندانی‌شان جوسازی نکنند
رادیو پارس ـ رئیس قوه قضاییه ایران در واکنش به درخواست مقام‌های آمریکایی برای آزادی اتباع زندانی این کشور در ایران گفت که این قوه “در کمال خونسردی و متانت” پرونده آمریکایی‌های متهم به “جاسوسی” را “که در مراحل دادرسی است” رسیدگی می‌‌کند و آمریکایی‌ها در مورد اتباع‌شان به گفته وی “جوسازی بی‌خود” نکنند.

به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از رادیو فردا، صادق آملی لاریجانی، همچنین تأکید کرد که رئیس‌جمهور آمریکا یا وزیر خارجه این کشور نمی‌توانند برای قوه قضائیه ایران “نسخه بپیچند”.

آقای آملی لاریجانی در عین حال گفت که ممکن است مسئله تبادل زندانیان پیش بیاید و یا عفو رهبری در مورد متهمی مطرح باشد. با این همه وی تاکید کرد که “این‌ها بحث آخر است”.

یک روز پیش از این، لیلا احسن، وکیل جیسون رضائیان خبرنگار زندانی روزنامه “واشینگتن پست”، خبر داده بود که حکم موکلش صادر شده اما هنوز به مرحله ابلاغ نرسیده ‌است.

بازداشت محمدرضا نیک نژاد و مهدی بهلولی از فعالان صنفی معلمان

ـ      رادیو پارس _   صبح امروز محمد رضا نیک نژاد، از اعضای هیات مدیره کانون صنفی معلمان تهران و مهدی بهلولی از فعالان صنفی مستقل با مراجعه ماموران امنیتی در منزلشان بازداشت شدند.

به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از حقوق معلم و کارگر، بنا بر اخبار رسیده از خانواده این دو فعال صنفی ماموران با حکم شعبه دو بازپرسی اوین، “مقدس اردبیلی” اقدام به ورود و تفتیش منزل و ضبط برخی وسایل موجود در خانه همچون رایانه و گوشی همراه کرده اند.

این در حالی است که هنگام مراجعه ماموران به درب منزل محمدرضا نیک نژاد وی در منزل نبوده و با تماس تلفنی ماموران حاضر در منزل برای بازداشت فراخوانده می شود.

از محل نگهداری این دو فعال صنفی معلمان که از فعالان عرصه رسانه و مطبوعات نیز هستند خبری در دست نیست.

در تیر ماه کذشته تیز اسماعیل عبدی دبیر کل کانون صنفی معلمان با مراجعه به دادسرای اوین بازداشت و هم اکنون در زندان اوین به سر می برد.

رسول بداقی، باغانی و علیرضا هاشمی از دیگر معلمان و فعالان صنفی هستند که هم اکنون به اتهام فعالیت های صنفی در زندان به سر می برند.

مرگ ۸۳۸ مرد و ۱۰۱ زن به دلیل مصرف مواد مخدر در چهار ماه نخست سال جاری

رادیو پارس ـ پزشکی قانونی اعلام کرد که در چهار ماهه نخست سال جاری ۹۳۹ تن بر اثر سوء مصرف مواد مخدر در کشور جان خود را از دست دادند.به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از ایرنا، سازمان پزشکی قانونی کشور، در چهار ماهه نخست سال جاری آمار تلفات سوء مصرف مواد مخدر (۸۳۸ مرد و ۱۰۱ زن) در مقایسه با مدت مشابه سال قبل با آمار ۹۳۷ نفر دو دهم درصد افزایش یافته است .

در چهار ماهه نخست امسال استان های تهران با ۲۴۰، خراسان رضوی با ۱۲۲ و اصفهان با ۶۲ بیشترین و استان های بوشهر با سه، آذربایجان غربی و گلستان با چهار و خراسان جنوبی و مرکزی با پنج کمترین آمار تلفات سوء مصرف مواد مخدر را داشته اند.

