《سعید حسین زاده موحد ۱۳۹۶.۷ 》
نداری و نظامی گری؛
چه به سیاست نگاه کنیم و چه به زندگی؛ به نظر میرسد که در سالهای گذشته، جهشی بوجود آمده است. در حالی که بسیاری از رسانه ها و بخصوص رسانه های دولتی و اصلاح طلب طی این سالیان با شدت به تخریب دولت پیشین و چند فرد خاص مشغول بوده اند
(گویی تمام مشکلات کشور ریشه در توطئه های آنها داشته و اکنون خطر این توطئه ها رفع گردیده باشد)
اما در زندگی حقیقی ما، مشکلات روز به روز شکل دیگری به خود میگیرد و هرگاه که در زمینه ای پیشرفتی حاصل شد، در زمینه دیگر سقوط را تجربه کردیم. نه خبری از همه پرسی شد، نه شعارهای قبلی و بعدی.
در این مباحث نه نیازی به بیان مصداق است و نه نیازی به پیدا کردن مقصران. چون به قول معروف: آنچه عیان است، چه حاجت به بیان است؟
اما با توجه به جایگاهی که عده ای از سیاستمداران در میان مردم و فعالین بدست آورده بودند، بد نیست نگاه دیگری بیندازیم به چند سالی که گذشت؛
هر چند اکنون دیگر در تریبون های عمومی کمتر از “چماق درمانی و گازانبری” حمایت شود اما با سیاستهایی هوشمندانه تر، چپاول و زورگویی آنهم از سر دلسوزی و کاردانی، رشد خوبی کرده است!
قانون بد و زورگویی حاکم؛
معمولا انسانها از راه های مختلفی تلاش میکنند تا بر اطرافیانشان غالب شوند و به برتری دست یابند. راه هایی که در عالم سیاست نیز با ظرافت بیشتری دنبال میشود؛
زمانی سلسله مراتب اجتماعی از طریق القاب رشد کرد و زمان دیگر از طریق شریعت سازی و در لباس قانون. از بزرگان سیاست نقل است که چهره ی زورگوی حاکمیتها گذشته از ظواهر بیدادگرانه میتواند به دو شکل دیگر هم ظاهر گردد:
یکی *اجبار ساختاری و قانون محور است: بی عدالتی و فساد گنجانده شده در قوانین به این معنا که زورگویان حاکم، قوانینی را به مردم تحمیل میکنند که تنها به سود حاکمان باشد و سپس مردم از قوانین اطاعت میکنند نه از دستورات مستقیم این زورگویان.
و دیگری که میتوان آنرا اجبار فکری و *ایدئولوژیک نامید عبارتست از القای منطق از طریق مهارتهایی چون تلقین، همدردی، مغلطه های خبری و… که این امر با تکیه بر رسانه ها، آموزشهای همگانی و… محقق میشود، به گونه ای که اجبار و کمبودهای موجود در زندگی و در کل استثمار شدن، برای مردم معقول و طبیعی به نظر برسد. در این زمان دیگر اجبار معنای ظاهری خود را از دست میدهد چراکه مردم در اکثر مواقع بر اساس عقاید و خواست خود عمل کرده و خود به ظلم تن میدهند!
و البته هنوز، هر زمان افرادی از پیروی این عقایدوقوانین سرباز زنند با برخوردهای خشونت آمیز بدوی روبرو خواهند شد.
_____________
در سالیانی که دولتهای سیاس تری بر مسند هستند، برخوردهای مستقیم با منتقدان، و سرکوب نخبه ها و فعالین از سمت دولت کاهش می یابد
(که گاها سایر ارگانها همین کاهش را هم به شکلی شایسته جبران میکنند)
اما روشن است که در مواردی تنها یک لبخند دلنشین به چهره حاکمان افزوده شده؛ در سایه این لبخند و ناآگاهیهای جامعه،
اجبار و زورگویی ساختاری و ایدئولوژیک گسترش می یابد.
نیاز کشور؛
خب حالا در نقطه مقابل باید دید که نیاز کشور و مردم ما چیست و آیا سیاستمداران و جریانات “مردمی نما” اهمیتی به این نیازها میدهند یا که هنوز چیستی این نیازها را هم نمیخواهند بدانند؟
جنگهای منطقه و پیشبرد “اهداف جهانی” در سایر کشورها، دغدغه چند درصد ایرانیان و نسل جدید و جوان ماست؟ نسلی که قدرت طلبی اقتصادی و جنگ طلبی “سپاه پاسداران” نیازهای ابتدایی شان را هم سرکوب کرده است.
و اکنون که تنها بخش کوچکی از منافع این سپاهیان مورد تهدید قرار گرفته، شراکت اکثریت دولت و اصلاح طلبان در این منافع بی پرده شده است؛ آنها که با متلک اندازی به سپاه خود را بالا کشیده بودند اکنون چنان حمایتی از آن میکنند که سران سپاه را نیز شگفت زده کرده. گویی عواقب این سخنان و چرخشهای روزانه را نمیبینند. کسی هم حرکت دیگری کند و حرفی بزند، اگر به بی تدبیری و سنگ اندازی متهم نشود جملات زیر را میشنود:
“ما میخاستیم؛ تندروها نگذاشتند” !
_____________
《نیاز به همه پرسی، و جمع آراء》
اگر در زمان انتخابات نظر همه مهم بود، پس امروز نیز باید مهم باشد. امروز باید توقع داشت بیانات سنجیده و بجای رئیس جمهور در سال ۹۳ یعنی “همه پرسی برای مسائل مهم کشور” جامه عمل به خود بپوشاند.
حال که بیت رهبری، قوای سه گانه، سپاه و… و همه و همه سرجایشان هستند و با وجودی که کشور دوباره وارد جنگ شده، هنوز قدرتشان برقرارست، به قانون اساسی عمل شود. با تکیه بر خواست و قدرت جامعه، برای مسائل مهم کشور همه پرسی برگزار کنید؛ و به فعالین و نخبگان مجال اظهار نظر دهید تا با جمع آراء روشن گردد که کدامیک، راه نجات این سرزمین است و کدام، بیراهه همیشگی..
برای زنده نگه داشتن جامعه و حرکتی نو، این شاید بهترین مجال باشد.