reza amiri
محمد اسلامی در همایش “ازدواج و سلامت در جوانان” در زاهدان گفته است: «متاسفانه ۸۰ درصد مطلقههای کشور زیر ۳۰ سال هستند.»
او پنج سال اول زندگی را حساسترین دوران زندگی مشترک دانسته و گفته که «۵۰ درصد طلاقها در این دوره اتفاق میافتد و نیاز به مراقبت خانوادهها و کسب مهارتهای لازم احساس میشود.»
مشخص نیست که منظور این مقام مسئول وزارت بهداشت از “مراقبت خانوادهها” چیست اما یک کاربر اینترنت در واکنش به این خبر در سایت الف نوشته است: «۵۰ درصد طلاقها به علت مسائل مالی است و علل بقیه طلاقها مستقل نبودن زوجین از خانوادهشان و دخالتهای بیمورد اشخاص ثالث و بدبینیها و خیانتهاست.»
بر اساس آمارهای رسمی در ایران از هر هفت ازدواج، یکی به طلاق میانجامد. عباس پوریانی، رییس دادگاههای عمومی و انقلاب تهران پیشتر گفته بود که طلاق توافقی با ۲۷هزار و ۳۲۰ مورد، در صدر فهرست بیشترین پروندههای مربوط به دعاوی خانوادگی در سال ۱۳۹۳ بوده است.
انوشیروان محسنی بندپی، رییس سازمان بهزیستی نیز ۲۳ تیر ۱۳۹۴ خبر داد که ۳۵ درصد ازدواجها در تهران به طلاق منجر میشود. بر اساس آمار، متقاضیان طلاق، ۴۸ درصد مردان، ۲۳ درصد زنان و ۲۹ درصد توافقی است.
این ارقام نشاندهنده رشد طلاق توافقی در ایران هستند. آماری که میتواند به معنای رشد سطح فرهنگی و نشانهای از شکست فرهنگ مرد سالار در جامعه ایران باشد.
طلاق توافقی اصول حاکم بر فقه شیعه را -که قوانین یک طرفه و جانبدارانهای به نفع جنس مذکر دارد- با چالش روبهرو کرده است.
در این میان علی خامنهای، رهبر ایران که مدتی است از وضعیت تولید مثل در جامعه ابراز نگرانی میکند، به افزایش طلاق توافقی واکنش نشان داده است. او هفتم تیر ماه در دیدار با مقامهای قوه قضاییه ایران، با اشاره به «برخی مشکلات دادگاههای خانواده از جمله طلاق توافقی» از قضات خواسته است که «اینگونه مسائل را تقلیل دهند.»
به دنبال اشاره رهبر ایران، مجلس و قوه قضاییه وارد عمل شدند تا با دشوار کردن مراحل طلاق توافقی در دادگاههای خانواده به نگرانیهای ولی فقیه درباره کاهش جمعیت و از دست رفتن چهارچوب سنتی و مذهبی خانواده توجه نشان دهند اما آنچه در عمل در جامعه ایران رخ میدهد، عکس این است.
با طلاق مخالفم، ولی…
یک پیرمرد حدود ۷۰ ساله که نگاهی کم و بیش سنتی دارد، از رشد طلاق در ایران نگران است اما درباره طلاق توافقی نظر منفی ندارد. او میگوید: «طلاق یک چیزی است که همه مخالفند باهاش. طلاق خوب نیست. بچهها سرگردان میشوند بین پدر و مادر، با تربیت درست بزرگ نمیشوند، کمبود پیدا میکنند، بزرگترها غصه میخورند. کسی از طلاق چیز خوبی ندیده برای همین بزرگترها صحبت میکنند با جوانها و معطل میکنند تا بلکه آن وسط از خر شیطان پیاده شوند و برگردند سر زندگی.»
صحبتهای این شهروند یک “اما” هم دارد: «اما اگر بنا به طلاق باشد و هیچ راهی نباشد برای صلح و سازش، بهتر است بدون دعوا و مرافعه باشد. چه بدی دارد؟ حتما که نباید آبروریزی باشد و همه مردم خبر شوند. بدون دعوا و بیاحترامی صد در صد بهتر است.»
وقتی دلیلی برای ادامه زندگی مشترک وجود ندارد
یک خانم ۳۱ ساله که با طلاق توافقی از همسر سابق خود جدا شده، با دفاع از طلاق میگوید: «من نمیفهمم واقعا چرا همه دنبال دلیل طلاق هستند و هیچکس فکر نمیکند که برای زندگی کردن بیشتر به دلیل نیاز است. دوستان من، خانوادهام و همه، از من میپرسیدند دلیلت برای طلاق چیست؟ میخواستند کمک کنند و نگران من بودند. فکر میکردند اگر پشیمان بشوم برای من بهتر است. مرا میترساندند که اگر طلاق بگیری اینطوری میشود و اینجوری میشود، ولی یک نفر هم برایش مهم نبود که من دلیلی برای ادامه زندگی مشترک دارم یا نه.»