از استان کهگیلویه و بویراحمد در این مدت هیچ مورد مرگ ناشی از سوءمصرف مواد مخدر گزارش نشده است.

۵۴.۳درصد تلفات اعتیاد ناشی از مسمومیت حاد

بر اساس این گزارش بیشترین متوفیان سوء مصرف مواد مخدر تحت تاثیر مسمومیت حاد جان خود را از دست داده اند به نحوی که آمار تلفات ناشی از مسمومیت حاد در چهار ماهه نخست امسال ۵۱۰ نفر (۴۶۴ مرد و ۴۶ زن) بود که ۵۴.۳ درصد از کل تلفات اعتیاد را در بر می گیرد.

پس از مسمومیت حاد عوارض مصرف طولانی با ۲۹۵ (۲۵۷ مرد و ۳۸ زن) و مصرف روانگردان ها با ۱۳۴ فوتی(۱۱۷ مرد و ۱۷ زن) در رتبه های بعدی دلایل مرگ بر اثر سوءمصرف مواد مخدر قرار دارند.

در سال جاری بیشترین آمار تلفات سوءمصرف مواد مخدر در تیر ماه ثبت شده در این ماه ۲۷۳ نفر بر اثر سوءمصرف مواد جان خود را از دست دادند که از این تعداد ۲۴۲ نفر مرد و ۳۱ نفر زن بودند.

در سال جاری کمترین آمار تلفات اعتیاد با ۱۹۹ فوتی مربوط به فروردین ماه است.

براساس اعلام ستاد مبارزه با موادمخدر یک میلیون و ۳۲۵ هزار تن در کشور معتاد هستند که حدود ۱۰ درصد از افراد مصرف کننده موادمخدر را زنان تشکیل می دهند.

دیپلمات پیشین جمهوری اسلامی: اولین قربانی توافق هسته‌ای وین، فعالان حقوق بشر خواهند بود

تاریخ انتشار: ۹ شهریور, ۱۳۹۴

Abolfazl-Eslami-1

 ابوالفضل اسلامی، دیپلمات پیشین سفارت جمهوری اسلامی در ژاپن می‌گوید نه تنها بیانیه‌ای در حمایت از توافق هسته‌ای وین امضا نکرده بلکه معتقد است این توافق موجب «تداوم حیات» رژیم حاکم بر ایران خواهد شد.

آقای اسلامی که بعد از روی کار آمدن دولت احمدی‌نژاد در سال ۱۳۸۴ از ایران خارج شد و در سال ۱۳۸۸ حمایت خود را از معترضان به نتایج انتخابات ریاست جمهوری آن سال اعلام کرد، در گفتگو با “تقاطع” تصریح کرده که قرار گرفتن نامش در کنار نام سه دیپلمات پیشین دیگر جمهوری اسلامی در زیر بیانیه‌ای با عنوان «حمایت مجمع دیپلمات‌های سبز ایران از توافق اتمی» بدون اطلاع وی صورت گرفته و او با محتوای آن بیانیه‌ مخالف است.

وی که سابقه‌ی عضویت در “اداره خلع سلاح وزارت خارجه” جمهوری اسلامی را در کارنامه‌ی خود دارد تاکید می‌کند که از آغاز اعتقاد داشته «هدف رژیم ایران از برنامه‌ای اتمی‌اش، معامله با غرب جهت گروگان گرفتن مردم ایران بوده است».

او در بیانیه‌ای که در همین خصوص منتشر کرده می‌نویسد: «این روز‌ها هیاهوی “جنگ جنگ” نایاک و عوامل سپاه و اطلاعات، آن‌چنان مردم را به وحشت انداخته که حتی مادران جوانانی که در کهریزک‌های ایران زیر شکنجه شهید شدند، از کنگره آمریکا تقاضا دارند توافق اوباما-خامنه‌ای را تصویب کند و ١٢٠ میلیارد دلار را به رژیمی بدهد که ماه‌ها است حقوق سرکوب‌گران و شکنجه‌گرانش دیر شده است. ای کاش این مادران می‌دانستند که هیچ‌گاه خارجیان راضی به مرگ رژیم نبوده‌اند؛ برعکس دلارهای نفتی خارجیان تاکنون موجب بقای رژیم بوده است.»

