دیدار فراکسیون اهل‌سنت مجلس شورای اسلامی با مولانا عبدالحمید

photo_2016-10-28_12-50-52

 

به گزارش فعالان اهل سنت ایران، بدنبال دیدار نمایندگان فراکسیون اهل سنت مجلس با مولانا عبدالحمید امام جمعه اهل سنت زاهدان در نمازخانه مرکزی اهل سنت واقع در پونک تهران، نمایندگان اهل سنت از دولت روحانی خواستار بکار گیری نخبگان اهل سنت در ترمیم کابینه و وزارتخانه ها شدند.

در این دیدار فراکسیون اهل سنت از عدم استفاده نیروهای تحصیل‌کرده و متخصص اهل‌سنت در مناصب اجرایی گله کرده و این موضوع به‌عنوان «یک مطالبه‌ی عمومی» توسط فراکسیون اهل‌سنت مجلس مورد پیگیری قرار خواهد گرفت.

فراکسیون همچنین آزادی در انجام مناسک و مراسم‌های دینی و مذهبی مطابق فقه اهل‌سنت را یک خواست عمومی جامعه می‌داند و رفع هرگونه محدودیت در امور اعتقادی و دینی مردم را مطالبه نمودند.

فراکسیون در نامه از دولت خواستار بکار گیری نخبگان اهل سنت در ترمیم کابینه شدند.

انتقال کریم معروف‌عزیز به بیمارستان

کریم معروف عزیز
کریم معروف‌عزیز، زندانی امنیتی اهل کردستان عراق، به علت وضعیت وخیم جسمانی از زندان رجایی شهر به بیمارستان منتقل شد.
به گزارش تارنگار حقوق بشر در ایران، کریم معروف‌عزیز، زندانی امنیتی که از بیماری قلبی، بیماری دیابت و فشار خون رنج می‌برد، دوشنبه سوم آبان‌ماه، در پی وخامت حال از بند ۴ سالن ۱۲ زندان رجایی‌شهر به بیمارستان انتقال یافت.
کریم معروف‌عزیز طی ۱۹ سال گذشته در زندان‌های اهواز، اوین و رجایی‌شهر به سر برده است و با توجه به کهولت سن، شرایط زندان برای وضعیت وی مساعد نیست.
گفتنی‌است مسئولان زندان با بستن پنجره‌های سالن این زندان باعث آلوده‌شدن هوای سالن شده و با این کار سلامت زندانیان به‌خصوص زندانیان بیمار به خطر افتاده است.

زندان مرکزی زابل زندان فراموش شده بدون حداقل امکانات

زندانيان در زندان مركزي زابل كه اكثرا از زندانيان بومي و با جرائم عادي هستند، در شرايط ضد انساني نگهداري ميشوند.
در اين زندان هيچ روزنامه اي براي استفاده زندانيان وارد نميشود و هر كس كه بخواهد روزنامه اي تهيه كند، حد اقل با بيش از چهاربرابر قيمت خارج از زندان بايستي هزينه خريد و تهيه روزنامه بپردازد. زندانيان فاقد قلم و كاغذ هستند و اصلا وجود چنين مواردي در فرهنگ زندان اصالت ندارد و زندانياني كه قلم و يا كاغذي ميخواهند براي استفاده داشته باشند، بايستي با سفارش به خانواده هاي خودشان و بعد از هفته ها انتظار به قلم و كاغذ دسترسي داشته باشند.
اكثر زندانيان در اين تبعيدگاه بي سواد هستند و شرايط بهداشتي و معيشتي نيز درد آور است بر اساس گفته زندانيان از اردوگاه هاي كار اجباري  نيز رنج آورتر ميباشد.
دارو و در مان در اين زندان وجود خارجي ندارد و بدليل گرد و خاك و غبار مستمر، در اين منطقه و عدم وجود آب كافي براي استحمام و رعايت مسائل بهداشتي، بيماريهاي مختلف پوستي نيز در بين زندانيان شيوع دارد.

