بهمن مقصودلو فیلمساز، منتقد و پژوهشگر سینماست. او بیش از ۴۰ سال است که در عرصهی سینمای ایران و جهان فعال است. پیش از انقلاب بهمن ۵۷۷ برای نگارش و ویرایش مجموعه کتابهایی دربارهی سینما و تئاتر، جایزهی ادبی و معتبر فروغ فرخزاد را در سال ۱۳۵۳ (۱۹۷۴) به خود اختصاص داد. کتاب او، “سینمای ایران”، توسط مرکز مطالعات خاورمیانه دانشگاه نیویورک در سال ۱۹۸۷ منتشر شد و مورد تحسین قرار گرفت. همچنین فیلم مستند کوتاه “اردشیر محصص و کاریکاتورهایش” را در سال ۱۹۷۲ نوشت و آن را تهیه و کارگردانی کرد که این فیلم در جشنوارهی لایپزیک ۱۹۹۶ به نمایش درآمد. دکتر بهمن مقصودلو، فارغالتحصیل مطالعات سینما از دانشگاه نیویورک و دانشگاه کلمبیا، تهیه کنندهی بسیاری از برنامههای هنری تلویزیون ملی ایران پیش از انقلاب بوده و بیش از ۱۵ فیلم سینمایی و مستند را در آمریکا تهیه کرده است که در دستکم صد جشنوارهی معتبر جهانی به نمایش درآمدهاند.
وی اخیراً فیلم مستند “لبه تیغ: میراث بازیگران زن ایرانی” خود را به پایان برده که این فیلم در حال اکران در کشورهای مختلف جهان است. این آخرین مستند بهمن مقصودلو، یک روشنگری است در ارتباط با زنان در سینمای ایران پیش از انقلاب بهمن ۵۷٫ در این مستند، مقصودلو با ۲۰ بازیگر زن که در ۴۶۳ فیلم قبل از انقلاب نقش داشتند، مصاحبه کرده که حاصل آن در ۲ ساعت و ۷ دقیقه به نمایش در میآید. “لبه تیغ” شرایط سخت ورود زنان به سینمای ایران را مستند میکند و با گفتگوهایی از زبان اولین زنان سینمای ایران به مبارزه و مشکلات آنان میپردازد. زنانی که برای انجام کار هنری و بازیگری کتک خوردند، طرد گشتند، تهدید به قتل شدند، ولی به تعبیر خود مقصودلو رشادت کردند و ریشه دواندند و تاریخچهی سینمای ایران را ساختند.
در این مصاحبه به چهرهی زن در سینمای ایران میپردازیم. پاسخهای مقصودلو به خط صلح اما بسیار درخور تامل است؛ پاسخهایی که به نظر میآید دردمندان ایران به طور عام و سینمای ایران به طور خاص باید به جد بر روی آنها فکر کنند. این پاسخها از دل عمری تجربه و سالها کار مستمر در ارتباط با این سینما میآید.
جناب مقصودلو، لطفاً در ابتدا کمی از فیلم لبه تیغ برایمان بگویید، و اینکه چه شد به فکر ساخت آن افتادید؟
وقتی به سینمای قبل از انقلاب نگاه کنیم، میشود این حقیقت را حس کرد که بیشترین کسانی که مورد ظلم و خشم قرار گرفتند و حقوقشان ضایع شد، زنان ایران و زنان بازیگر سینما و تئاتر ایران هستند. وقتی انقلاب شد بسیاری از این افراد و البته تمامی ستارگان این حوزه از بازی محروم شدند؛ بدون آنکه حق بیمه یا بازنشستگی داشته باشند. بسیاری به زندان رفتند و یا املاکشان توقیف شد. و به غیر از این موارد، به طور کلی در سینمای بعد از انقلاب نسبت به آنها و سینمای قبل از انقلاب دید بدی شکل گرفت؛ همهی سینما(به جز دو-سه فیلم نظیر “گاو”) درجا رد شد، مبتذل نامیده شد و عدهای از دست اندرکاران این هنر القابی چون”بدکاره” و “جاهل” گرفتند. البته این مسئله واقعیت دارد که پیش از انقلاب بدنهی بدی در سینمای تجاری وجود داشت که مثلاً از زن به عنوان سوژهی جنسی استفاده میکرد، اما این مسئله مربوط به همهی سینما نبود.
