به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از کلمه، دختر این فعال ملی مذهبی دربند نوشته است: “پدرم نه معاون رئیسجمهور بوده و نه به اتهام اختلاس و دزدی اموال مردم بازداشت شده است. و احتمالا اگر یکی از این دو را در سبقه خود داشت، تاکنون دستور مرخصی او امضا شده بود. کما اینکه در گذشتهای نه چندان دور این اتفاق روی داده است”.
محمدحسین رفیعی، ۷۱ ساله، فعال ملی، مذهبی و استاد بازنشسته دانشگاه تهران (رشته شیمی) در سال ۱۳۷۹ همراه با گروهی از فعالان ملی مذهبی بازداشت شد و به چهار سال حبس محکوم شد اما این حکم هیچگاه اجرا نشد. حکم آقای رفیعی و بقیه فعالان ملی مذهبی چند سال پس از بازداشت در سال ۱۳۸۲ اعلام شد.
او با سه اتهام «فعالیت تبلیغی علیه نظام از طریق مصاحبه با رسانه های مخالف نظام و صدور بیانیه های ضد امنیتی»، «فعالیت و عضویت در گروهک غیرقانونی و ضد امنیتی موسوم به شورای فعالان ملی مذهبی» و «استفاده از تجهیزات ماهواره» در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی به شش سال حبس محکوم شد. این حکم در تاریخ چهارم خرداد ۱۳۹۴ به وکیل او ابلاغ شد.
پس از آن آقای رفیعی غروب ۲۶ خرداد ماه در خیابان بدون توضیح علت بازداشت و به زندان اوین منتقل شد.
متن این نامه به شرح زیر است:
به نام خدا
جناب آقای دکتر روحانی
ریاست محترم جمهوری
با سلام
من و پدرم چندین بار برای شما نامه نوشتهایم و هر دو از بی قانونی هایی که در پرونده پدرم جریان دارد و مسبب آن وزارت اطلاعات تحت امر شماست، سخن گفتهایم. ماه گذشته نیز ۳۷۰ استاد دانشگاه از جمله برندگان جایزه نوبل شیمی و فیزیک و استاد برجسته دانشگاه MIT، پروفسور نوام چامسکی از شما درخواست آزادی پدرم را کردند. سازمان های علمی و حقوق بشری معتبری چون انجمن شیمی آمریکا، آکادمی های ملی علوم از کشورهای مختلف، کمیته دانشمندان نگران و موسسه دانشمندان در خطر نیز همگی در نه ماه گذشته به شما نامه های زیادی نوشته اند و خواستار رسیدگی به پرونده پدرم و آزادی او شده اند. همگی پدرم را دانشمند آزاده ای می شناسند که با بهره مندی از علم خود در راستای ارتقای امنیت و مصالح ملی کشورش و بسط دموکراسی و حقوق بشر تلاش کرده است. و این برایشان تعجب برانگیز است که چطور ایران با چنین شخصیتی چنین برخورد قهرآمیزی می کند؟! من پاسخی ندارم و احتمالا شما هم پاسخی نداشته اید که تا به حال به هیچکدام از نامه ها جوابی نداده اید.
جناب رئیس جمهور،
این بار اما میخواهم از ظلمی بنویسم که احتمالا برای آن نیز پاسخی موجود نیست. میخواهم از مادرم بنویسم که به خاطر دستگیری ناحق و غیرقانونی پدرم چقدر مورد ظلم و آزار واقع شده است. مادرم دوران جوانی چریکی بوده است که علیه ظلم و بیدادگریهای شاه تا پای جانش ایستاد. او از جوانیاش گذشت تا حداقل دوران سالخوردگی آرامی را سپری کند اما مگر میگذارند!
مادرم به خاطر ناراحتی قلبی و تنفسی به دستور پزشک باید در آرامش و به دور از هیاهو و آلودگی شهر زندگی کند لذا مدت هاست که ساکن شهر دماوند شده است اما حمله نیروهای وزارت اطلاعات در تیرماه ۹۳ به خانه آرام او منجر به حمله و شوک عصبی او شد و نه تنها قلب او را ناراحت کرد که بیماری پوستی پسوریازیس او را که سالها محو شده بود با شدت وسیعی بازگرداند. هر کس با این بیماری درگیر است می داند که رابطه مستقیم با شرایط عصبی دارد و چقدر بیماری آزاردهنده ای است.
پدرم را در خرداد ۹۴ غیرقانونی در خیابان و بدون حکم قضایی بازداشت کردند و مادرم به خاطر رسیدگی به شرایط او مجبور به اقامت در تهران و رفت و آمد هفتگی به دادستانی و دادسرا در نقاط پرترافیک و آلوده شهر شده است که برای بیماری های او بسیار خطرناک است. مدتی است بیماری گواتر او پیشروی کرده و طبق دستور پزشک نیاز به عمل جراحی دارد. هفته گذشته با مدارک پزشکی و دستور عمل جراحی پزشک متخصص خود به دادستانی مراجعه کرد و درخواست مرخصی برای پدرم کرد تا در این شرایط کنار او باشد. فکر میکنم حق هر کسی هست که بخواهد رفیق و یار و شریک زندگی خود را در این شرایط همراه خود داشته باشد.
در حالیکه منتظر جواب دادستانی بودیم متاسفانه مادرم با درد شدید کلیه به اورژانس بیمارستان مراجعه کرده و در آنجا متوجه وجود سنگ در کلیه اش می شوند. و در این بحبوحه، آقای دادستان دیروز زیر نامه تقاضای مادرم نوشته اند که باید به پزشکی قانونی مراجعه شود. آیا این ظلم نیست که مادر من در شرایط اورژانسی و با درد به پزشکی قانونی برود که تا شاید بعد از آن مرخصی به پدرم بدهند یا نه؟
جناب آقای روحانی،
پدر من سی سال استاد دانشگاه تهران بوده و مادرم نزدیک چهل سال در این سرزمین مددکار اجتماعی بوده است. هر دو شهروندانی عادی بودهاند که با التزام به قانون اساسی سعی در رشد و توسعه کشورشان داشتهاند. پدرم نه معاون رئیسجمهور بوده و نه به اتهام اختلاس و دزدی اموال مردم بازداشت شده است. و احتمالا اگر یکی از این دو را در سبقه خود داشت، تاکنون دستور مرخصی او امضا شده بود. کما اینکه در گذشتهای نه چندان دور این اتفاق روی داده است!!
مادرم میگوید به خدا واگذار میکند. اما من برای شما نوشتم چون همین پدر و مادر به من آموختند که در برابر ظلم نباید سکوت کرد. در کشوری که داعیه حکومت عدل علی را دارد آیا چنین ظلمی رواست؟ اگر علی (ع) به جای آن دادستان نشسته بود چه میکرد؟ شما بگویید.
از شما به عنوان مسئول اجرای حقوق شهروندی تقاضا دارم حقوق پایمال شده پدر و مادرم را احقاق کنید و به این ظلم پایان دهید.
با احترام
آنا رفیعی
فرزند دکتر حسین رفیعی- فعال ملی – مذهبی
۱۳ اسفند ۱۳۹۴