چه کسی از دفتر خامنه ای در پرونده قاری قرآن دخالت کرد؟

قاری قرآن سعید طوسی
«یک جزوه صبح به صبح روی میز آقا [آیت الله علی خامنه ای] می گذارند که این خودش یک دریچه بزرگی است به سوی همه مردم.»
این را حجت الاسلام «احمد مروی» می گوید و اضافه می کند: «]این جزوه را[ هر روز [معاون] ارتباط مردمی خدمت آقا تقدیم می کند. ]در این جزوه[ نامه ها و تلفن ها و خیلی از حرف های مردم هست؛ نظرات شان، مشکلات‎شان، گرفتاری‎هاشان، انتقادات‎شان؛ همه بدون سانسور.»
معاون ارتباط مردمی دفتر رهبری، «سیدعلی مقدم» است؛ مدیری که به گفته شاکیان پرونده «سعید طوسی» (قاری قرآنی که متهم به تجاوز به چند نوجوان است)، در این پرونده اعمال نفوذ کرده و مانع از رسیدگی قانونی شده است.
سیدعلی مقدم فرزند «سیدمحمد تقی مقدم» و اهل سبزوار است. او باجناق «محسن مهرعلیزاده»، رییس سازمان تربیت بدنی دولت خاتمی و کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ است.
بر اساس اظهارات شاکیان پرونده سعید طوسی در برنامه «صفحه آخر» تلویزیون «صدای امریکا»، پس از افشای این ماجرا، او سال ۹۱ در «شورای عالی قرآن» توبه نامه ای امضا کرده است. این توبه نامه به اطلاع مقدم نیز رسیده ولی او واکنش خاصی نشان نداده و حتی مانع ورود و دخالت حجت الاسلام «کاظم صدیقی»، امام جمعه موقت تهران به این پرونده شده است.
سیدعلی مقدم هم چنین به نقل از آیت الله خامنه ای، به «صادق لاریجانی» گفته است: «جمع کنید این پرونده را.»
دفتر ارتباطات مردمی دفتر رهبری نهادی متفاوت با روابط عمومی است و در قالب یک معاونت اداره می شود: «معاونت ارتباط مردمی در دوره ریاست جمهوری حضرت آقا هم بود و الان هم هست.»
اطلاعیه تشکیل این بخش اول اسفند ۶۸ منتشر شده است: «واحد ارتباطات مردمی مقام معظم رهبری همه روزه از ساعت ۷ صبح الی ۱۷ بعد از ظهر از طریق شماره تلفن های ۶۶۰۰۷۴ و ۶۶۹۷۶۹ آماده دریافت هرگونه نظرات و پیشنهادات مردمی می باشد.»
علاوه بر شماره تلفن، مردم می توانند از طریق صندوق پستی به شماره ۱۳۱۸۵ – ۱۵۵۵ با این معاونت مکاتبه کنند.
به گفته «علی اکبر ناطق نوری»، رییس دفتر بازرسی دفتر خامنه ای، دفتر ارتباطات مردمی نامه های مردمی را بررسی کرده و به دستگاه های مختلف ارجاع می دهد و در برخی موارد، خدمت «آقا» فرستاده می شود.
بخشی از ماموریت های این دفتر به گفته «محمد نادرالاصلی»، معاون این دفتر، به سفرهای استانی خامنه ای اختصاص دارد؛ چیزی شبیه سفرهای استانی محمود احمدی نژاد.
او می گوید در طول سفرهای استانی، ستادی پیش بینی می شود: «تا به بهترین وجه نامه های مردم جمع آوری و بررسی شود… ستاد از نخستین روز نامه ها را بررسی و خلاصه کرده و به سازمان های ذی ربط ارجاع می دهند… به تمام نامه ها باید جواب منطقی داده شود… مدیران باید توجه ویژه داشته باشند … نسبت به این نامه ها تفاوت قائل شوند.»
مقدم از طریق این دفتر به شکایت شاکیان پرونده سعید طوسی دست یافته است ولی علت دخالت او، به سوابق و مسوولیت های دیگر وی مربوط می شود.
سیدعلی مقدم، رییس شورای عالی قرآن و رییس «مرکز طبع و نشر قرآن جمهوری اسلامی» است. این شورا از سال ۱۳۷۰ تشکیل شده و از آغاز تاکنون ریاست آن را بر عهده دارد. مرکز طبع و نشر قرآن نیز در همان ایام با اهدای یک جلد قرآن از سوی رهبری تاسیس شده است.
شورای عالی قرآن در مکان های مختلف کرسی تلاوت قرآن برگزار می کند که بررسی فهرست مدعوان نشان می دهد طوسی سال های ۹۲ و ۹۳ بیش ترین تلاوت را داشته است. حضور او در سال ۹۴ کم رنگ شده ولی در ماه های اخیر دوباره این شورا از سعید طوسی برای تلاوت دعوت کرده است. این در حالی است که به گفته سخن گوی قوه قضاییه، حداقل در زمینه تشویق به فساد، پرونده او در دستگاه قضایی باز است.
آخرین کرسی تلاوت سعید طوسی، ۱۲مهرماه امسال در مسجد جامع لویزان بوده است. طوسی هم چنین به عنوان کارشناس مسوول نوجوانان جامعه قرآنی معرفی و ارتباط او با قاریان نوجوانی که به آن ها تجاوز شده، از مسیر شورای عالی قرآن تسهیل شده است.
شورای عالی قرآن مجری برگزاری دیدار سالانه فعالان قرآنی با رهبر نیز هست و سالانه برای حضور در یک مراسم عمومی و شنیدن سخنرانی های رهبر، ۶۰۰ تا ۶۵۰ نفر از قاریان را دعوت می کند. در این دیدار، حداکثر ۲۰ نفر فرصت خواندن قرآن و سایر دعاهای مذهبی را دارند که سعید طوسی‌ آبان ماه ۸۲، مهرماه ۸۵ و تیرماه ۹۱ در این فهرست قرار گرفته است.
یک ماه بعد از این دیدار، سعید طوسی توبه نامه ای در حضور مقدم امضا کرده که البته بی فایده بوده؛ مانند شکایت قربانیان.
رضا حقیقت نژاد

چهارمین مراسم سالگرد ستار بهشتی

چهارمین مراسم سالگرد درگذشت سید ستار بهشتی، کارگر وبلاگ‌نویس کشته شده با شکنجه‌ی مأموران پلیس فتا، بر سر مزار وی برگزار خواهد شد.