این بود که من فکر کردم فیلمی راجع به تاریخ سینمای ایران از مشروطیت تا انقلاب بهمن ۵۷ بر مبنای آنچه که از زبان این ۲۱ بازیگر زن – که همه بازیگران نقش اول سینمای ما در آن دوران بودند- بیان میشود، تصویر کنم و بسازم. زنان در نزدیک به ۵۰۰ از ۱۲۰۰ فیلم سینمایی بازی کرده بودند و هدف این است که ببینیم اینها چه کمکی به آن سینما کرده بودند. در یک لایهی دیگر، ببینیم که جایگاه حقوق زن در سینمای ایران از ابتدا چه بود؛ اصلاً زن میتوانست در سینما و تئاتر بازی کند یا اینکه همیشه جانش در خطر بود؟ او چگونه آمد و با رشادت وارد این کار شد و پرچم مبارزه برای احقاق حقوق خودش را به دست گرفت؟ زنی که به همه چیز متهم شد و از همه جا آزار دید؛ از فامیل و برادر و خواهر تا جامعهی متعصب و مردسالار ایران. و با تمام این مصائب، بعد از انقلاب هم از همه چیز محروم ماند.
دردناکترین روایتی که در لبه تیغ بیان میشود، مربوط به کدام بازیگر، کدام فیلم و چه شرایطی است؟ اگر ممکن است آن روایت را برایمان بازگو کنید.
دردناکترینش در ارتباط با اولین زن مسلمانی است که وارد عرصهی بازیگری شد. همانطور که میدانید تا قبل از مشروطیت و حتی بعد از آن، زن نمیتوانست بازی کند. البته زنان غیر مسلمان اعم از مسیحی و ارمنی در تئاتر و سینمای اولیه حضور داشتند و یا چند زن بودند که لباس مردانه پوشیدند و خودشان را به شکل مرد درآوردند و به بازی در تئاترهای مختلف پرداختند و اساساً تا مدتها کسی نفهمید اینها زن هستند. اما به هر حال بیشتر مردها نقش زنها را بازی میکردند و حتی در نمایشهای سنتی، آئینی و مذهبی و هم زنها کارهای نبودند.
بعدها و پس از تشکیل مدارس زنان و از طرف دیگر کشف حجاب توسط رضا شاه بود که زنان کم کم قدرت پیدا کردند و چادر و روسری را برداشتند. این زنان در ابتدا، به کمک زنانی چون “لرتا” –که ارمنی بود-، وارد تئاتر و سینما شدند. همین شد که زینت مودب در فیلم “زندانی امیر” و فیلم “طوفان زندگی”، به عنوان اولین فیلم بعد از جنگ جهانی دوم بازی کرد. شهلا ریاحی، ژاله علو و فخری خوروش نیز جزو اولین زنانی بودند که وارد سینما شدند و رنج بسیار کشیدند. یا حتی بازیگران نسل دوم مثل فرزانه تاییدی، شهره آغداشلو، نیلوفر و کتایون، همه ماجراهایی را شرح میدهند که به شدت دردناک است؛ اینکه خانواده مخالفت میکرده و آنها را کتک زده است و یا حتی خانم شهلا ریاحی میگوید که خانوادهاش دست به تفنگ میبرد تا او را بکشد! خانم زینت مودب هم شرح میدهد که چگونه پسرعمویش قصد داشته او را با اسلحه بکشد! در واقع دامنهی تعصب، چه در افراد خانواده و محله و چه به طور کلی جو مردسالار جامعه بسیار وسیع بود.
