“لقمان وحید” کولبرِ اهلِ شین آباد پیرانشهر اسفند ماه سال گذشته در اثر انفجار مین یک چشم و یک پایش را از دست داده است. لقمان وحید میگوید که “نه شغل پردرآمد میخواهم نه خانه و سرپناه برای فرزندانم؛ توقع من از مسئولان بسیار ساده است؛ میخواهم زنده بمانم، فقط همین…”. او این روزها درگیر تامین چند ده میلیون هزینهی عمل جراحی است. این جراحی اگر انجام نشود، عفونت به تمام بدنش سرایت میکند و نمیتواند مدت زیادی دوام بیاورد.
به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از ایلنا، داستان نگرانیها و دردهای « لقمان وحید» کولبر شینآبادی همچنان ادامه دارد. وحید از دوندگیهای خود برای تامین هزینههای درمان میگوید: “ابتدا گفتند چون آن طرف مرز روی مین رفتهای، شامل قانون بازماندگان ادوات جنگی نمیشوی و نمیتوانی غرامت جانبازی بگیری؛ بعد از آن که با دفترچه بیمه روستاییان برای درمان به بیمارستانهای دولتی مراجعه کردم، گفتند «رفتن روی مین» شامل بیمه نمیشود!”
وضعیت وحید که روی مین رفتنش در واقع یک «حادثه شغلی»ست، به شدت بحرانیست؛ نه بیمه قبول میکند که او را به دلیل شرایط خاصی که دارد از خدمات درمانی بخش دولتی منتفع سازد و نه هیچ ارگان و نهادی حاضر میشود که از این فرد آسیب دیده و خانوادهی سراسیمهی او حمایت کند.
وحید میگوید: “انگار همه قوانین و دستورالعملها به ضرر من تنظیم شده. میگویند؛ چون آن سوی مرز مصدوم شدی، غرامت به تو تعلق نمیگیرد و چون روی مین رفتی، بیمه نداری! پس چه کسی باید به داد من و خانوادهام برسد؟”
او در نهایت از مسئولان وزارت بهداشت میخواهد که برای انجام عمل جراحی رایگان او راهکاری بیابند. وحید میگوید: “کولبر هستم، درست؛ به خاطر یک لقمه نان حلال، «رد مرز» کردهام، این هم درست؛ اما «شهروند» ایران هم هستم آیا نباید ازخدمات درمانی رایگان بهرهمند شوم؟ آیا عادلانه است که عفونت همه بدنم را بگیرد و من را به مرز مرگ بکشاند؟!”
وحید میگوید: “نه شغل پردرآمد میخواهم نه خانه و سرپناه برای فرزندانم؛ توقع من از مسئولان بسیار ساده است؛ میخواهم زنده بمانم، فقط همین…”.
وحید اسفند ماه گذشته در اثر انفجار مین، یک پایش را از دست دادند و چشمانش آسیب دیدند؛ او توانست به کمک فعالان مدنی و خیرین، هزینه عمل چشم خود را جور کند اما امروز مشکل اصلی او عفونت پاست که به گفتهی پزشکان اگر هرچه سریعتر عمل نشود، دردسرساز خواهد شد.
هرانا پیشتر گزارش کرده بود، لقمان وحید، کولبری حدودا سی ساله، اهلِ شین آباد پیرانشهر است، کولبری که یک چشم و یک پایش را در اثر انفجار مین از دست داده، میگوید که “فقط انجمنهای مدنی سراغم را گرفتند”. زندگیِ این روزهایش مکافات است، مکافاتِ بار بر پشت نهادن، کول بردن، مکافات اینکه خواسته لقمهای نان از دل کوههای پیرانشهر بیرون بکشد تا تن بچههایش لخت نماند، تا سفرهشان، نان خالی و به قول خودش نمک داشته باشد.