به گزارش خبرنگار «سحام»، ستار بهشتی که در تاریخ ۹ آبان ماه ۱۳۹۱ توسط پلیس فتا دستگیر شد به اتّهام «اقدام علیه امنیت ملی از طریق فعالیت در شبکه‌ی اجتماعی و فیس بوک» به مکانی نامعلوم منتقل و در مدّت بازجویی به شدت از سوی پلیس فتا شکنجه شد و در ۱۳ آبان ماه درگذشت.
بر اساس اطلاعیه‌ای که در اختیار خبرنگار «سحام» قرار گرفته، قرار است روز پنج‌شنبه ششم آبان‌ماه، مراسم چهارمین سالگرد ستار بهشتی از ساعت ۱۵ الی ۱۶ در رباط کریم، امام‌زاده محمدتقی، قطعه ۷ ردیف ۳ شماره ۱۱ با حضور علاقه‌مندان و دوستداران وی برگزار شود.

مریم اکبری منفرد؛ هشتاد ماه در زندان بدون یک روز مرخصی با وجود تودیع وثیقه یک میلیارد تومانی

مریم اکبری منفرد
همسر مریم اکبری منفرد زندانی عقیدتی بند زنان اوین که ۶ سال و ده ماه از مرخصی محروم است گفت که «علیرغم تودیع وثیقه یک میلیارد و صد و پنجاه میلیون تومانی از مرخصی او جلوگیری می کنند.»
به گزارش تارنگارحقوق بشر در ایران به نقل از کمپین بین المللی حقوق بشر، مریم اکبری منفرد، دو روز بعد از عاشورای ۱۳۸۸،در ۸ دی ماه این سال، بازداشت و به اتهام محاربه از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ۱۵ سال زندان محکوم شد. او از روز بازداشت در سال ۸۸ تاکنون ۶ سال و ده ماه است که به مرخصی نیامده است.
حسن جعفری، همسر مریم اکبری منفرد، گفت: «در سال ۱۳۹۲ به ما گفتند که برای مرخصی وثیقه بیاورید یک میلیارد و صد و پنجاه میلیون تومان وثیقه خواستند. سند جور کردیم بردیم، هزینه کارشناسی هم دادیم اما نگذاشتند نه برای جراحی دخترم به مرخصی بیاید نه برای اولین روز مدرسه دختر دیگرم. پی گیری ها هم نتیجه نداد دو سال و نیم است سند خوابیده در دادگاه و می گویند وزارت اطلاعات با مرخصی موافقت نکرده. هیچ کسی هم جوابگو نیست نمی دانیم کجا مراجعه کنیم. هفت سال است می رویم دادستانی حتی یکبار هم دادستان را ملاقات نکرده ایم. دادیار ناظر زندان که آقای خدابخشی بود و الان آقای حاجیلویی است هنوز نتوانستیم اینها را هم ملاقات کنیم بگوییم درد ما چی است، مشکل ما چی است و کجا باید مراجعه کنیم و از چه کسی پی گیری کنیم، هیچ جوابی به ما نداده اند.»
او با اشاره به اینکه همسرش به دلیل گذراندن نیمی از حکم، مشمول آزادی مشروط است، گفت: «ما تاکنون سه بار درخواست اعاده دادرسی کردیم که نتیجه ای نداشت. در دادگاه که اجازه نداده بودند وکیل خودمان انتخاب کنیم و وکیل تسخیری معرفی کردند. اما حالا وکیل گرفته ایم و درخواست تخفیف در مجازات کردیم چون نیمی از محکومیت زندان را گذرانده و مشمول آزادی مشروط می شود. بعد از شش سال و نیم پرونده را فرستادند شعبه ۳۱ دیوان عالی کشور در قم. رئیس این شعبه آقای جعفری بعد از ۵ ماه گفت که این پرونده ربطی به انها. ندارد. او گفت که این پرونده در تهران بوده، خودش تهران است جرمش تهران بوده و ربطی به ما ندارد. یعنی بعد از ۵ ماه که ما پی گیری کردیم هیچ کاری نکردند و پرونده را برگرداندند تهران، حالا باید ببینیم کجا می فرستند. این وضعیت پرونده است»
مریم اکبری منفرد به گفته همسرش موقع بازداشت زنی ۴۰ ساله و خانه دار بوده است. آقای جعفری گفت: «اعضای خانواده خانم من در دهه ۶۰ اعدام شده اند و خواهر و برادرش عضو مجاهدین هستند آن زمان پایگاه اشرف در عراق بودند و همسر من چند بار تلفنی با آنها صحبت کرده بود. همین شد اتهام او. در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب، موقع محاکمه همسرم بودم.بچه کوچکم بغلم بود و قاضی صلواتی به خانم ام گفت تو جور خواهر و برادرهایت را می کشی. بعد من ماندم و سه دختر بچه که الان شش سال و نیم است مادرشان در زندان است. این وضعیت ما است  والا اگر ما را دوست ندارند در این مملکت، یک کاغذی بدهند ما برویم بیرون از این مملکت زندگی بکنیم الان [نزدیک] ۷سال است همسر مرا برده اند و من با سه دختر بچه مانده ام یک پایم دادستانی است یک پایم زندان و یک پایم کار و بچه ها.»
رضا اکبری منفرد، برادر مریم اکبری منفرد هم در زندان رجایی شهر زندانی است. او به اتهام اجتماع و تبانی و هواداری از سازمان مجاهدین خلق به ۵ سال و نیم زندان محکوم شده و از دی ماه ۱۳۹۱ در حال سپری کردن محکومیت خود است.
مریم اکبری منفرد، ۲۶ مهرماه امسال در نامه ای سرگشاده از زندان اوین خواستار دادخواهی و تحقیق درباره اعدام اعضای خانواده اش در دهه ۶۰ شده است. او در این نامه با عنوان «آنچه بر من و خانواده ام در این چند دهه گذشت» نوشت: با توجه به اینکه اعلام شکایت در مراجع بین المللی تنها پس از آن ممکن است که به مجع داخلی شکایت شده باشد؛ و با عنایت به مستندات و مستدلات یادشده، اینجانب خواستار تحقیق پیرامون موضوع اعدام غیرقانونی خواهر و برادر خود و روشن شدن جزییات آن، از جمله مسئولان واقعه مرگ آنان، دریافت کیفرخواست و سایر مدارک پرونده‌های آنان و رسیدگی کیفری وفق قوانین موضوعه به خصوص اصل ۳۴ قانون اساسی که دادخواهی را حق مسلم هر فرد می‌داند می‌باشم.»
یکی از خواسته های خانم اکبری منفرد در این نامه  اعلام محل دفن خواهر و برادر اعدم شده اش بود. او نوشت: «با توجه به اینکه نشانی محل دفن آنها هیچ‌گاه به خانواده اعلام نشده است، درخواست روشن شدن چگونگی فوت و محل دفن آن‌ها را نیز دارم.»
مریم اکبری منفرد در این نامه درباره اعضای اعدام شده خانواده اش توضیح داد و نوشت: «سه برادر و یک خواهرم در دهه ۶۰، در زندان اعدام شدند. برادر کوچک‌ترم، عبدالرضا اکبری منفرد، در سال ۵۹ و در حالیکه دانش آموز بود و فقط ۱۷ سال داشت، بازداشت شد. جرمش پخش نشریه مجاهد بود. او سه سال تمام در سلولهای انفرادی زندان گوهردشت – رجایی شهر – به سر برد و با وجود این که در دادگاه انقلاب تهران به سه سال حبس محکوم شده بود، تا سال ۶۷ در زندان نگه داشته شد و سرانجام در مرداد همان سال، با جمع کثیری از زندانیان» اعدام شد.
او در معرفی دومین عضو اعدام شده خانواده خود  نوشت: «علیرضا اکبری منفرد، برادر دیگرم، در ۱۷ شهریور سال ۶۰ دستگیر و در ۲۸ شهریور همان سال در زندان اعدام شد. تمام فرایند دستگیری، محاکمه و اجرای حکم او، در ۱۰ روز طی شد.»
سومین عضو خانواده اکبری منفرد که در زندان اعدام شد در این نامه «رقیه اکبری منفرد» معرفی شده است. مریم اکبری منفرد در نامه دادخواهی خود از زندان درباره چگونگی اعدام خواهرش نوشت: «در مراسم شب هفت علیرضا اکبری منفرد «ماموران به خانه ما حمله کردند و تعدادی از مهمانان را دستگیر و به زندان اوین و کمیته مشترک منتقل کردند. در میان دستگیر شدگان، مادر و خواهرم، رقیه اکبری منفرد حضور داشتند. مادرم پس از پنج ماه از زندان آزاد شد اما خواهرم، که از سوی دادگاه به هشت سال زندان محکوم شده بود، در مرداد سال ۶۷ و در حالیکه در حال گذراندن سالهای پایانی دوران محکومیتش بود، اعدام شد.»
درنامه مریم اکبری منفرد، چهارمین عضو خانواده او که در زندان کشته شد نیز «غلامرضا اکبری منفرد» معرفش شده است. او نوشته است: «غلامرضا اکبری منفرد، برادر دیگرم، نیز در سال ۶۲ دستگیر شد و در سال ۶۴ و زیر شکنجه» کشته شد.