اما اگر بخواهیم از یک فرد مشخص نام ببریم، این شخص خانم روح انگیز سامی نژاد کرمانی است که فیلم “دختر لُر” را بازی کرده است. خانم سامی نژاد برای معالجهی پایش به هندوستان سفر میکند، همان جا ازدواج میکند و ساکن میشود. در این زمان آقای سپنتا از او که به همراه همسرش، آقای دماوندی، در استودیو امپریال بمبئی کار میکرد، دعوت میکند که در فیلم دختر لُر بازی کند. این فیلم اولین فیلم ناطق ایران است که فیلمی بسیار مهم و تئوریک است. تئوری فیلم این است که در آن یک زن مسلمان با خطر مرگ روبهروست. من اولین نفری هستم که این تئوری را کشف کردهام و در فیلم خودم، قاب به قاب این تئوری تجزیه و تحلیل میشود. با اینکه فیلم بسیار موفق است و ماهها بر روی پردهی سینماست و میفروشد، اما وقتی سامی نژاد به ایران برمیگردد، مورد حملهی بسیار قرار میگیرد؛ تا جاییکه سه محافظ (بادیگارد) داشته که مورد صدمه قرار نگیرد. زندگی او همواره با فحش و دشنام همراه بوده است و خانوادهاش به شدت او را لعن و نفرین میکنند. این فحاشیها که از بمبئی شروع شده و تا تهران و کرمان میکشد، باعث میشود که ایشان دیگر فیلمی بازی نکند. روح انگیز سامی نژاد از سینما کناره گرفت و در سکوت کمک پرستار شده بود و چند سال پیش در اوج گمنامی، فقر و فلاکت فوت کرد. حتی هیچ کس خبر ندارد که او دقیقاً چگونه فوت کرد.
در نتیجه فکر میکنم که این زن با توجه به اینکه نفر اول هم بود، بیشترین صدمه را خورد؛ هرچند که بسیاری دیگر نیز همین وضعیت را داشتند. هر کدام همان ابتدا که یک تئاتر و یا یک فیلم بازی کردند، شب در زمان بازگشت به خانه از پدرشان کتک خوردهاند. این مسائل به همین سادگی که خدمت شما عرض میکنم اتفاق افتاده است!
این فیلم شما تاکنون در چه کشورها و فستیوالهایی اکران شده و برنامهی ادامهی اکرانها چیست؟
ساخت این فیلم ۱۲۷ دقیقهای، در سال ۲۰۰۲ آغاز شد و ۱۵ سال به طول انجامید؛ تنها ادیت آن یک سال و نیم زمان برد و بسیار فیلم مشکلی بود. فیلم دارای ۵-۶ لایه است که بافته میشود و بار اجتماعی-سیاسی دارد. از مشروطیت تا انقلاب ۱۹۷۹ را بررسی میکند. بیوگرافی این زنان است. تاریخ سینما است. تئوری سینما در رابطه با زن مسلمان و مواردی از این دست است.
لبه تیغ اولین بار در سپتامبر ۲۰۱۶ در فستیوال مونترال در قسمت سینمای مستند جهان عرضه شد. بعد در فستیوال مسا(Middle East Association: MESA) در آمریکا -که مربوط به فیلمهایی است که به مسائل خاورمیانه میپردازند و توسط دانشگاههای آمریکای شمالی به طور سالانه برگزار میشود- در شهر بوستون به نمایش درآمد. همزمان در بیست و هفتمین فستیوال تاریخ فرانسه، در قسمت مسابقهی مستند بلند، شرکت کرد و در حال حاضر برای چندین فستیوال دیگر به مانند فستیوال سوئیس انتخاب شده است. به علاوه در شهر لس آنجلس، در یک سانس اختصاصی در سندیکای نویسندگان آمریکا برای ۵۰۰ نفر به نمایش درآمده است. در روز هفتم و دوازدهم مارچ هم در پاریس به نمایش درآمد که در یکی از آن جلسات خود من در هم حضور داشتم و به سوالات جواب میدادم. یازدهم مارچ هم در دانشگاه سواس لندن به نمایش درآمد و بسیار موفق بود. به غیر از دعوتهای دیگری که صورت گرفته است، در حال حاضر برای اکران آن در شهر لس آنجلس هم در حال مذاکره و برنامه ریزی هستیم.
