نامه ای از «سعید شیرزاد» زندانی سیاسی وفعال چپ گرا، محبوس در بند ۴ سالن ۱۲ زندان رجایی شهرکرج به «علی (امیر) امیرقلی» زندانی سیاسی وفعال چپ گرا، محبوس در بند ۸ زندان اوین پس از مطلع شدن از حکم صادره ۲۱ سال حبس تعزیری از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ریاست «ابوالقاسم صلواتی» برای این دانشجوی اخراجی مدیریت صنعتی دانشگاه آزاد قزوین، که در اختیار «کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی» جهت انتشار قرار گرفته است.
به گزارش کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی، «سعید شیرزاد» پیش تر در ۱۲ خرداد ماه ۱۳۹۳، در محل کار خود در پالایشگاه تبریز بازداشت شد.
او پس از انتقالش به زندان اوین پس از مدتی در خصوص اعتراض و پیگیری مشکلات صنفی زندانیان، با وجود عدم برگزاری دادگاه و سپری کردن بازداشت موقت به زندان رجایی شهر کرج منتقل شد.
این فعال حقوق کودکان کار و خیابان پیش تر از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی به ریاست قاضی « ابولقاسم صلواتی» به ﺍﺗﻬﺎﻡ «ﺍﺟﺘﻤﺎﻉ ﻭ ﺗﺒﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﺍﻗﺪﺍﻡ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻣﻨﯿﺖ ﮐﺸﻮﺭ» به ۵ سال حبس تعزیری محکوم و حکم صادره در روز چهارشنبه ۲۵ شهریور ماه ۱۳۹۴ به وکیل او ابلاغ شد.
«علی امیر قلی» نیز در ۱۰ آذرماه ۱۳۹۳ از سوی ماموران امنیتی با در دست داشتن حکم بازداشت نامبرده از سوی شعبهی ششم دادگاه مقدس در منزل پدری بازداشت و پس از سپری کردن حدود دو ماه بازجویی های طاقت فرسا در انفرادی های بند ۲۰۹ زندان اوین به بند ۸ این زندان منتقل شد.
این فعال چپ گرا چندی پیش از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ریاست «ابوالقاسم صلواتی» به اتهام “توهین به مقدسات”، “تبلیغ علیه نظام و اخلال در نظم عمومی از طریق شرکت در تجمعات اعتراضی”، ” اجتماع و تبانی” و “توهین به رهبری” ” به ۲۱ سال حبس تعزیری محکوم شد که بر اساس ماده ۱۳۴ قانون مجازات و با تجمیع جرائم، تنها حداکثر هفت سال و نیم از مجازات تعیین شده قابلیت اجرا است.
نامه ای از «سعید شیرزاد» به «امیرامیر قلی» در خصوص حکم صادره برای این فعال چپ گرا که در اختیار «کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی» قرار گرفته است در پی می آید.
به نام خلق محروم ایران سخنم را با گفته ای از رفیق «هوشی مین» رهبر کمونیست و انقلابی پیشین ویتنام آغاز می کنم.
” بین سوسیالیم و سرمایه داری دره ی عمیق است که ما کمونیست ها می خواهیم خاکستران دره باشیم”.
امیر جان رفیق نازنینم: در کمال بهت و ناباوری مثل پتکی که توی سرم خورده باشد خبر صدور حکم ۲۱ سال زندان توسط بیدادگاه ارتجاع و فاشیسم موسوم به بیدادگاه ضد انقلاب را شنیدم ٬ حکمی که تنها به جرم دفاع از خلق کوبانی برای تو صادر شده است.
در پی این حکم ضد انسانی مانده ام که به چه کسی بنویسم به «شاهین» صدای اعتراضی که مرزهای جغرافیا را در نوردیه است یا به «داریوش» صدای همیشه جاودان و یا که به «مرجان» و صدای رها یی اش که از تو با مردمانش بگویند ویا از جماعت به اصطلاح حقوق بشری بگویم که در پانزده ماه گذشته کمترین اشاره ای به تو داشته اند که بخاطر برگزاری تجمعات حمایتی از مردم کوبانی در بلاتکلیف بسر بردی٬ یا که ازجماعت دکاندار و هرزه ی سیاسی که از خون کشته شدگانشان نردبان می سازند و به اسم خانواده های زندانیان سیاسی وکشته شدکان برای خود دکان تجارت باز کرده اند٬ و شاید هم با آن چپ هایی که در بهترین حالت دچار بیماری چپ روی گشته اند و رهایی جامعه را در رنگ و لعاب سبز و بنفش یافته اند و یا حتی آنانکه ادعای سرخ شان در چارچوب چپ ناسیونالیستی رقم خورده و ثبت شده است و در این پانزده ماه انگار نه انگار که رفیقشان در زندان است و در دفاع از کوبانی و جهان بی مرزش زندان می کشد.