مرتضی مرادپور در زندان تبریز دست به اعتصاب غذا زد

مرتضی مرادپور
روز سه‌شنبه۴ آبان ماه، مرتضی مرادپور، فعال مدنی محبوس در زندان مرکزی تبریز، اعلام اعتصاب غذا کرد.
به گزارش تارنگار حقوق بشر در ایران، مرتضی مرادپور، فعال مدنی، از روز سه‌شنبه۴ آبان ۹۵، در اعتراض به عدم اعمال ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی در پرونده خود و ممانعت مقامات قضایی از آزادی وی، اقدام به اعتصاب غذای نامحدود کرده است.
اویان نیوز در این باره گزارش کرد که دادیار ناظر زندان تبریز با درخواست آزادی مشروط این فعال مدنی نیز مخالفت کرده است.
مرتضی مرادپور به همراه برادر خود فردین مرادپور و چندین نفر دیگر از فعالان مدنی در جریان راهپیمایی خانوادگی ۱خرداد۸۸ در تبریز بازداشت و پس از نزدیک به شش ماه به صورت موقت به قید وثیقه آزاد شد. وی در دادگاه انقلاب تبریز به اتهام اجتماع و تبانی جهت ارتکاب جرم بر علیه امنیت کشور و تبلیغ علیه نظام به ۳ سال حبس تعزیری محکوم گشت.
این فعال مدنی در روز ۲۸اردیبهشت۹۴، از سوی مأموران امنیتی در محل کارش بازداشت و برای گذراندن دوران محکومیت خود به زندان مرکزی تبریز منتقل شد.

شمارش معکوس برای اعدام گروهی در ندامتگاه مرکزی کرج

 Image result for ‫شمارش معکوس برای اعدام گروهی در ندامتگاه مرکزی کرج‬‎
سحرگاه فردا بین پنج  تا هفت زندانی با اتهامات مربوط به مواد مخدر در زندان ندامتگاه مرکزی کرج به دار آویخته خواهند شد. دست‌کم یکی از این زندانیان از روند دادرسی مبهمی برخوردار بوده و خانواده وی بر بیگناهی‌اش اصرار دارند.
به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، روز شنبه یکم آبان‌ماه بین پنج تا هفت زندانی با اتهامات مربوط به مواد مخدر در زندان ندامتگاه مرکزی کرج جهت اجرای حکم اعدام به سلول انفرادی منتقل شدند.
هرانا توانسته است هویت سه تن از زندانیانی که درحال حاضر در سلول انفرادی بوده و تا ساعاتی دیگر حکم‌شان اجرا می‌شود را احراز کند: «سعید پور حسن، میلاد بیگدلو و مهرشاد کلهری ازسالن چهار». این زندانیان از چهار سال پیش در زندان نگهداری می شوند.
از میان این زندانیان، بصورت محرز سعید پورحسن، ۲۵ ساله، از روند دادرسی مبهمی برخوردار بوده و خانواده وی بر بی‌گناهی او اصرار دارند.
یک منبع نزدیک به خانواده پورحسن دراین‌باره به گزارشگر هرانا توضیح داد: “سعید برای دریافت طلبش از شخصی که بچه محلشان بود مراجعه کرده بود. حتی مامورها را هم دیده بود اما نمی دانست چه خبر است چون از کار آن‌ها خبر نداشت. و وقتی به آن منزل مراجعه کرد او هم دستگیر شد. پرونده تنها یکبار به کمیسیون عفو و بخشودگی فرستاده شد. حتی قاضی هم گفته حکم اشتباه دادم نامه هم داریم اما دیگر فرصت نیست اگر تا فردا ساعت ۲ بعدازظهر به ما مهلت دهند حکم را متوقف می کنیم. کسانی که اعتراف اشتباه کرده بودند از زندان نامه نوشتند که اشتباه بوده.”
خانواده این زندانیان موفق شدند روز گذشته آخرین ملاقات را انجام دهند و درحال حاضر در مقابل این زندان منتظر اجرای حکم آن‌ها هستند.

