۱۲/مرداد/۱۳۹۴ طنز خودنویس
عبید سنخوزانی
اینهم درد دل من با خانم موگرینی، یا بهقول این دوستمان حسن سه کله، خانم «لامبورگینی» که وقتی دیدم دهها عکس او را این جمبوری ولایت فقیه ازنوع شیعه اثنا حشری به دنیا مخابره کرده، البته با چادر و چاقچور که به دنیا ثابت کند وای ددم یاندی، عجب اقتداری این جمهوری در دنیا پیدا کرده که حتا این خواهر صاحب اقتدار از کشور دشمن خاشپرستها را هم تبدیل به یک پا خواهر محجبه معقول معروفه کردهایم که فقط یه مقنعه کم دارد که مرا یاد آن خواهر چادر چاقچوری شعر معروف عارف قزوینی خدابیامرز بیندازد که فرموده بود:
…دم کریاس در استاده بودم
زنی بگذشت ازآنجا با خش و فش…
خلاصه ما کارمان تمام شد اما علیامخدره همچنان صورت خود را محکم گرفته بود که مبادا به اسلام لطمهای وارد شده ستون آن، خدای ناکرده خم شود.
…ولی چون عصمت اندر چهرهاش بود
…از اول تا به آخر چهره نگشود
خب آقا٬ نگشود دیگر، هم عارف راضی، هم همشیره راضی، هم عصمت و عفت، حالا گور پدر ناراضی.
من هم از لجم و از دلسوزی دیدن این عکسهای علیامخدره «میگرنی» برداشتم یک نامه، البته از طریق سفارت ایتالیا، عینهون دکتر «فی الواقع» برایش نوشتم به این مضمون، شما که غریبه نیستید، واسه شما هم عینا اینجا رونوشت آنرا میآورم:
سفارت ایتالیا درتهران! لطفا این پیام من یا بهقول خودتان این کامنت مرا برای این خواهر محجبه مقبوله ترجمه بفرمایید:
خانم موگرینی شما که خود را طرفدار حقوق بشر میدانی، چگونه حاضرشدی به زور دگنک جمهوری اسلامی این روسری نکبت را بر سرت بیندازی؟ زنان ایران را به زور و کتک و هزار گرفتاری دیگر، مجبور به این کار کردند، زنان شجاع و قهرمان ما، مدتهای زیاد جانفشانیها کردند، زندانها تحمل کردند، شکنجهها دیدند، به بسیاری از آنها در خفا تجاوز شد، دستهدسته به خارج پناهنده شدند که خود را ازاین خفت و بقیه جنایات آنها نجات دهند و بالاخره این رژیم روسری را با توسری و به ضرب چماق و میلگرد و اسید سولفوریک ودشنامهای چارواداری و اخراج از کار و… بر سر آنها انداخت.
اما این زنان شجاع سرزمین ما سوگند خوردهاند که دست از طلب ندارند، تا کام دل برآید، آنوقت شما به امید یک معامله چلغوزی که با جمهوری اسلامی قرار است انجام شود، حاضر شدی تن به این حقارت بدهی؟ جایی نوشتم باز هم تکرار میکنم، فرض کنیم همین خانم مرضیه افخم سخنگوی وزارت خارجه یا خانم مولارودی یا مولاوردی، مشاور رییسجمهور در امور زنان یا فرض کنید آن خانم معصومه خانم ابتکار، گروگانگیرسابق یا به قول خودش مترجمی که رسما اعلام کرده بود اگر از او بخواهند گروگانی را بکشد، البته فورا و بدون معطلی این کار را میکند، فرض کنیم، یعنی مَثَلاش را عرض میکنم، فرض کنیم آمدیم و یکی از این خانمها را به عنوان سفیر درکشور زادگاه شما به «رم» فرستادند. آیا شما میتوانید با هزار من سریشم خودمان یا چسب اوهوی خودتان، ایشان را متقاعد کنید که خواهر جان، اینجا ایتالیاست، سرزمین متمدنهاست، کنار دریا ما ساحل ویژه لختیها داریم، مشروب خوردن، مخصوصا «اپرتیف» آزاد است، لباس پوشیدن آزاد است، خانم بلند کردن آزاد است. اگر برویم میدان فردوسی رم و اول و آخر رهبر که نداریم، اما رییس جمهور و نخستوزیرمان را بشماریم، هیشکی با ما کاری ندارد. نخستوزیرمان