همانطور که گفتید با توجه به فرهنگ حاکم بر جامعهی ایران، مسیر سختی طی شده تا حرفهی هنرپیشگی برای زنان در چنین جامعهای جا بیفتد. اما به نظر شما مهمترین چالش یا چالشهایی که زنان این عرصه در آغاز راه، با آن رو به رو بوده و جنگیدند، چه بوده است؟
مهمترین چالش، مقابله با تعصب مذهبی است. در فرهنگ ما، تعصب یکی از مهمترین چالشها به خصوص در مورد زن است. مسئلهی دیگر نگاه کردن به زن به عنوان یک سوژهی جنسی -و نه یک انسان- است.
زن موجودی مثل مرد و دارای حقوقی برابر با مرد است. متاسفانه در طول تاریخ این باور غلط در مردان به وجود آمده است که ما مغزمان بزرگتر است، یا ما قویتر هستیم و بیشتر کار میکنیم و زنان فقط باید بچهداری کنند و به کارهای مربوط به خانه بپردازند. همین باور غلط موجب میشود که بگویند تاریخ را مردان ساختهاند؛ در حالیکه اینگونه نیست. زندگی و جامعه بر مبنای همکاری و تعاون و فعالیت مشترک زن و مرد شکل میگیرد و در نتیجه هر دو باید دارای حقوق مساوی باشند.
در اکثر فیلمهای قبل از انقلاب و خصوصاً در سینمایی که آن را تحت عنوان فیلمفارسی میشناسند، مردسالاری نقش غیرقابل انکاری داشت. این روند به حدی است که حتی در موج نوی سینمای ایران هم با اینکه زن محوریت بیشتری مییابد، اما باز هم اغلب ناموس مرد نشان داده میشود. چرا در آن زمان، نویسندگان و کارگردانان که به حتم بخش بزرگی از آنان را روشنفکران تشکیل میدادند، کمتر سعی میکردند تصویر دیگری از زن ارائه دهند؟
ببینید مسئله این است که بسیاری از روشنفکران هم انسانهایی به شدت متعصب هستند. البته منظور من همه نیست که قبل از انقلاب و در دههی ۵۰ چند کارگردان، زنان را محور فیلمهایشان قرار دادند. بهرام بیضایی یکی از آنهاست و این در فیلم من آمده است. همچنین آقای هژیر داریوش که در سال ۱۳۵۱ خانم گوگوش را در فیلم “بیتا” بازی میدهد و یا فیلم “هشتمین روز هفته” با بازیگری فرزانه تاییدی و کارگردانی حسین رجاییان در سال ۱۳۵۲٫ اما به غیر از چند فیلم و چند مورد دیگر که محور اصلی قصهاش زنان بودند، در بقیهی فیلمها مرد و قصهی مربوط به او حرف اول را میزند و زنی هم باید باشد که نقش دوم یا سوم را بازی کند. البته مقصود من فیلمهای جدی اجتماعی و هنری است نه بدنهی تجاری آن دوران که فقط به دنبال سکس و این مسائل بود.
ما نباید این واقعیت را فراموش کنیم که اغلب روشنفکران ما، اعم از نویسندگان و شاعران هم متعصب بودند. البته قصد من محکوم کردن قشر روشنفکر نیست که به هر حال همه در آن جامعه بزرگ شده بودند و از آن تاثیر میگرفتند. میخواهم بگویم وقتی یک جامعه مشکلش این است، ما باید بتوانیم همه با هم مسئله را بررسی و حل کنیم. مثلاً فیلم “قیصر” را در نظر بگیرید؛ در این فیلم تجاوزی صورت میگیرد و دختر مورد تجاوز قرار گرفته، خودکشی میکند. برادر بزرگتر دختر که برای انتقام میرود هم کشته میشود. در نهایت قیصر برای اینکه انتقام تجاوز و قتل برادرش را بگیرد، میرود و میکشد. ما به این کاری نداریم که سناریوی این فیلم از کجا ممکن است آمده باشد و خوش ساخت بودن آن هم غیر قابل انکار است. ولی چیزی که فیلم ترویج میکند این است که قانون را در دست خود بگیرید. در هر کشوری باید قوانین مدنی و جنایی حاکم باشد. وقتی به کسی تجاوز میشود، باید متجاوز را دستگیر کرد و برایش دادگاه تشکیل داد و مثلاً او را به دهها سال حبس محکوم کرد. این مسئله در اغلب کشورها و آمریکا وجود دارد و اگر واقعاً کسی مرتکب چنین جرمی شده باشد، احکام طولانی زندان بیش از بیست و سی سال برایش صادر میشود و در واقع آن فرد به خاطر چند لحظه عمل جنسی و عمل بیشرمانهی تجاوز، زندگیاش از بین میرود. نمیشود که یک چاقو دست گرفت و به سراغ متجاوز رفت و او را کشت!
به هر حال اینها مسائل و نقدهایی است که باید در مورد آن فیلمها مطرح شود. من البته راه نشان نمیدهم، من تنها مشکلات را نشان میدهم. من خودم را مصلح یا جامعه شناس نمیدانم. من یک سینماشناس هستم و خوب قاعدتاً یک سینماشناس، یک تحصیلکردهی سینما و یک فیلمساز باید جامعهی خودش را بشناسد، روانشناسی بداند و سیاست بخواند. دید من اینگونه است و بر همین اساس هم تعصب را بسیار بازدارنده میدانم.
حال و پس از گذشت حدود چهار دهه از انقلاب، شاهد بیشتر شدن حضور زنان در عرصهی سینما هستیم. اما آیا این به معنای آن است که در حال حاضر مردسالاری در جامعهی ایران کمرنگتر از گذشته شده؟
به هیچ وجه. علت این است که آن زنان مبارزه کردهاند و همهی حرف من همین است. آن زنان جلوی تیغ رفتهاند که در حال حاضر ما امثال لیلا حاتمی، نیکی کریمی، فاطمه معتمدآریا و ترانه علیدوستی را داشته باشیم. آنها خودشان و هنرشان را با رشادت تمام و بدون ترسیدن از چیزی، در آن جامعهی زن ستیز برپا کردند.
به همین خاطر من اصلاً مردسالاری را کمرنگتر نمیبینم و به نظر من خیلی هم بیشتر شده است.
شما به نسل جدید بازیگران زن ایرانی اشاره کردید و از آنها را نام بردید. اما اتفاقی که افتاد این بود که انقلاب در ایران موجب شد تا بسیاری از بازیگران زنِ به تعبیر شما خط شکن، یا جلای وطن کنند و یا خانه نشین شوند. تنها به عنوان یک مورد از زیانهای این وضعیت، میتوان به عدم انتقال تجربه به نسل جدید اشاره کرد. با این اوصاف، آیا شما معتقد هستید که اگر این چنین نمیشد در حال حاضر سطح و جایگاه بازیگران زن سینمای ایران، بالاتر بود؟
ما به یک حقیقت تلخ باید نگاه کنیم. وقتی انقلاب شد، سینما تعطیل شد. بسیاری از سینماها آتش زده شد. باید در باب اضمحلال سینما به سالن سینما نگاه کرد. اگر یک نگاه آماری به گذشته داشته باشیم، میبینم که ما به ازای سی میلیون جمعیت، ۴۸۵ سینما داشتیم اما در حال حاضر با ۸۰ میلیون جمعیت -یعنی دو برابر و نیم- نصف آن سینماها را هم نداریم. سینمای جدید نمیسازند و آن سینماهای موجود هم دچار انواع کمبودهای اساسی در پخش صدا، تصویر و آپارات است و حتی بهایی به تعمیر صندلیها و نظافت آنها هم داده نمیشود. حتی بسیاری از شهرستانهای مهم اصلاً سینما ندارند. مسئلهی بعد –همان طور که شما هم اشاره کردید-، مربوط به این است که وقتی انقلاب شد، بسیاری از ستارگان زن ممنوع الکار شدند و حتی برای امرار معاش و به صورت پوشیده هم اجازهی کار نداشتند. بسیاری هم دستگیر و مورد پرسش و پاسخ قرار گرفتند. اموال بسیاری از این افراد گرفته شد و تحقیرشان کردند. بعضیها به نحوی مورد تعقیب بودند که اگر دستگیر میشدند، ممکن بود کشته شوند. در نتیجه از ترس جان و یا به منظور ادامهی فعالیت از کشور خارج شدند. اتفاقاً برخی مثل سوسن تسلیمی و یا شهره آغداشلو پس از خروجشان از ایران بسیار موفق هم بودند. اما بسیاری مثل پوری بنایی خاموش و بازنشسته شدند. جالب است که به خانم پوری بنایی گفته بودند باید برای ادامهی فعالیتت در سینما، توبه کنی و ایشان هم گفته بود که من کار بدی نکردم که نیاز باشد توبه کنم.
البته استثناهایی مثل خانم شهلا ریاحی، ژاله علو و فخری خوروش هم بودند که بعد از انقلاب ماندند و در نهایت توانستند در این دوره هم به فعالیتهای هنری خود ادامه دهند. دلیل هم این بود که اکثر این زنان نقش سکسی بازی نکرده بودند. مثلاً همان طور که همسر خانم شهلا ریاحی هم میگوید، ایشان همیشه نقش مادر را بازی کرده بود.
تاثیر بازیگران قبلی بر بازیگران بعد از انقلاب غیرقابل انکار است. اگر بازیگران زن قدیمی در سینما می ماندند اینها بهتر مطرح میشدند. در آن میانه یک گپی به وجود آمد اما در نهایت نسل بعد از انقلاب با دیدن رشادتها و مبارزات نسل پیشین به میانهی میدان آمدند. آنها دیده بودند که چه هنرپیشگان خوبی پیش از انقلاب فعال بودند و کار میکردند.
به رغم مخرب بودن ذات سانسور، آیا فکر نمیکنید که این مسئله در سینمای ایران ناخواسته وضعیتی را به وجود آورده که خانواده و جامعهی سنتی فضای بیشتری را در اختیار زنان قرار دهد؟ در واقع با توجه به قوانین و شرایط موجود، اساساً فیلمنامهها طوری نوشته میشوند که کمترین رویارویی را با سنت و مذهب داشته باشند و مثلاً هرگز قرار نیست حتی دو نفری که در فیلم ایفاگر نقش زن و شوهر هستند، به همدیگر دست بزنند. مراد این است که آیا میتوان این وضعیت را توفیقی اجباری برای زنان دانست؟
من با این مسئله موافق نیستم. اگر جامعهای متعصب است، نباید صورت مسئله را پاک کرد و تن به سانسور داد؛ مگر اینکه از زن تلقی شی و یا سوژهی جنسی داشته باشید. البته برداشت اشتباه نشود که من هیچ وقت نمیگویم که در یک فیلم باید سکس و رختخواب و این مسائل وجود داشته باشد. ولی چطور زنی که به همراه شوهرش در منزل نشسته و مثلاً میخواهد به آشپرخانه برود تا شام بخورند، باید روسری بر سر و مانتو به تن داشته باشد؟ مگر این نیست که فرد دیگری در آن خانه وجود ندارد و اینها زن و شوهر هستند و به هم محرماند؟ اینکه زن در چنین صحنهای یک لباس راحت تنش و موهایش آزاد باشد، مسئلهای بسیار ساده است. یا مثلاً فیلم “خانهی خلوت” از مهدی صباغ زاده را در نظر بگیرید؛ در این فیلم شوهرِ زنی به جنگ ایران و عراق میرود و بعد از چهار سال که هیچ خبری از او نداشتند، برمیگردد. یعنی یک زن جوان را مجسم کنید که پس از چهار سال فراق و دوری، برای اولین بار شوهرش را میبیند. اما اینها وقتی به هم میرسند، در فاصلهی چند قدمی هم میایستند و بر و بر همدیگر را نگاه میکنند! در حالیکه دو انسان به راحتی میتوانند همدیگر را بغل کنند و این بغل کردن هم الزاماً نباید با بوسههای آتشین هالیوودی و نمایش آن روی پرده همراه باشد. اینها به عنوان زن و مردی که همسر یکدیگر بودند، عاشق و معشوق بودند و حالا بعد از ۴ سال بیخبری مرد برگشته است، طبیعی است که باید همدیگر را بغل کنند، گونهی همدیگر را ببوسند و اشک بریزند و خوشحالی کنند. خوب، وقتی اینها چهار قدم با هم فاصله دارند و فقط به هم نگاه میکنند، فیلم دیگر هیچ مسئلهی دراماتیکی ندارد.
