احضار تلفنی شعله پاکروان توسط وزارت اطلاعات

شعله پاکروان، مادر ریحانه جباری، روز جاری، به‌صورت تلفنی از سوی وزارت اطلاعات به این مکان احضار شد.
به گزارش تارنگار حقوق بشر در ایران، مأموران وزارت اطلاعات طی تماس تلفنی به شعله پاکروان اعلام داشته‌اند که وی می‌بایست روز سه شنبه ۲۴ آبان ماه ساعت ۱۰ صبح به دفتر پیگیری این وزارت خانه مراجعه کند.
گفتنی است در ۲۹ مهرماه سال جاری مأموران لباس شخصی با بازداشت چندساعته شعله پاکروان مانع از برگزاری سالگرد اعدام ریحانه جباری بر سر مزارش شدند.
ریحانه جباری ۲۶ ساله در سال ۲۰۰۹ برای قتل مرتضی عبداللهی سربندی، یک جراح و کارمند پیشین وزارت اطلاعات محکوم‌به اعدام گردید. تقاضای فرجام او از رأی صادره در دیوان عالی قضایی رد شد.
در همین حال خانواده مقتول رضایت نداده و بر قصاص او اصرار ورزیده و بالاخره ریحانه جباری ۲۹ مهرماه ۱۳۹۳ به چوبه دار سپرده شد.
وکلای مدافع ریحانه جباری عمل او را دفاع از خود در برابر تلاش برای جلوگیری از تجاوز جنسی عنوان کرده‌اند. بر اساس دفاع، ریحانه با چاقو در برابر تلاش مرتضی سربندی که قصد تجاوز به او را داشته دفاع کرده است.

صدور حکم حبس برای دو فعال مدنی در تبریز

میلاد اکبری و علی حمزه‌زاده
علی حمزه زاده و میلاد اکبری، دو فعال مدنی ساکن تبریز، به اتهام تبلیغ علیه نظام به ۴ ماه حبس تعزیری محکوم شدند.
به گزارش تارنگار حقوق بشر در ایران، دادگاه انقلاب برای علی حمزه زاده و میلاد اکبری، به اتهام تبلیغ علیه نظام حکم چهار ماه حبس صادر کرده است. این درحالی است که میلاد اکبری به صورت غیابی گشته و دادگاهی برای وی تشکیل نشده است.
میلادی اکبری و علی حمزه زاده که سابقه بازداشت متعددی دارند، در آخرین مورد در هفته اول تیرماه دستگیر و به اداره اطلاعات تبریز منتقل شدند. این فعالین پس از دو هفته اعتصاب غذا با قرار وثیقه ۱۰۰ میلیون تومانی از زندان تبریز آزاد گشتند.

کاهش سن اعتیاد در سیستان و بلوچستان

نیما هزاره‌ مقدم، مدیرعامل مؤسسه کاهش آسیب‌های اجتماعی باران سیستان و بلوچستان، نسبت به فراگیرشدن اعتیاد در این استان هشدار داد.

سن اعتیاد در سیستان و بلوچستان در یک سال اخیر چهار سال کاهش یافته است.

سن اعتیاد در سیستان و بلوچستان در یک سال اخیر چهار سال کاهش یافته است.

به‌گزارش خبرگزاری کار ایران (ایلنا) نیما هزاره‌ مقدم گفت سن اعتیاد در سیستان و بلوچستان در چند سال پیش بین ۲۸ تا ۳۲ سال بود اما در یک سال اخیر چهار سال کاهش یافته است.

او بیشتر معتادانی را که به مؤسسه کاهش آسیب‌های اجتماعی باران مراجعه می‌کنند بین ۲۰ تا ۲۴ سال عنوان کرد.

هزاره‌ مقدم «فقر مالی و نداشتن شغل مناسب» را از جمله دلایل گرایش جوانان استان سیستان و بلوچستان به خرید و فروش مواد مخدر دانست و گفت تنها ۱۰ درصد افرادی که برای ترک اعتیاد مراجعه می‌کنند از مواد مخدر دست می‌کشند و این آمار رضایت‌بخش نیست.

او همچنین «محیط ناسالم زندگی این افراد، اعتیاد خانواده آن‌ها و شایع بودن فروش مواد مخدر» را از جمله عوامل دیگر ترویج و ادامه اعتیاد خواند.