فرزند کمال فروغی: پس از ۲۰۰۰ روز در زندان، آزادی سریع پدرم را می خواهیم

A man is campaigning to free his elderly father who has been imprisoned for the last four years in an Iranian jail.
Kamal Foroughi, a businessman who was working in Tehran as a consultant for the Malaysian national oil and gas company Petronas, was arrested in May 2011 when plainclothes officers picked him up from his flat. They did not show a warrant or give an explanation for his arrest, according to his family.
فرزند کامران فروغی، شهروند ایرانی– انگلیسی تباری که به اتهام جاسوسی از سال ۲۰۱۱ در زندان اوین به سر می برد گفت: «پدرم بیش از ۲۰۰۰ روز است که در زندان به سر می برد. ما از مقامات قضایی ایران آزادی او سریع او را خواستاریم. در این مدت بیش از ۵۰ بار وکیلش درخواست آزادی و یا مرخصی او را داده و دفتر دادستان تهران نیز بارها شفاهی قول آزادی را داده اما تاکنون پدرم آزاد نشده است.»
به گزارش تارنگار حقوق بشر در ایران به نقل از کمپین بین المللی، کامران فروغی همچنین گفت در تاریخ سوم آبان ماه (۲۴ اکتبر) خانواده او و خانواده نازنین فروغی، دو شهروند ایرانی- بریتانیایی که با حکم های مختلف در زندان اوین به سر می برند نامه ای به وزارت امور خارجه بریتانیا تحویل داده اند. آنها در طی این نامه از بوریس جانسون، وزیر امور خارجه بریتانیا مصرانه خواسته اند تا با توجه به بهبود روابط بریتانیا با ایران، اقداماتی برای آزادی سریع این زندانیان و بازگشت به نزد اعضای خانواده اشان فراهم شود. این نامه تاکنون به امضای بیش از ۷۲ هزار نفر رسیده است.
فرزند کمال فروغی با اظهار اینکه پدر ۷۷ ساله اش با بیماری های متعدد بیش از پنج سال است در زندان اوین به سر می برد گفت: «ما از مقامات قضایی ایران سه تقاضا داریم. اولین تقاضایمان آزادی او به شکل مشروط است. هیچ دلیل منطقی و قانونی برای اینکه بیش از این پدرم در زندان باشد وجود ندارد. او ۱۸ ماه در انفرادی بود و بعد بدون مستندات کافی به هفت سال حبس محکوم شد. اما اگر مقامات بخواهند او را همچنان نگه دارند دومین تقاضایمان حق استفاده او از مرخصی است چون او تاکنون از این حق محروم بوده است. همچنین سومین درخواست مان مراقبت های پزشکی مناسب در خارج از زندان است.»
کمال فروغی، متولد ۱۳ سپتامبر ۱۹۳۹، شهروند ایرانی– انگلیسی تبار و مهندس عمران در تاریخ پنجم می ۲۰۱۱ از سوی ماموران سپاه پاسدران در آپارتمان محل سکونتش در تهران بازداشت شد و به مدت ۱۸ ماه در سلول انفرادی بند دو–الف سپاه پاسداران در زندان اوین بود. پس از آن او به بند ۳۵۰ این زندان منتقل شد و تاکنون در آنجا به سر می برد.  آقای فروغی در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی ابوالقاسم صلواتی به اتهام «جاسوسی» به شش سال و به اتهام «داشتن مشروبات الکی در منزل» به یکسال حبس محکوم شد.
کامران فروغی درباره وضعیت سلامت پدرش گفت: «پدر من مسن و بیمار است و ما به شدت نگران او هستیم. طبق معاینه ای که یکبار سال گذشته و امسال از او به عمل آمده چشم هایش دچار آب مروارید شده و نیاز به عمل جراحی فوری دارد اما تاکنون این عمل ساده اتفاق نیفتاده است. ما نگرانیم اگر طول بکشد به نابینایی او منجر شود.»
فرزند این زندانی در پاسخ به این سوال که چرا برای مدت طولانی بازداشت پدرش را مسکوت نگه داشته بودند گفت: «ما تقریبا ۱۶۲۳ روز سکوت کردیم. درواقع ما تا اکتبر ۲۰۱۵ هیچ ارتباطی با رسانه ها نداشتیم. اوایل فکر می کردیم بهتر است ساکت باشیم چون او کاری نکرده و آزاد خواهد شد. داستان زندانی های دیگر را هم می خواندیم که پس از مصاحبه خانواده هایشان با رسانه ها یکی از آنها حکم اعدام گرفت و دیگری بعد از دادگاه کوتاه به حکم سنگین محکوم شد. بعد از یکسال هم که گفتند اتهام مشخص شده و پرونده کامل است فکر می کردیم که اتهامش سبک خواهد بود و به زودی آزاد می شود اما بعد حکم صادر شد، ۶ الی ۷ هفته قبل از انتخابات ریاست جمهوری بود، فکر کردیم الان زمان خوبی برای رسانه ای کردن و طرح شکایت نیست. فکر می کردیم با آمدن روحانی پدرم آزاد خواهد شد. ما در این مدت مرتب فکر می کردیم بهتر است قبل از رسانه ای کردن راههای دیگری را امتحان کنیم. حتی الان هم که دارم حرف می زنم نمی دانم به نفع پدرم است یا به ضررش.»