دزدی کند، با اردنگی بیرونش انداخته بعد هم زندانیاش میکنیم، خلاصه خیلی کارا که نمیخواهم سر شما را درد بیاورم میکنیم. اما اینجا عرق نمیخورم و کراوات نمیزنم، چادر از سر نمیاندازم و بقیه داستانها نداریمها! حالا شما برای احترام به ما و سنتهای ما فقط یک ماه از این چهار سال مدت سفارت خود در اینجا را به لباس ما ایتالیاییها دربیایید که مردم دنیا ببینند شما چه اندازه به ما و فرهنگ ما احترام میگذارید، درعرض این یک ماه مقداری هم از این مشروبات الکلی ما، البته از نوع «شراباً طهورا» به بدن بزنید و چون تازه ازدواج کردهاید، اگر خداوند تبارک و تعالی تفضلی درحقتان کرد و اولادی هم به شما عنایت کرد که اتفاقا شاهپسر از آب در آمد، اصلا شندولش را سر نبرید که مثلا با ما قدری و مختصری و تا حدودی همگامی کرده باشید که باعث تشدید روابط دوستی و مودت فرهنگی دو کشور بشود. حالا شما خانم موگرینی، فکر میکنید عکسالعمل این خانمها، یا همین مرضیه خانم چه خواهد بود؟
اطمینان دارم برای احترام به یک نویسنده خیلی خوشقلم و شیرین زبانی مثل من حتما پاسخ مرا خواهید داد، اما پیش از آنکه پاسخ شما بهدست من برسد، من نظرم را پیشاپیش اعلام میکنم. من فکر کنم این کار را همه این خانمهای عاقل و بالغ، با کمال میل اجابت میکنند بهشرطی که شما فورا به آنها یک پناهندگی سیاسی بدهید، البته با حقوق ومزایا به یورو یا دلارآمریکایی!
خانم جان نکنید این کارها را، آبروی زنان دنیا، به ویژه زنان ایران را با این کارهایتان نبرید. گیرم دو سه کشور بدبخت عقبافتاده هم حاضر نشدند شما را به دیدار از کشورشان دعوت کنند، چرا پا روی حقوق زنان ایران میگذارید و آنها را این اندازه آزار داده، منفعل میکنید؟ آیا شما مثلا برای رسیدن به هدف اصلی(!) دارید از هر وسیلهای استفاده میکنید؟ خانم جان شما هم واسه ما لنین شدی؟ مگر ندیدی چه بلایی سر آن لنین بدبخت در آوردند؟ دلات برای استالین و کارهایش تنگ شده؟! شما فکر میکنید که مثلا با این کارِ شما، اینها دیگر زیر توافق نخواهند زد؟ نه والله آنها چارهای غیر از قبول توافق نداشتند زیرا رسیده بودند به آخر خط و به قول اخوان جان:
رسیدهام من و نوبتم به آخر خط
نگاهدار، بگو جوانها سوار شوند
یا باید مثل آن گربه معروف بالای سه کنجی پشتبام، میپریدند و از بین میرفتند یا تن به قضا میدادند وهمین کار عاقلانه را میکردند که کردند، شما چرا برای آنها خوشرقصی کرده تیغ به دست زنگی میدهید که صدای خود را برای ما مردم مورد ظلم واقع شده کلفت کنند که بفرما اینم از قهرمانهای شما که یکی یکی دارند تسلیم میشوند. آن از اشتون خانم، این هم از موگرینی، فردا اگر ملکه انگلیس هم بیاید، گذشت آن کالسکهسواری زمان شاه و پز دادن در خیابانهای تهران، باز چادر و چاقچور روسری سرش میکنیم و ازش یه دوجین عکس میگیریم و به خارج و مملکت خاشپرستها مخابره میکنیم که دشمن بداند ما چقذه «اقتدار» داریم و با «دژمن» چه کارها میتوانیم بکنیم و چه بلایی به سرش در آوریم، حالا با سایر قسمتهای بدنش اصلا حرفش را هم نمیزنیم جانم که یهوقت ما را بیتربیت خطاب نکنی، شما که ما را خوب میشناسین!
خانم جان نکن ازاین کارا، نرو از این راهها، از درخت نرو بالا، جورابت پاره میشه!
این اندازه خودت را کوچک و حقیر٬ چی؟! نکن جانم نکن!