ابوالفضل اسلامی با تاکید بر این‌که «شرایط امروز اروپا و آمریکا به هیچ وجه با زمان ریاست جمهوری جورج بوش قابل مقایسه نیست» می‌افزاید: «اصلا وقتی رژیم فقط با چند ماه قطع دلارهای نفتی، به راحتی تسلیم شد و اتم را داد و مجبور شد ذخیره‌ی اورانیوم خود را أکسید کند، دیگر چه حاجتی به جنگ!؟»

این دیپلمات پیشین جمهوری اسلامی در بیانیه‌ی خود به سابقه‌ی تاثیرگذاری فشار خارجی بر رفتار جمهوری اسلامی اشاره کرده و نوشته است: «سال‌ها ترورهای زنجیره‌ای رژیم در داخل و خارج ادامه داشت تا ترور میکونوس که منجر به خروج سفرای اروپایی از تهران شد. به محض این خروج دسته‌جمعی، رژیم، ترور‌ها را متوقف کرد تا سفرا بازگردند و دلارهای نفتی قطع نشود.»

او سپس تاثیر قطع درآمدهای نفتی جمهوری اسلامی بعد از اعمال تحریم‌های شدید بین‌المللی را این‌گونه برشمرده است: «با قطع دلارهای نفتی و کسر حقوق بسیجیان و سرکوبگران، توان رژیم در مقابله و سرکوب مردم کاهش یافته بود؛ گروه‌های تروریستی نظیر حزب‌الله، حماس، گروه‌های جهادی در عراق، افغانستان و سایر کشورهای منطقه درمانده شده بودند به طوری که حماس راهی عربستان شد. سپاه در تأمین میلیارد‌ها دلار هزینه تولید اورانیوم و توسعه موشک‌های دوربرد و تهیه سلاح و تجهیزات سرکوب درمانده شده بود؛ و سفارت‌ها و دستگاه‌های تبلیغاتی رژیم در خارج و سازمان‌های تروریستی وابسته به سپاه قدس در معرض ریزش بودند.»

آقای اسلامی در ادامه نتیجه گرفته که «اگر سیاست منافقانه و هیاهوی خطر جنگ نبود و مذاکرات اتمی با تامل بیشتری انجام می‌شد، رژیم ایران مجبور می‌گردید، رعایت حقوق شهروندی ایرانیان را نیز در توافق بپذیرد».

وی در بخش پایانی بیانیه‌ی خود خاطرنشان کرده که با اجرایی شدن توافق هسته‌ای وین، «دلارهای نفتی مانند خون به بدن در حال مرگ جمهوری اسلامی تزریق می‌شود و با از سرگیری معاملات با غرب، حکومت جان تازه‌ای خواهد گرفت».

ابوالفضل اسلامی در انتهای این بیانیه می‌نویسد: «مادران عزادار ای کاش می‌دانستند که رژیم ١٢٠ میلیارد دلار دریافتی را صرف تحکیم مواضع خود و تجهیز سپاه و بسیج برای تشدید سرکوب‌های داخلی خواهد کرد و به محض جان گرفتن دوباره، حتی صدای اعتراض همین مادران را نیز سرکوب می‌کند. مطمئن باشید در این بازی مردم ایران بازنده اصلی هستند و بعد از دریافت ١٢٠ میلیارد دلار، اولین قربانی، فعالان حقوق بشر در ایران خواهند بود. با چنین دیدگاهی من هیچ‌گاه از تسلیم‌نامه‌ی اتمی حمایت نکرده و نخواهم کرد.»

برنامه روز دوشنبه 31 ماه اوت 2015 برابر با 9 شهريور ماه 1394

پخش دنيای برنامه زن شماره 80 شفای آسيب های اجتماعی کاری از سازمان ايلام توسط راشين سودمند.

برای دانلو فايل صوتی روی فلش کليک کنيد

آرش صادقی: صدای گریه های همسرم در اتاق های بازجویی را می شنیدم

reza amiri
۲۱ سال زندان برای زوج

می گوید روزی را که مادرش در جریان هجوم ماموران به خانه مسکونی اش برای بازداشت او دچار حمله قلبی شد و درگذشت، تا پیش از این بدترین روز زندگی اش می دانسته اما شنیدن صدای گریه های همسرش در اتاق های بازجویی بند ۲ الف سپاه در جریان بازجویی های همزمان، روزهای و لحظات بدتری را برای او رقم زده است.

آرش صادقی و همسرش، گلرخ ایرایی از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی به ۲۱ سال زندان محکوم شده اند. زهرا مینویی. وکیل گلرخ ایرایی به روز می گوید که حکم ۶ سال زندان موکلش به او ابلاغ شده و او نسبت به این حکم اعتراض خواهد کرد. خانم مینویی توضیحی بیش از این نمی دهد اما آرش صادقی می گوید که همسرش به اتهام توهین به مقدسات و تبلیغ علیه نظام به ۶ سال زندان محکوم شده است.

امیر رئیسیان، وکیل ارش صادقی هم به روز می گوید که موکلش به ۱۵ سال حبس تعزیری محکوم شده است. او در عین حال توضیح می دهد که در دادگاه امکان دفاع از موکل خود را نیافته و در حال حاضر وکیل او نیست: “من از ایشان وکالت داشتم ولی در دادگاه امکان دفاع از ایشان وجود نداشت و در جلسه رسیدگی خودشان از خودشان دفاع کردند و حکم صادر شد. در این پرونده هم الان من وکیل ایشان نیستم چون دادگاه اجازه نداد. نه به من اجازه مطالعه پرونده دادند و نه به ایشان اجازه داشتن وکیل تعیینی و گفتند به ایشان که وکیل تسخیری می تواند داشته باشد. که آقای صادقی هم وکیل تسخیری را نپذیرفت و تصمیم گرفت در دادگاه خودش دفاع کند.”

آرش صادقی دانشجوی اخراجی دانشگاه علامه طباطبایی است که اولین بار تیر ماه ۱۳۸۸ در جریان اعتراضات مردمی به اعلام نام محمود احمدی نژاد به عنوان برنده انتخابات خرداد همان سال بازداشت و سپس با قرار کفالت آزاد شد. او مجددا در اسفند همان سال بازداشت و فروردین ۸۹ با قرار وثیقه آزاد شد. مادر آقای صادقی در جریان هجوم شبانه ماموران برای بازداشت فرزندش دچار سکته قلبی شد و جان باخت. آرش صادقی آبان ۸۹ در مصاحبه با “روز” گفته بود :”نیروهای امنیتی نیمه شب ۱۹ آبان حدود ساعت ۴ تا ۴ و نیم به منزل ما رفته و چون کسی در را باز نکرده، شیشه ها را شکسته و با کلید که پشت قفل در بوده در را باز کرده و وارد منزل شده اند. بعد شروع به داد و بیداد و ایجاد رعب و وحشت کرده و خانه را بازرسی کرده اند. هنگامی که شیشه را می شکنند و وارد خانه می شوند مادرم دچار حمله قلبی می شود و از روی تخت می افتد و بعد از ۴ روزی که در بیمارستان بود فوت میکند”.

آقای صادقی برای سومین بار و به گفته خانواده اش ۲۵ دی ماه ۱۳۹۰ بازداشت و باز با قرار وثیقه آزاد شد.