در مردادماه سال جاری، حمید صرامی، مشاور دبیرکل ستاد مبارزه با مواد مخدر ایران اعلام کرد که ۵۸ درصد از معتادان کشور کمتر از ۳۴ سال سن دارند. او همچنین گفت ۶۳ درصد از معتادان متأهل هستند و با در نظر گرفتن همسر و فرزندان آن‌ها، حدود شش میلیون نفر از وابستگان معتادان در معرض آسیب قرار دارند.

به‌گفته این مقام مسئول فعالیت‌های پیشگیرانه از اعتیاد به مواد مخدر در ایران، ۳۵ سال از جامعه جهانی عقب‌تر است.

هجدهمین سالگرد قتل‌های سیاسی پاییز ۷۷ فرامی‌رسد.

 

امسال نیز به تهران خواهم رفت تا در سالروز قتل پدرومادرم، داریوش و پروانه فروهر، یادشان را در خانه و قتلگاه آنان گرامی دارم. در آستانه‌ی این سفر شما را به یادآوری، به تلاش برای روشنگری و دادخواهی این جنایت‌ها، و به گرامی‌داشت یاد قربانیان، پروانه فروهر، داریوش فروهر، محمد مختاری، محمدجعفر پوینده، مجید شریف، پیروز دوانی، حمید حاجی‌زاده و فرزند خردسالش کارون فرامی‌خوانم.

پرستو فروهر

پرستو فروهر

از سال‌ها پیش از آن پاییز شوم ۷۷ دگراندیشان ایرانی، در درون و بیرون کشور، قربانی قتل‌های سیاسی شده‌اند؛ فرآیند مخوفی که از سوی ساختار قدرت در ایران به قصد سرکوب ظرفیت‌های دگراندیشی و کانون‌های اعتراض در جامعه به اجرا درآمد، جان شریف آدمی و عزم انسانی او را برای دست‌یابی به آزادی و عدالت در تله‌ی خشونت و وحشت گرفتار کرد، و رد خونینی از بیداد بر تاریخ سرزمین ما کشید.

قتل‌های سیاسی آذر ۷۷ اما نقطه‌ی عطفی در این روند رقم زد: زیر فشار اعتراض گسترده‌ی افکار عمومی، به طور رسمی از سوی نهادهای حاکم در ایران اعتراف شد که مأموران وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی مسئول طرح‌ریزی و اجرای این جنایت‌ها بوده‌اند. این اعتراف هولناک، نه تنها به انزجار عمومی دامن زد، که در ابتدا موجی از امید نیز برانگیخت که با دادرسی عادلانه‌ی این قتل‌ها ابعاد خشونت سازمان‌یافته‌ی نهادهای حکومتی بر ضد دگراندیشان افشا، دستوردهندگان و مأموران اجرای این جنایت‌ها وادار به پاسخگویی، و نهادهای امنیتی ملزم به حقوق فردی و اجتماعی دگراندیشان خواهند شد. اما عملکرد دستگاه قضایی جمهوری اسلامی در پیگیری قتل‌ها، که نمایشی رسوا از جوسازی‌ها و خلافکاری‌های حقوقی بود، خط بطلان بر این امید کشید. این روند ناحق تا آنجا پیش رفت که به سرکوب آنان که برای روشنگری و دادخواهی تلاش می‌کردند، رسید. و پس از گذشت زمان کوتاهی حتی گرامی‌داشت قربانیان ممنوع شد.

از میان کشته‌شدگان: محمد مختاری، محمدجعفر پوینده، پرستو فروهر، داریوش فروهر

از میان کشته‌شدگان: محمدجعفر پوینده، محمد مختاری، پرستو فروهر، داریوش فروهر

اکنون هجده سال می‌گذرد، سال‌های یادآوری و پافشاری بر لزوم یک دادرسی عادلانه، سال‌های ایستادگی بر حق بزرگداشت قربانیان، سال‌های شکل‌گیری حرکتی دادخواهانه.

اگرچه تلاش من برای همراهی با این حرکت و پیشبرد آن همواره با تهدیدها و دشواری‌های تحمیلی روبرو بوده اما در این یک سال و نیم گذشته تجاوزها ابعاد گسترده‌تری از محیط زندگی و کار من را هدف گرفته‌اند.

در سال گذشته دو بار دستبرد و آسیب به خانه‌ی پدرومادرم زده شده است، به مکانی که در حافظه‌ی جمعی نمادی از یادآوری و ایستادگی و برای من مکان پیوند با عزیزان جان‌باخته‌ام است، با یادها و یادگارهای بیشمار آنان. اشیاء و مکان با تاریخ صاحبان پیوند عمیقی خورده‌اند. اشیاء را که از پیکره‌ی مکان بکنند این تاریخ انسان است که از دست می‌رود تا جایش را فراموشی بگیرد.

اعمال ممنوعیت شغلی به من در ایران نیز در طی این مدت بالا گرفت تا سرانجام که در بهار امسال تهاجم چنان ابعادی یافت که تصورش را هم نمی‌کردم. موجی از تهدید و توهین و ناسزا به راه انداختند، به ناحق اتهام «توهین به مقدسات» زدند، تا نه تنها تصویر معوجی از من بازنمایند و تعهد اجتماعی مرا زیر سؤال ببرند، که بر انزوا و ممنوعیت‌های تحمیلی بر من نیز بیش از پیش دامن بزنند.

و سپس چند هفته‌ی پیش احضارنامه‌ای از شعبه‌ی دوم بازپرسی دادسرای ناحیه ۳۳ شهید مقدس (اوین) به خانه‌ی پدرومادرم در تهران فرستادند تا برای «اخذ توضیح در مورد اتهامات مندرج در پرونده» به این نهاد مراجعه کنم. چرایی و چیستی «اتهامات» پیرو روال غریب این دستگاه بر احضارشونده مخفی می‌ماند تا روز مراجعه، که حالا موکول به دوم آذرماه شده است.

اگرچه نمی‌توانم درباره‌ی پرونده‌ای که چند و چون آن برایم نامعلوم است داوری کنم اما، به استناد آنچه در این سال‌های تلاش برای دادخواهی از سر گذرانده‌ام، می‌دانم که این فشارها تنها برای خاموش کردن آن شعله‌ی کوچکی ست که در خانه و قتلگاه فروهرها همچنان روشن مانده است، برای تحمیل سکوت و فراموشی ست به حافظه‌ی جمعی، برای وادار کردن ما دادخواهان به پا پس کشیدن و تسلیم در برابر تهدیدها و تحمیل‌های بی‌وقفه، برای جاانداختن روایت حکومتی از سرکوب و قتل دگراندیشان، و برای تحمیل فراموشی و تحریف به مبارزه‌ی سیاسی و چرایی قتل فروهرها.

تصمیم‌گیری در این برهه برای من تنها شامل سفر پیش‌رو نبوده، که تعیین‌کننده‌ی امکان من برای سفر به ایران است، به سرزمینی که در آن بزرگ شده‌ام، خانه‌ی کودکی‌ام آنجاست، مکان زیست و تلاش و قتل پدرومادرم است، آنجا که بستگان و دوستان عزیزی دارم، و خود را همراه و همدل آن مردمانی می‌دانم که با صبوری و پایداری تلاش می‌کنند تا جامعه‌ای آزادتر بسازند.

تصمیم در اینجا همچنین برای من تعیین‌کننده‌ی مسیر دادخواهی قتل پدرومادرم است؛ آیا می‌خواهم همچنان آن خلاء را، که پی‌آمد قتل آنان است، بازنمایی کنم؟ و آیا چشم‌پوشی بر این خلاء ساده نخواهد شد اگر من از مکانی که نماد آن است دور بمانم، و آن خانه و قتلگاه را به متروکگی بسپارم؟ اگر خلاء نادیده بماند یادآوری نیز محو خواهد شد.

به همه‌ی این دلایل به زودی به تهران خواهم رفت و امیدوارم به همدلی و پشتیبانی شما.

یکم آذرماه، سالروز قتل سیاسی داریوش و پروانه فروهر، به زودی فرامی‌رسد. آنان را به یاد آوریم و خواهان دادخواهی جنایت‌های سیاسی در ایران باشیم. و اگر شما در این روز در تهران هستید خانه و قتلگاه فروهرها را تنها نگذارید. اگرچه دادخواهی جنایت‌های سیاسی نیازمند تلاش پیگیری ست که نباید تنها به برگزاری سالگردها محدود بماند، اما می‌توان از بار عاطفی و معنایی چنین مناسبت‌هایی مدد جست تا با صیقل حافظه‌ی جمعی و یادآوری مسئولیت مدنی و اخلاقی به گستره‌ و عمقِ همبستگیِ اجتماعی برای پیشبرد دادخواهی افزود.

داد خواهیم این بیداد را!

پرستو فروهر، آبان‌ماه ۱۳۹۵

پروانه یکم آذر، اثر پرستو پروهر

پرو

برنامه روز يکشنبه 13ماه نوامبر 2016 برابر با 23 آبانماه 1395

گفتگو با مينو هميلی در مورد گراميداشت ياد جانباختگان زندانيان سياسی  دهه 60.

پخش افشاگری مهدی فلاحتی در مورد آخوند شجونی

برای دانلود فايل صوتی روی فلش کليک کنيد.

مادر ریحانه حاج ابراهیم: هفت سال و نیم زندان بدون یک روز مرخصی ظلم بزرگی است

ریحانه حاج ابراهیم دباغ
مادر ریحانه حاج ابراهیم دباغ که از عاشورای ۱۳۸۸ تاکنون بدون مرخصی در زندان به سر می‌برد گفت که این زندانی سیاسی از بیماری کولیت روده رنج می برد و وضعیت جسمانی وخیمی دارد اما همچنان از مرخصی محروم است.
به گزارش تارنگار حقوق بشر در ایران به نقل از کمپین بین المللی، ریحانه حاج ابراهیم ۶ دی ماه ۱۳۸۸ همزمان با روز عاشورا بازداشت و به اتهام محاربه از طریق هواداری سازمان مجاهدین خلق از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی به اعدام محکوم شد. این حکم اما در دادگاه تجدیدنظر به ۱۵ سال زندان تبدیل شد.
پروانه طاهری، مادر ریحانه حاج ابراهیم گفت: «ابتدا اتهام محاربه زده بودند بعد که در دادگاه تجدیدنظر نقض شد متوجه شدیم چند اتهام وجود دارد از توهین به رهبری تا کمک به منافقین. همین طور چند سال چندسال حکم دادند و شد ۱۵ سال. بیشترین حکم اش هم ۷ سال و نیم است که براساس ماده ۱۳۴ باید همین فقط اجرا شود و در این صورت ریحانه بیش از ۷ سال و نیم است که در زندان است. یعنی اگر با اعمال ماده ۱۳۴ موافقت کنند ریحانه باید آزاد شود اما از تیر ماه ما را معطل کرده اند و جواب درستی نمی‌دهند.»
براساس ماده ۱۳۴ قانون جدید مجازات اسلامی «در جرائم موجب تعزیر هرگاه جرائم ارتکابی بیش از سه جرم نباشد دادگاه برای هر یک از آن جرائم حداکثر مجازات مقرر را حکم می‌کند و هرگاه جرائم ارتکابی بیش از سه جرم باشد، مجازات هر یک را بیش از حداکثر مجازات مقرر قانونی مشروط به اینکه از حداکثر به اضافه نصف آن تجاوز نکند، تعیین می‌کند. در هر یک از موارد فوق فقط مجازات اشد قابل اجراء است و اگر مجازات اشد به یکی از علل قانونی تقلیل یابد یا تبدیل یا غیرقابل اجراء شود، مجازات اشد بعدی اجرا می‌شود. در هر مورد که مجازات فاقد حداقل و حداکثر باشد، اگر جرائم ارتکابی بیش از سه جرم نباشد تا یک‌چهارم و اگر جرائم ارتکابی بیش از سه جرم باشد تا نصف مجازات مقرر قانونی به اصل آن اضافه می‌شود.»
او در عین حال از موافقت دیوان عالی کشور با تقاضای اعاده دادرسی در پرونده این زندانی سیاسی خبر داد و گفت: «شعبه ۲۱ دیوان عالی کشور با اعاده دادرسی موافقت کرده و حالا باید دوباره پرونده اش مورد رسیدگی قرار بگیرد برای همین با اینکه نیمی از حکم اش گذشته تقاضای آزادی مشروط نداده که تکلیف پرونده اش روشن شود اما ما امیدواریم حداقل ماده ۱۳۴ را اعمال کنند و ریحانه آزاد شود. او وضعیت جسمانی خوبی ندارد کولیت روده اش عود کرده و متاسفانه داروهایش هم جواب نمی دهد نیاز به درمان دارد و مرخصی هم که نمی تواند بیاید چون وثیقه خیلی سنگینی خواسته اند و ازتوان ما خارج است. از طرفی همسرش هم در زندان وضعیت خوبی ندارد و این هم تاثیر بدی روی ریحانه گذاشته است.»
ریحانه حاج ابراهیم در زندان اوین با احمد دانش پور مقدم ازدواج کرده است. مادر او گفت: «ما با خانواده دانش پور مقدم نسبت فامیلی داریم و ریحانه به مطهره بهرامی، مادر این خانواده کامپیوتر یاد می داد. روز عاشورا که ریختند خانه آنها، ریحانه انجا بود وهمه را با هم بازداشت کردند، خانم بهرامی و همسرش محسن دانش پور و پسرشان احمد دانش پور.یکی از بچه های این خانواده در کمپ اشرف عضو سازمان مجاهدین خلق بود و برای همین به همه حکم اعدام دادند. در تجدیدنظر حکم ریحانه شد ۱۵ سال و حکم خانم بهرامی شد ۱۰ سال اما محسن و احمد دانش پور همچنان با حکم اعدام در زندان هستند. در زندان ریحانه با احمد ازدواج کرد.»
خانم طاهری درباره وضعیت پرونده احمد و محسن دانش پور مقدم گفت: حکم آنها همچنان اعدام است تقاضای عفو داده اند اما گفته اند که پرونده های شان گم شده و هنوز وضعیت نامشخصی دارند. خانم بهرامی اما آزاد شده. از ۱۰ سال حکم، او ۵ سال زندان بود و به خاطر وضعیت وخیم جسمانی اش او را آزاد کردند.
پروانه طاهری خواهان آزادی دخترش شده و گفت: «وضعیت روده ریحانه طوری است که حتی از غذا خوردن عادی هم ناتون است ۷ سال و نیم زندان بدون حتی یک روز مرخصی ظلم بزرگی است و من امیدوارم مسولان حداقل به قانون خودشان توجه کنند و براساس قانون و ماده ۱۳۴ ریحانه را ازاد کنند.»