کامران فروغی درباره نحوه بازداشت پدرش گفت: «پدرم مرتب به ایران سفر می کرد و هیچ وقت برایش مشکلی پیش نیامده بود. در واقع او بین دو شهر تهران و لندن برای کار و زندگی در حال سفر بود. اما روز پنجم می ۲۰۱۱، پنج نفر که یکی از آنها لباس نیروی انتظامی تنش بوده به خانه اش هجوم اورده اند. در آن روز همسر او و دو نفر از دوستانش هم در خانه بوده اند. این پنج نفر بدون آنکه کارت شناسایی یا حکمی نشان دهند یا درباره علت بازداشت پدرم توضیحی بدهند او را با خود بردند. پس از دو هفته متوجه شدیم که او را به زندان اوین منتقل کردند و سپاه پاسداران مسوول بازداشت پدرم بوده است.»
فرزند کمال فروغی ادامه داد: «به ما گفتند او را به سلول انفرادی بند دو–الف سپاه پاسداران در زندان اوین برای بازجویی منتقل کرده اند. تا یک سال فقط در انفرادی و بازجویی بود. بعد از یکسال ما گفته شد که اتهام به او تفهیم شده و پرونده اش کامل است اما پس از ۸ ماه او را به دادگاه بردند. فکر می کنم پنج جلسه دادگاه از ژانویه تا مارچ ۲۰۱۳ برایش برگزار شد. وکیلش فقط در اولین جلسه دادگاه حضور داشت و بقیه جلسات دادگاه بدون اطلاع دادن به وکیلش و حضور او برگزار شد. پدرم در طی این جلسات به دو اتهام جاسوسی و داشتن مشروبات الکلی متهم شد.»
کامران فروغی در پاسخ به این سوال که آیا پدرش اتهامات خود را پذیرفته است گفت: «پدرم بارها هر دو اتهام را در بازجویی ها و دادگاهش تکذیب کرده است. او نه اتهام جاسوسی را قبول دارد و نه مشروبات الکلی در منزلش داشته است. او را بدون مستندات و مدارک مشخصی به هفت سال محکوم کردند. و هیچ مستنداتی را ما از رویه دادگاهش نداریم که چطور گذشته است.»
فرزند این زندانی درباره مستندات اتهام جاسوسی گفت: «هرگز مقامات قضایی ایران توضیحی درباره مستندات اتهام جاسوسی او ارائه نکردند و ما نمی دانیم بر چه اساسی این اتهام وارد شده است. اما از پدرم در بازجویی ها پرسیده شده چرا مرتب بین دو کشور مسافرت می کرده، چرا دوستان انگلیسی دارد و چرا پاسپورت انگلیسی دارد.»
فرزند کمال فروغی گفت که در طی ۱۸ ماه انفرادی اجازه ملاقات یا تماس تلفنی پدرش نداشته است: «پدرم برای اولین بار تابستان ۲۰۱۳ با ما تماس تلفنی گرفت. از آن زمان به بعد مرتب با هم تماس تلفنی داریم. اما متاسفانه از آنجا که هیچ کدام از اعضای خانواده در ایران نیستند او طی این سالها هیچ ملاقاتی نداشته است.»
نازنین زاغری، شهروند ۳۷ ساله ایرانی- بریتانیایی تبار دیگری است که در تاریخ ۱۵ فروردین ماه (سوم آوریل) در فرودگاه امام خمینی در زمانیکه قصد بازگشت به انگلستان به همراه کودک ۲۲ ماهه اش را داشت، توسط ماموران سپاه پاسداران بازداشت شد. خانم زاغری پیش از این بارها برای دیدار با خانواده اش به ایران سفر کرده بود. خانم زاغری به اتهامات “مشارکت در پروژه های براندازی”، ” مشارکت در طراحی و اجرای پروژه های رسانه ای و سایبری با موضوع براندازی نرم جمهوری اسلامی ایران”  در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب توسط قاضی ابوالقاسم صلواتی، به پنج سال حبس محکوم شد. این حکم روز ۱۶ شهریور (۶سپتامبر) به وکیلش اعلام شد. همسر ریچارد راتکلیف امروز همراه با کامران فروغی نامه ای را به وزارت امور خارجه بریتانیا برای آزادی سریع عزیزانشان داده اند.
همچنین رویا صابری نژاد نوبخت، شهروند ایرانی- بریتانیایی دیگری است که سال ۱۳۹۲ پس از سفر به ایران بازداشت و به اتهام توهین به مقدسات و توهین به مقامات از طریق فعالیت های سایبری به پنج سال حکبس محکوم شد.

گزارش تکمیلی از بازداشت گلرخ ایرایی به همراه نامه ای از آرش صادقی

گلرخ ایرایی
گلرخ ابراهیمی ایرایی صبح امروز با «شکستن درب منزل» توسط نیروهای امنیتی و بدون احضاریه کتبی جهت حکم شش سال حبس بازداشت شد. نام این فعال مدنی در لیست زندانیان جدیدالورود زندان اوین ثبت نشده بنابراین احتمال می رود به بند دو-الف سپاه در این زندان منتقل شده باشد. آرش صادقی همسر زندانی وی نیز با نوشتن نامه‌ای به این اقدام واکنش نشان داده است. از سوی دیگر سازمان عفو بین الملل در قالب بیانیه ای این بازداشت بدون احضاریه و خشونت‌آمیز را محکوم و خواستار آزادی و لغو محکومیت خانم ایرایی شد.
به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، صبح امروز سوم آبان‌ماه گلرخ ابراهیمی ایرایی جهت اجرای شش سال حکم حبس بدون دریافت احضاریه کتبی و با شکستن درب منزل توسط مامورانبازداشت و به زندان اوین منتقل شد، اما نام او در لیست زندانیان جدیدالورود زندان اوین ثبت نشده بنابراین احتمال می رود به بند دو-الف سپاه در این زندان منتقل شده باشد.
سازمان عفو بین الملل در قالب بیانیه ای با عنوان «بازداشت نویسنده ایرانی با حمله به منزلش جهت اجرای حکم حبس برای نوشتن داستانی در مورد سنگسار» این بازداشت بدون احضاریه و خشونت‌آمیز را محکوم و خواستار آزادی و لغو محکومیت خانم ایرایی شد.
مگدالنا مغرابی، معاون بخش خاورمیانه و شمال افریقا در سازمان عفو بین الملل در این‌باره گفت: “گلرخ ابراهیمی ایرایی جدیدترین نویسنده و فعال جوانی است که در سرکوب بی‌امانِ بیان هنری توسط [حکومت] ایران گرفتار شده است.”
همزمان آرش صادقی همسر زندانی خانم ابراهیمی نیز با نوشتن نامه‌ای به این اقدام واکنش نشان داده است.
متن کامل این نامه را در ادامه بخوانید؛
“از نوشتن داستان‌های کوچک شروع می‌کنی، قلمی جادویی، همیشه تشنه حقیقت، حقیقتی ورای حجاب‌های ذخیم. به رویا پناه می‌بری، چون هیچ دیکتاتوری نمی‌تواند جلوی رویا‌کردن را بگیرد.
با رویا می‌توان از دیوارهای سخت و ذخیم و صعب‌العبور گذشت. نوشتن می‌تواند روایت رویاها باشد، رویاهایی از جنس واقعیت جامعه. می‌نویسی و داستان می‌کنی این همه آوارهای سنگین و خفقان‌آلود را.
در جامعه‌ای که همواره درگیر خشونت است و مرگ و عذاب، از عشق می‌نویسی و جهانی انسانی؛ جهانی به‌دور از خشونت و سرشار از شور و زندگی.
نقش زن مدرن را به نحوی ایفا می‌کنی که هم از مفروضات و پندارهای معرفت‌شناختی و پوزیتیویستی که درک ذهنی را مبنای شناخت می‌داند برخورداری و هم از معرفت‌شناسی تاریخی و علمی که تجارب گذشته و زیست‌شده را منبع خود می‌داند.
هویت انسانی خود را در برابر هویت تحمیلی و ساختگی زن که توسط حاکمیت، عرف گرفته شده حفظ می‌کنی و هیچ‌گاه تسلیم این هویت تحمیلی و تاریخی نمی‌شوی؛ در معنای بهتر، کلیشه‌های رایج را نمی‌پذیری. به دنبال جامعه‌ای هستی فارق از تبعیض و انکار زنان، ولی اصالت و ساخت هویت زنانه را مربوط به خود زنان می‌دانی؛ ایده آلیستی معترض، امیدوار به تغییر.
در جامعه‌ای زیست می‌کنی که در آن غریبه‌ای. با همه جفاهایی که در همین جامعه به زن روا می‌دارند به جای مهاجرت می‌مانی. می‌مانی و تلاش می‌کنی برای تغییر روند‌هایی که برایت قابل‌پذیرش نیستند.
اوتوپیای ذهنت ساختار جامعه‌ایست فارق از تبعیض و بی‌عدالتی. برای رفع همین تبعیض و بی‌عدالتی می‌کاوی و تلاش می‌کنی. آموزش و درس‌دادن به کودکان کار جمعیت امام‌علی و فعالیت‌های حقوق بشری در حیطه مخالفت با اعدام شاید بخش کوچکی از فعالیت‌های تو در راستای رسیدن به آن جامعه آرمانی بود.
تو را به بند می‌کشند از باب داستانی تخیلی که شخصیت اول داستانش سنگسار شد.
نزدیک به یک ماه و هر روز سه‌بار در گوشم می‌خوانند، تو اعدامی. روزهای فشار، روزهای بازجویی، دو اتاق مجاور، بازجویی‌های هم‌زمان سه بار در روز، صدای فحاشی و توهین، و آزار تو و بازجویی که تکرار می‌کند اعدامت می‌کنیم. با شنیدن صدای آزار تو و تکرار کلمه اعدام، دردناک‌ترین لحظات عمرم سپری می‌شود انگار روزهای بد تمامی ندارد. نه ماه می‌گذرد، روز دادگاه شعبه ۱۵ و تو درحالی‌که زیر تیغ جراحی هستی به صورت غیابی محاکمه می‌شوی.
شش سال حبس، باورکردنی نیست. پنج سال آن بابت نگارش یک داستان تخیلی که در هیچ‌جایی منتشر نشده و یک سال از باب فعالیت‌هایت در حیطه حقوق بشر.
خیلی زود دادگاه تجدید‌نظر هم فرا می‌رسد، محاکمه چند‌دقیقه‌ای و قاضی که در اواخر دادگاه به تو گوشزد می‌کند که اگر دستم باز بود قطعاً به تو بابت نگارش این داستان حکم اعدام می‌دادم.
بانوی من!
این‌جا تخیل کردن هم جرم است؛ جرمی نابخشودنی. برای تو دخت ایران که ذاتا مجرمی و هر روز صبح تا شب مثل زن توی داستانت در خیابان‌های این کشور طاعون‌زده روح و جسمت بارها و بارها سنگسار می‌شود و هر روز اعدام می‌شوی.
صحبت از شقاوت و بی‌رحمی است. با خونسردی بی‌گناهی را روانه زندان می‌کنند. روزها و ماه‌ها و سال‌ها انگار باور ندارند این حبس‌شدگان انسان‌هایی هستند که روح دارند و این سال‌ها، عمر آدمی‌است که می‌گذرد؛ سال‌هایی که بازگشتی ندارد.
همسر عزیزم!
در قاموس اینان شهروندان جامعه باید از حاکمیت اطاعت بی‌چون‌وچرا کنند و گفتمانی جز گفتمان خود را حقیقت نمی‌پندارند. اینان معتقد به نوعی جزمیت و مطلق‌انگاری هستند و در دیدگاهشان تعقل و آگاهی نقشی ندارد و در سایه رسیدن به اهداف به اصطلاح مقدس خود هر روشی را مجاز می‌دانند؛ از آزار و تحقیر تا بند و زندان دگر‌اندیشان و منتقدان.
حرمت نهادن به آزادی، حرمت نهادن به حقیقت است. از این منظر آزادی و عقل را نمی‌توان از یکدیگر جدا کرد. آزادی به رشد عقل می‌انجامد و عقل به جز در فضای باز مجال رشد ندارد. لذا از ویژگی‌های حکومت مطلوب آن است که حوزه عقل و آزادی را محدود نکند که در غیر این صورت به فاشیسم ختم می‌شود و قدرت مطلقه همه‌جا یک منطق دارد و آن زیردست کردن حق نسبت به قدرت.
همسر عزیزم!
امروز با کسانی مواجهیم که حتی قانون خود‌ساخته خود را هم نقض می‌کنند و زبانی به‌جز زبان زور و قدرت را درک نمی‌کنند. حالا که دستگاه قضایی تو را برای اجرای حکم ناعادلانه فراخوانده است من هم در این نامه و دو نامه‌ای که برای دادستان و اجرای احکام ارسال داشته‌ام اعلام می‌دارم در صورت بازداشت تو دست به اعتصاب غذای نامحدود خواهم زد.
عشقم!
من تا پایان این راه پر‌سنگلاخ در کنار تو هستم، چنان‌که تو در سخت‌ترین روزها در کنارم بودی. تو چونان شیرزنان تاریخ کشورمان همانند سرو ایستادی و من سر تعظیم فرود می‌آورم در برابر شجاعت و پایداری تو.
شعری تقدیم به تو:
زیبای من!
عشق مرزی نمی‌شناسد
اما تا باهم‌بودن دوباره و بوییدن عطر نفس‌های تو
هفت دریا و هفت اقیانوس فاصله است
به نبودنت عادت نمی‌کنم
این‌جا هر روز صبح نسیم، عطر تو را می‌آورد
گل من!
آن‌جا که عشق هست
زندان و دیکتاتوری هم از معنا تهی می‌شود
پس
زنده‌باد عشق
زنده‌باد آزادی
آرش صادقی
بند هشت زندان اوین
۳ آبان‌ماه ۱۳۹۵”