او ۱۵ شهریور ۹۳ توسط قرارگاه ثارالله اطلاعات سپاه بازداشت و پس از ۷ ماه بار دیگر با قرار وثیقه آزاد اما از سوی دادگاه انقلاب به ۱۵ سال حبس تعزیری محکوم شد؛ حکمی که سنگین می خواند و می گوید انتظارش را نداشته.

آرش صادقی در مصاحبه با روز توضیح می دهد که او را براساس قانون جدید از حق داشتن وکیل تعیینی محروح شده: “ما جزو اولین قربانیان قانون جدیدی هستیم که تعیین وکیل برعهده قاضی است و اجازه ندادند خود ما وکیل انتخاب کنیم، قبل از آقای رئیسان هم، آقای عطار وکیل من بودند که از قرارگاه ثارالله از او شکایت کرده بودند و آن موقع من زندان بودم، به خانم ام گفته بود که تهدید کرده و خواسته بودند وکالت را لغو کنیم. بعد آقای رئیسیان برگه وکالت شان آمد داخل زندان و من امضا کردم اما سرکارشناس ام گفت که درمورد پرونده شما نیازی به وکیل نیست. گفتم این حق من است که وکیل داشته باشم و خودم تعیین کنم که در دادگاه وکیل داشته باشم. آقای رئیسیان چند بار مراجعه کرده بود برای مطالعه پرونده که اجازه نداده بودند و بار آخر آقای صلواتی خیلی بد برخورد کرده بود. بعد که آزاد شدم آقای رئیسیان گفت برو صحبت کن ببین مشکل اش با من است و اگر وکیل دیگری تعیین کنی قبول می کند؟ رفتم با آقای صلواتی صحبت کردم و گفتم مشکل شما با آقای رئیسیان چیست؟ ایشان نه اهل مصاحبه هستند و نه چیز دیگر. آقای صلواتی گفت که شما نیازی به وکیل ندارید،ما خودمان اینجا وکیل داریم، وکیل تسخیری. گفتم من وکیل تسخیری نمی خواهم، مجبور شوم خودم می آیم در دادگاه و از خودم دفاع می کنم. تا روز دادگاه هم که نگذاشتند و من هم خودم از خودم دفاع کردم”.

براساس تبصره ماده ۴۸ آیین جدید دادرسی کیفری “در جرایم علیه امنیت داخلی و خارجی کشور و همچنین در جرائم سازمان یافته که مجازات آنها مشمول ماده ۳۰۲ این قانون است، در مرحله تحقیقات مقدماتی، طرفیت دعوی وکیل یا وکلای خود را ازبین وکلای رسمی دادگستری که مورد تایید رئیس قوه‌قضاییه باشند انتخاب می‌نمایند، اسامی وکلای مزبور توسط رئیس قوه‌قضاییه اعلام می‌گردد”.

آرش صادقی درباره اتهاماتی که در دادگاه انقلاب متوجه او شده و حکم ۱۵ سال زندان اش می گوید: “من سه جلسه دادگاه داشتم که خودم از خودم دفاع کردم. موارد اتهامی هم خیلی عجیب و غریب و خیلی متشابه با هم بود. مثلا من با آقای رئیسیان که صحبت کردم گفتند اگر دادگاه عادلانه و حقوقی بود قطعا حکمی بالغ بر حداکثر ۴ سال می گرفتی. اتهامات شامل اجتماع و تبانی علیه نظام، تبلیغ علیه نظام، توهین به بنیانگذار جمهوری اسلامی، نشر اکاذیب در فضای مجازی و تشکیل گروه بود که تا آخر هم همین اتهامات باقی ماند و مطابق با آنها به من حکم دادند”.

او توضیح می دهد: “اجتماع و تبانی را من باب تجمعی که درخصوص وضعیت خانم نرگس محمدی در جلوی زندان اوین کرده بودیم عنوان کردند یا اعتراض به حمله به ۳۵۰ و شرکت در تجمعاتی که حقوق بشری بود. مصداق تبلیغ علیه نظام، مصاحبه هایی بود که من با بی بی سی، چنل وان و یکی دو رسانه دیگر کرده بودم. مصداق نشر اکاذیب در فضای مجازی، خبرهای مربوط به بچه های زندانی بود که معمولا من در فیس بوک ام می نوشتم و برای جاهای مختلف هم ارسال میکردم. ضمن اینکه من یک مطلب انتقادی در مورد دهه ۶۰ نوشته بودم که هیچ اسمی هم از آقای خمینی نبرده بودم اما این مطلب را مصداق توهین به آقای خمینی قلمداد کردند. یک قسمت در بحث اعدام ها که مطرح بود من نوشته بودم که از ایشان سوال می کنند که آیا زندان ها شامل فلان زندانی ها هم می شود؟ ایشان هم گفته بود بله شامل کسانی که سر موضع هستند می شود. این را مصداق توهین به بنیانگذار جمهوری اسلامی گرفته بودند».

او در باره اتهام تشکیل گروه هم توضیح می دهد: «جمیع اینها پرونده ای شد که منجر به حکم ۱۵ سال شد. تشکیل گروه هم خیلی جالب است. آقای رئیسیان برگه ای در پرونده من دیده بود که نوشته بود تشکیل گروهک آرش صادقی. آتنا دائمی، آتنا فرقدانی، خانم مریم سادات یحیوی و حتی خانم مهدیه گلرو را هم زیرمجموعه من زده بودند. کاملا مشخص است پرونده سازی شده و هیچ چیزی غیر این نیست. ما نه هم پرونده ای بودیم با اینها نه دادگاه مان با هم بود نه کیفرخواست مان مشابه بود”.

آرش صادقی صدور حکم سنگین ۱۵ سال حبس را نوعی انتقام گیری می خواند و درباره پرونده و اتهامات و حکم همسرش، گلرخ ایرایی توضیح می دهد: “من فکر میکنم صرفا و صرفا دارد انتقام گیری می شود والا ۱۵ سال واقعا حکم کمی نیست. من فکر میکردم نهایت ۷ یا ۸ سال در دادگاه بدوی بدهند و امیدوار بودم در تجدیدنظر به ۳ یا ۴ سال کاهش پیدا میکند. خانم من هم اصلا اتهامی مرتکب نشده ریختند خانه ما و یکسری دست نوشته هایی بردند که داستان های خانم ام بود. در یکی از داستان ها، شخصیت داستان کسی بود که فیلم ثریا را تماشا می کند، بعد از شدت غیظ قرآن را آتش می زند و در آخر داستان توبه می کند. این را مصداق توهین به مقدسات برای ایشان زدند. چیزی که کاملا مشخص است که این یک داستان است. خانم من هم شعر می نوشت هم داستان. اینها را داخل پرونده مصداق توهین به مقدسات زدند. یک پستی هم درباره شاهین نجفی در فیسبوک نوشته بود که آن را هم مصداق توهین به مقدسات گرفتند”.

او می افزاید: “من با وکیل ام که صحبت می کردم واقعا همه فکر می کردند حداقل همسرم را در این مورد تبرئه می کنند و نهایت تبلیغ علیه نظام می ماند اما هر دو اتهامی که ایشان داشتند را اشد مجازات را دادند. بهنام موسیوند و نوید کامران هم متهم به تبلیغ علیه نظام شدند در حالی که تبلیغ علیه نظام یکسال است به هرکدام از ما ۱۸ ماه دادند. یعنی یک و نیم برابر حداکثر اتهامات. در قانون جدید ماده ۱۳۴ است که دست قاضی را باز می گذارد برای اینکه یک و نیم برابر صادر کند. مثلا اجتماع و تبانی ۵ سال است به من ۷ سال و نیم دادند. توهین به رهبری ۳ سال و نشراکاذیب در فضای مجازی و تشکیل گروه ۳ سال”.