۸۰ ضربه شلاق به دلیل مصرف مشروب؛ روایت دختری ۲۸ ساله در مشهد

%d8%b4%d9%84%d8%a7%d9%82-%d9%88-%d8%ac%d8%b1%db%8c%d9%85%d9%87-%d9%85%d8%a7%d9%84%db%8c
دختر ۲۸ ساله ای در مشهد در پی شرکت در یک مهمانی دستگیر و به دلیل مصرف مشروب متحمل ۸۰ ضربه شلاق و جریمه مالی گشته است.
به گزارش تارنگار حقوق بشر در ایران، روایت این دختر جوان از زمان دستگیری که در صفحه مسیح علینژاد، روزنامه نگار آزاد منتشر شده است، در پی می آید:
”من یک دختر بیست و هشت ساله تولد دوستم در مشهد به جرم شرب خمر بازداشت شدم. لحظه ورود مامورا به خونه رو هیچ وقت یادم نمیره. مامورا بدون نشون دادن حکم وارد خونه شدن همه مرد بودند. ما رو بردند کلانتری محل و بعد همه مون رو فرستادن پزشکى قانونى براى تست الکل وبعد فرستادنمون منکرات یک جاى وحشتناک با کلى ماموراى زن که رفتارهاشون خیلى بدتر و زننده تر از آقایون بود.
مامور زنى که مسئول اونجا بود به من گفت شلوارتو در بیار بشین پاشو برو وقتى من گفتم راحت نیستم خجالت میکشم جلوی شما لباسمو در بیارم با لحن تحقیر آمیزی گفت جلوی پسرا که خوب لباساتونو در میارین… بعد از دو روز بازداشت و رفتن به دادگاه به قید سند آزاد شدیم ولی دو سال و چند ماه بعد حکممون اومد.
هشتاد ضربه تازیانه بعنوان حد شرب سه میلیون ریال جزاى نقدى در حق دولت به جهت اتهام ارتکاب فعل حرام از طریق شرکت در مجلس لهو ولعب. حکم وقتی به دستم رسید دنیا رو سرم خراب شد باورم نمیشد هرچى نزدیک به روز اجرا میشد من حالم بدتر میشد.
روزی که برای اجرای حکم شلاق راهی زندان شدن بدترین روز زندگیم بود. توى زندان اجرا شد با پاهاى زنجیر شده و دست هاى دستبند زده. اول مثل کسی که قتل و جنایت کرده باشه از من عکس گرفتن انگشت نگارى شدم و بعد فرستادنم ورودیِ بانوان که از اونجا قرنطینه کاملا دیده میشد یک اتاق سه در چهار با یک صندلی. هنوز عمق فاجعه رو درک نکرده بودم تا اینکه یک خانم میانسال با هیکل درشت با یک خانم جوانتر وارد شدند و ازم پرسید جرمت چیه ؟ هنوز من دهانم باز نشده بود که با یک لحنه بعد گفت: رابطه؟ صدام از گلوم در نمیومد صندلى رو بر عکس کرد گفت بشین لباساتم در بیار، گفت فقط یک لایه لباس تنت باشه من نشستم روى صندلى با گوشه چشم شلاق کلفت چرمى توى دست زن دیدم تو دلم گفتم دلش نمیاد محکم بزنه اما با اولین ضربه نا خواسته از جا پریدم دیگه اشکام امون نمیداد ولی صدام در نمیومد دوست داشتم داد بزنم …
معنى یک تا هشتاد رو من اون روز زیر ضربه هاى مامور زندان فهمیدم ، میزد و میگفت ذکر بگو خدا گناهاتو ببخشه.وقتی بلند شدم پشتم داغ بود داشتم میسوختم. فقط یک به یک طرف پشتم شلاق زده بود.
بیرون زندان یک دوست خیلى خوب و عزیز ایستاده بود داشت اشک میریخت وقتى دیدمش اونقدر دلم پر بود که بى اختیار داد میزدم نه از درد از اون همه توهین که گفتنش توى این چند خط هرگز نمی تونه گویای درد و حقارت و حس بی پنهاهی توی کشور خودت باشه ..
کجاى دنیا یک ادمو بخاطر شادى کردن بخاطر تولد شلاق میزنن؟”