به اعتقاد بنده، به مسئلهی زن و مرد در سینما باید به عنوان مسائل رئالیستیک نگاه کرد. جدالی است بین تعصب و سنت و مدرنیته که در جایی باید هردوی اینها به همدیگر آوانس دهند. در واقع یکی نباید بر دیگری پیروز شود. مثلاً من نمیگویم زنی در فیلمی لباسش را دربیاورد که مدرنیته پیروز شود! هرچیزی باید در قواره و قاعدهی خودش باشد. اگر ما اینطور به این مسئله نگاه کنیم و بتوانیم تعصب و امور اجباری را از روابط زن و مرد برداریم و نگاهی یکسان به حقوقشان داشته باشیم، به پیشرفت همه چیز کمک کردهایم؛ این قاعدهای کلی است. باید به فکر انسانیت باشیم، به فکر یک رابطهی سالم و سازندهی زن و مرد، زن و شوهر، برادر و خواهر باشیم.
و به عنوان سوال آخر، آیا فکر میکنید سینمای ایران در حال حاضر سینمایی موفق است؟ به هر حال نمیتوان منکر موفقیت سینمای ایران در جهان طی سالهای اخیر بود و نمونهی اخیر آن هم موفقیت فیلم فروشنده در اسکار است؛ اما آیا میتوان به همین معیار بسنده کرد؟
از نظر من سینمای ایران موفق نیست، سینمایی شکست خورده است. علت آن هم کنترل کامل سینما توسط دولت است؛ روسیه(شوروی) هم قبل از فروپاشی چنین سینمایی داشت. سینمایی که شما سناریو را باید جهت تصویب بدهید که بخوانند، کارگردان و بازیگرانش را باید تایید کنند، بعد از ساخت و حتی وقت دیده شدن فیلم را کنترل میکنند تا مبادا از نظر موضوع و مسائل مذهبی موردی داشته باشد و یا از منظر سیاسی انتقادی صورت گرفته باشد و جامعه را سیاه نشان داده باشد، چگونه میتواند سینمایی موفق باشد؟ پول به کسانی داده میشود که سینماگران ایدئولوژیک باشند؛ آنها میروند و با این رانتها فیلمهایی را میسازند که باید حرفهای مشخصی بزند. هنرمند کسی است که همانی را که فکر میکند، میسازد؛ هنرمند را نمیتوان با پول خرید یا او را به کاری وا داشت. متاسفانه تعداد سینماگران مستقل و هنری ما که وابسته به جایی نباشند، بسیار کم است و معمولاً پول و امکاناتی ندارند که فیلمی بسازند. در نتیجه این افراد هم در معرض نساختن فیلم قرار میگیرند. وقتی هم احیاناً تمامی این مسائل را از سر میگذرانند، فیلمی میسازند و مجوز اکران میگیرند، بیست نفر آدم میتوانند جلوی سینما بروند و با فریاد و فحش فیلم را از روی پرده پایین بکشند. در چنین وضعیتی که یک مونوپولی ایجاد میشود، طبیعی است که دیگر هیچ سرمایهگذاری خطر نمیکند که با چنین هنرمندانی کار کند و سرمایهاش را جهت ساخت فیلم در اختیار آنان قرار دهد.
این سینما محکوم به فناست؛ سینمایی است که هر روز تجاریتر، بدتر و ضعیفتر میشود. شما به اسکارش نگاه نکنید؛ فرهادی یک استثناست. به بقیهی سینما نگاه کنید. فیلمها به ندرت در فستیوالهای جهانی پخش و یا منتخب میشوند و این صدمهی بزرگی به سینما ایران زده است.