آرش صادقی می گوید که ۷ ماه در بند ۲ الف سپاه در انفرادی بوده.از او درباره بازجویی ها و فضای حاکم بر روند بازجویی هایش که سوال میکنم می گوید: “واقعا چه بگویم در ماه اول که خانم ام هم تقریبا در زندان بود واقعا شرایط سختی را گذراندم. خانم ام بازجویی می شد و صدایش کامل می آمد. صدای گریه اش می آمد که کلا سیستم عصبی مرا به هم ریخته بود. احساس می کردم روزی که مادرم فوت کرد بدترین روز زندگی ام بود ولی بعد که با خانم ام بازداشت شدیم و بازجویی های مان همزمان بود و صدای خانم ام می آمد و گاهگاهی صدای گریه اش، بدترین روزهای زندگی ام بود. خیلی به هم ریخته بودم بعد هم که با وثیقه آزاد شد به من نمی گفتند. میگفتند او را منتقل کرده ایم جای دیگری”.

او می افزاید: “از آن ۷ ماه من فقط ۱۵ روز با یک آقای دیگری هم سلول بودم و بقیه موارد تنها بودم. مابین بازجویی ها هم، فکر میکنم روز سوم بازجویی ها،یک ملاقات یکی دو دقیقه ای دادند و بعد از آن دیگر ملاقاتی نداشتیم با هم. فقط در هواخوری گهگاه صدایش را می شنیدم. هواخوری خانم ها روی سقف سلول های آقایان بود و من گهگاهی صدای سرفه اش را می شنیدم یا صدای صحبت کردن و بعد از یک مدت دیگر نمی شنیدم و واقعا فکر میکردم انتقال پیدا کرده جای دیگری. بعد از ۲ ماه و نیم که اولین ملاقات را دادند و خانم ام آمد ملاقات، متوجه شدم که با وثیقه آزاد شده”.

او پس از انتقال به بند عمومی و با وثیقه ۶۰۰ میلیون تومانی آزاد شده. سوال می می کنم در بازجویی ها از شما چه می خواستند؟ می گوید: “مبحث مادرم مطرح بود که بیا بگو مرگ اش به صورت طبیعی بوده. در کیفرخواست هم نوشته بودند عواملی که سابقه اغتشاش در دانشگاهها داشته و اخراج شده اند مجددا تحرکاتی دارند انجام می دهند و میخواهند فضای دانشگاهها را ملتهب بکنند و.. فقط پرونده سازی بود و دادگاه صوری و حکم سنگین و.. بحث ارتباط با بچه های خارج از کشور را هم مطرح می کردند مثل بهروز و چند نفر دیگر و می گفتند باید بگویی در قبال این ارتباطات پولی دریافت کرده اید. که می گفتم حساب ها کاملا مشخص است اگر هم من خبری فرستاده ام صرفا حقوق بشری بوده نه چیز دیگری. بحث احیای انجمن ها را مطرح می کردند و می خواستند وصل کنند با جریان های خارج از کشور. نوشته بودند که من با مهدی عربشاهی ارتباط داشته ام و عباس حکیم زاده و از طریق آنها هماهنگ میکردم در داخل و.. کلا مضحک بود و کاملا مشخص است غیرواقعی است”.

رفتارها چطور بود در بازجویی ها؟ در پاسخ به این سوال آرش صادقی توضیح می دهد: “والا چی بگویم.. تیمی که اول بازجویی میکرد تغییر کرد و تعدادی آمدند که بعد از آن حتی بازجویی های خانم ام خیلی سخت تر شد، خیلی آزار می دید. من چند بار ضرب و شتم جسمی شدم. خیلی هم توهین می کردند. داد و بیداد میکردند سر امید (علی شناس) و صدای گریه امید می آمد، ضرب و شتم میکردند. خیلی خشن بودند، یک مدت اینها بودند باز همان تیم اولی آمد. بعد دوباره اینها و تلفیق می شدند هم خشونت به کار می بردند و هم می گفتند اگر خواسته های ما را گوش نکنید ما می توانیم بیشتر فشار بیاوریم. فعلا منتظرم شرایط حکم خانم ام مشخص شود، نامه ای منتشر خواهم کرد درباره اتفاقاتی که افتاد؛ چه زمانی که ما را بازداشت کردند و چه اتفاقاتی که در بازجویی ها افتاد و بعد… فعلا درگیر شرایط روحی و روانی خانم ام و بیماری و جراحی که داشته بودم. متاسفانه دست به عصا بودن ما هم تاثیری نگذاشت و پرونده سازی که میخواستند کردند و حکمی که صادر کردند برای هر دوی ما ۲۱ سال است”.