رفیق جان همه اینها جز «داریوش» و «مرجان» و «شاهین» که صدایشان مثل وجدانشان فروشی نبوده و نیست هم آنانند که چشمهایشان را به روی قتل عام و جنایت جنگی در کوبانی و شرناخ و ماردین بسته اند و امان از روزیکه شاعری پست مدرن یا که هنرمندی کاسه لیسی و دستمال کشی از «بی بی سی» جون سر از زندان در بیاورد و زمین و زمان را یکی کنند و تمام مشکلات و بدبختی های جامعه برایشان در کلمه «یاد آر» خلاصه می شود.
ولی رفیق جان این بار می خواهم با خودت سخن بگویم.
این روز ها که زندان خانه ی من و تو شده است٬ خانه ای که خود خواستیم آنجا باشیم که با بودنمان به سوی ویرانی اش برویم و این راهیست که در سیر تکامل تاریخ نام هایی چون «مزدک» و «بابک»٬ «ستار» و «حیدر» و «میرزا کوچک خان٬» «ارانی» و «وارطان» و انقلابی ترین زمانه ی خویش «حسین فاطمی» را به خود به یادگار گذاشته است.
تاریخی که «جزنی ها٬» «پویان ها»، «آحمدزاده ها»، «گلسرخی»، «دانشیان» و «همایون کتیرایی ها» را وتا همیشه فرمانده «حمید اشرف»، «مرضیه اسکویی ها»، «حنیف نژاد»، « بدیع زادگان» و «رضایی ها» را در خود نهفته است٬ سیر تکامل تاریخی که بدون نام «سعید سلطانپور» و «محسن فاضل» و «بهکیش ها» عقیم می ماند و هزاران هزارنامی که از آنها باید گذشت و به «شاهرخ زمانی» باید رسید که گوهردشت را به ستوه آورده بود.
رفیق جان این کمتر از هیچ به نام «سعید شیرزاد» فرزند ناخلف خلق سرخ و قهرمان کردستان که نامش با «کاک فواد مصطفی سلطانی» و «صدیق کمانگر» و با لاله هایی چون «احسان فتاحیان» و «شیرین علم هولی» و «فرزاد کمانگر» پیوند خورده است به تو نوید می دهم که از هر قطره خون ما هزاران فدایی برمی خیزد و پوزه ی ارتجاع و فاشیسم را با تمام ارتش های ضد خلقی اش به خاک می ما لد٬ همانگونه که خون «صارمی ها» و «خسروی ها» جوشیده است و مقاومت زندان با نامشان پیوند خورده است.
رفیق جان این روزها که با تاریخ پر ازنهضت جنگل تا رستاخیز سیاهکل و پیوند خوردن نام فدایی خلق با ظفار و اولین قربانیان قیام ۵۷ در به خاک و خون کشیده شدن رفقایمان در ترکمن صحرا و قتل عام های دهه ی ۶۰ و تابستان خونین ۶۷ تا سرکوب کارگران خاتون آباد و شهر بابک تا به همین روزها که دیگر رفقایمان به خاطر دفاع از مطالبات طبقه ی محروم جامعه با احکام سنگین روبرو می شوند به تو می گویم که تا آخرش ایستاده ایم و خطاب به آن دکانداران سیاسی و مدعیان به اصطلاح حقوق بشر تا به آن چپ های چپ کرده ازبیماری می گویم که برای جهان بی مرزمان تا آخرین قطره ی خون خود ایستاده ایم و ایستادگی ای از روستا های دور افتاده ی کردستان و بلوچستان تا شرناخ و ماردین و کوبانی و عقرین و با تو که برای کوبانی زندان رفتی.
روزهای گذشته می خواستم برایت پیغام بفرستم که برای به خاک و خون کشیده شدن باکور توسط ارتش درنده و فاشیست ترکیه چیزی بنویسی ٬ به فاشیسم و ارتجاع نهیب می زنم که خاک کوبانی و باکور را برای دشمنانش گورستانی می کنیم که تاریخ از یاد نبرد.
زنده باد آزادی و برابری٬ زنده باد سوسیالسیم
مرگ بر فاشیسم و ارتجاع فدایی خلق ایران
سعید شیرزاد زندان گوهردشت
۲۹بهمن ماه۱۳۹۴
منبع :کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی