.
عده زیادی مرد (میگویند ۱۰۰۰ نفر!) که گمان میرود همه عرب بودهاند، در شب تحویل سال نوی میلادی در کلن و چند شهر دیگر آلمان، در محلهای اجتماع برای جشن، به صورتی سازمانیافته به آزار جنسی زنان و غارت اموال آنان پرداختهاند. تعرض بسیار گسترده بوده و بنا بر نوشتههای رسانههای مختلف مردم آلمان را برآشفته کرده است. حق دارند برآشفته شوند. به ویژه آنانی برآشفته شدهاند که به استقبال پناهجویان میرفتهاند، به آنان خوشآمد میگفتهاند، علیه نژادپرستی ایستادهاند و گفتهاند آلمان و اروپا میتواند و باید پناهنده بیشتری بپذیرد.
مشخص نیست که اوباش از میان پناهندگان جدید باشند. شاهدان گفتهاند که آلمانی خوب صحبت میکردهاند. اما پناهنده هم که باشند، چیزی در اصل قضیه تغییر نمیکند.
هم پناهنده، هم متجاوز. اینها با هم تعارضی ندارند. وقتی پای مرد مسلمان در میان باشد که از بچگی در گوشش خوانده باشند که خدا با اوست و پشت رجولیتاش هم ایستاده، و از طرف دیگر دشمنی وجود دارد به اسم غرب و غربزده که همه زنانشان فاحشه هستند و خدا مقرر کرده که او بر آنان پیروز شود، وقتی هم که از سر بدبختی به غرب پناه میبرد، میتواند فکر کند که خدا فرصت خوبی به بندهاش داده تا در مملکت فرنگ قدرت اسلام را آشکار سازد.
بزرگترین فلاکت مسلمانان این است که نمیدانند تا چه حد مفلوک شدهاند؛ و جالب است که هر چه مفلوکتر میشوند بیشتر به حقانیت دینشان میچسبند و متعصبتر میشوند. اکنون در سرتاسر بلاد اسلام جنگ و بحران وجود دارد. با یکدیگر نمیسازند و به خون هم تشنهاند. اما هر یک از دیگری مسلمانتر است.
اسلام بیمار است، بدجوری بیمار است، بیماریای که با جنون همراه است. مشکل بزرگ این دین، خودخواهی نهفته در آن است که به رهبران و پیروانش هم منتقل میشود. آنها نمیتوانند بحرانزدگی دین را تشخیص دهند و چارهای پیدا کنند. رهبران فکر میکنند که همه چیز را باید با قدرت حل کرد. عطش قدرت عقل را از اسلام سیاسی دور کرده و وقتی عقل وجود نداشته باشد، مظهر دین یا کهریزک و اوین میشود، یا تروریسم داعش، یا شمشمیر جلادان سعودی و یا رجولیت اوباش در کلن.