گلرخ ایرایی به گفته همسرش روز دادگاه در بیمارستان بستری بوده و به صورت غیابی محاکمه شده است: “روز دادگاه بیمارستان بود و باید جراحی میکرد. خانم مینویی، وکیل گلرخ برگه پزشکی را بردند دادگاه اما نه آقای صلواتی قبول کرد و نه نماینده دادستان، غیابی برگزار کردند و حکم دادند”.

می پرسم مشکل حکومت یا نهادهای امنیتی و نظامی با شما چیست و چرا چنین برخوردهایی با شما می کنند؟ آرش صادقی می گوید: “فعالیت های من بیشتر در فضای مجازی و دیدار با خانواده ها و شرکت در تجمعات حقوق بشری بود، مثل قضیه خانم نرگس محمدی. اما بحث حساسیتی که روی من است بحث مادرم است. هربار هم من بازداشت شدم تحت فشار بودم که اعلام کنم مادرم به مرگ طبیعی فوت کرده. زمانی که من ۳۵۰ بودم نماینده اطلاعات آمد آنجا و مرا خواست و بحث این بود که من بگویم مادرم به مرگ طبیعی فوت کرده. من هم اهل معامله کردن درباره مادرم نیستم؛ اتفاقی که کاملا زندگی مرا تحت الشعاع قرار داد. بعد از آن هم اتفاقاتی که افتاد مرا از دانشگاه اخراج کردند،به شرکتی که در آن مشغول به کار بودم فشار آوردند و مرا اخراج کردند. بعد شرایطی ایجاد کردند که واقعا زندگی برای من سخت تر شد. حساسیت زیادی که دارند بیشتر برمیگردد به بحث مادرم. من این حس را دارم. والا واقعا قابل پذیرش نیست حکم به این سنگینی نه برای من نه برای گلرخ”.

 

علی شکوری‌ راد بازداشت شد

    رادیو پارس _

«علی شکوری‌ راد»، دبیرکل حزب اتحاد ملت ایران اسلامی و نماینده مجلس ششم ساعاتی پس از نخستین کنفرانس خبری این حزب بازداشت شد.
به گزارش کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی، خبرگزاری‌های «فارس» و «تسنیم»، نزدیک به سپاه پاسداران، روز دوشنبه ۹ شهریور به نقل از یک «مرجع قضایی»، علت بازداشت «علی شکوری‌راد» را «اصرار بر تخلفات قبلی و اقدامات فتنه‌ گرانه» اعلام کرده بودند.
پیش تر «علی شکوری‌راد» در ۲۰ مهرماه سال ۱۳۸۹ به اتهام امنیتی بازداشت و پس از گذشت یک ماه از زندان آزاد شد.
«علی شکوری راد» در نخستین نشست خبری این حزب به عملکرد شورای نگهبان حمله کرد و گفت: «همان‌طور که رییس جمهوری نیز بیان کردند با معضلی به نام نظارت استصوابی مواجه هستیم که با روح قانون در تعارض است چراکه مردم به قانون اساسی رای ندادند که از خود سلب اختیار کنند و نباید اختیار انتخاب افراد از مردم گرفته شود».
«علی شکوری‌راد» طی چند هفته گذشته در نخستین کنگره حزب اتحاد ملت ایران به دبیرکلی این حزب انتخاب شد.