گزارشی از آخرین وضعیت مصطفی سلیمی زندانی سیاسی محکوم به اعدام

mostafa-moustafa-salimi-300x191

– مصطفی سلیمی زندانی سیاسی محکوم به اعدام، به تازگی در چهاردهمین سال حبس خود از زندان سقز به زندان مرکزی سنندج تبعید شده، این امر مشکلات عدیده‌ای را برای وی و خانواده او بوجود آورده است. گفتنی است دلیل تبعید وی «مدت زیاد حبس تحمل شده» عنوان شده است.

به گزارش ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، مصطفی سلیمی زندانی سیاسی محکوم به اعدام، حدودا از پنج ماه پیش به دلیل «مدت زیاد حبس تحمل شده» از زندان سقز به زندان مرکزی سنندج منتقل شده است.

یک منبع نزدیک به خانواده این زندانی سیاسی درمورد مشکلات ایجاد شده درپی این انتقال، به گزارشگر هرانا گفت: “هنگام انتقال به آقای سلیمی اجازه ندادند وسایل شخصی‌اش را با خود ببرد و در آن‌جا بدون وسایل با اولین مشکلات روبرو شده. از سوی دیگر خانواده او در روستاهای سقز زندگی می‌کنند. برای ملاقات با او باید از روستا به سقز بیاییند و سپس از آن‌جا به سنندج که این زمان و هزینه زیادی می‌برد. آقای سلیمی چهارده سال است که در زندان نگهداری می شود و خانواده او پیش از این نیز با مشکلات مالی مواجه بودند. این مشکلات و مخصوصا عدم ملاقات باعث شده فرزند پسر او دچار افسردگی شود.”

این منبع مطلع در مورد نظر مسئولان قضایی محلی دراین‌باره نیز توضیح داد: “آقای رستگار رئیس حفاظت اداره کل [زندان‌های سنندج] مخالف نگهداری آقای سلیمی در زندان سقز است وگرنه به گفته قاضی ناظر بر زندان، از نظر قضایی مشکلی وجود ندارد که وی در زندان سقز باشد.”

منبع نزدیک به خانواده سلیمی هم‌چنین در پایان در مورد آخرین وضعیت پرونده و حکم اعدام مصطفی سلیمی تصریح کرد: “درحال حاضر پرونده در معاونت قوه قضائیه نزد آیت الله حصاری قرار دارد.”

مصطفی سلیمی متولد چهارم تیرماه ۱۳۴۶، پیمانکار شرکت گاز، مورخ هفدهم فروردین ۱۳۸۲ بازداشت و با اتهاماتی چون «محاربه»، «سرقت مسلحانه» و «عضویت در احزاب مخالف کرد» توسط قاضی گودینی محاکمه و به اعدام محکوم شد.

این زندانی سیاسی در این مدت چهارده سال، چندین بار در اعتراض به «ناعادلانه بودن حکمش» دست به اعتصاب غذا زده است.