او در ادامه میگوید: «یک سال به این مساله فکر میکردم. اولش اینجوری نبود که بفهمم مشکل این است که دلیلی برای ادامه زندگی مشترک ندارم. نارضایتی، افسردگی، از این چیزها. راستش را بخواهید اولش اصلا نمیدانستم چرا ناراحتم و فقط میدانستم چیزها، آنطوری که باید باشند نیستند. فهمیده بودم این زندگی آن زندگیای نبوده که فکر میکردم. شاید باورتان نشود من پیش روانکاو رفتم. جلسات مشاوره گرفتم ولی دکترهای مسخره میخواستند به من کمک کنند تا یک دلیل دروغکی برای ادامه زندگی مشترک درست کنم. من فکر میکنم وقتی دلیلی برای زندگی مشترک نیست نباید ادامهاش داد. یک کار اشتباه را نباید ادامه داد. چرا آخر؟»
این خانم جوان در آخر حرفهایش میگوید: «من به همکارهایم و دختر خالههایم و کسانی که در ارتباط هستم و نگران زندگیشان هستند میگویم به دنبال دلیل برای زندگی باشید نه طلاق. گاهی وقتهای مشکلی به وجود میآید که ممکن است حل بشود یا حل نشود. مثل اعتیاد که یا میپذیرند یا طلاق میگیرند. ولی باور کنید وقتی دلیلی برای ادامه زندگی مشترک نیست، آن زندگی کابوس است. اگر تمام نشود مثل این است که یک نفر را کمکم اعدام کنند.»
یک خانم ۲۷ ساله که او هم توافقی از همسرش جدا شده، ضمن برشمردن برخی مشکلات طلاق برای زنان از تلف شدن زندگی زنان در ازدواجهای ناموفق میگوید: «خیلی سخت است. فکر میکنم کسی که راضی میشود به طلاق یا به ته خط رسیده یا خیلی شجاعت دارد چون هزار تا مساله هست. مسائل مالی، از اجاره خانه تا مخارج ماهانه. تعارف نداریم که! زندگی خرج دارد. اگر پای بچه وسط باشد که دیگر مساله خیلی سختتر میشود. خوشبختانه ما بچه نداشتیم ولی اگر بچه میداشتیم من مطمئن هستم که نمیتوانستم طلاق بگیرم.
او میگوید: «ببینید! صحبت یک عمر است. شما وقتی متاهل هستید از صبح تا شب که میخواهید بخوابید بیشتر وقتتان یک جورهایی مربوط به خانه و همسر است. غذا درست کردن، شستوشو، نظافت، خرید و همه کارهایی که در خانه هست. خیلی معذرت میخواهم ولی یک زن وقتی که ازدواج میکند اختیار ساعت خواب خودش را ندارد تقریبا. هزار تا کوفت دیگر هم هست از اینکه این را بپوش، این را نپوش، اینجا برو، آنجا نرو. این کار را بکن، آن کار نکن. یک زن باید مردش را دوست داشته باشد که احساس کند این کارها برای خودش هم هست. منظورم این است که با اینکه میبیند عمرش را دارد میگذارد، لذت هم ببرد. حالا شما حساب بکنید یک زن بفهمد این مرد، کسی نبوده که دنبالش بوده یا فکر میکرده. زن باید چه کار بکند؟ برای اینکه ازدواج کرده همینطوری زندگیاش را تلف کند و پیر بشود؟ ما پیشخدمتیم مگر؟»
این زن در ادامه میگوید: «به شوهرم گفتم به جای اینکه مثل سگ و گربه با هم بجنگیم و آبروی هم را ببریم بیا مثل آدم جدا بشویم. حساب و کتابمان را خودمان انجام دادیم و رفتیم توافقی جدا شدیم.»
خانمی هم که در سن ۲۶ سالگی از همسر خود جدا شده، معتقد است که طلاق، پایان ارتباط بین دو فرد نیست. او میگوید: «ما دوستهای خوبی برای هم بودیم ولی زن و شوهر خوبی برای هم نبودیم. این را همان ماههای اول ازدواج فهمیدیم. خود من چون دوستش داشتم از خیلی مسائل گذشتم با اینکه باب میل من نبود ولی داشتم اذیت میشدم و هرچه جلوتر میرفت، اذیتی که میشدم بیشتر بود. همدیگر را نمیفهمیدیم. سه سال با هم زندگی کردیم ولی دعواها بیشتر شد، دست روی هم بلند کردیم. نمیدانم شاید درک این مساله برای خیلیها سخت باشد اما اگر کسی از من بپرسد بهترین دوران زندگیام چه زمانی بوده، میگویم آن دورانی که با همسر سابقم دوست پسر و دوست دختر بودیم. و اگر کسی از من بپرسد بدترین دوران زندگیام چه زمانی بوده، میگویم زمانی که با همسر سابقم زندگی مشترک داشتیم.»
او در ادامه میگوید: «در تمام مدتی که به جدایی فکر میکردم فقط دو نفر از دوستانم از تصمیم من حمایت کردند و بقیه به نوعی توی دل مرا خالی میکردند که این کار را انجام ندهم. چند نفر از دوستان و همکاران من به من پیشنهاد دادند که طلاق نگیرم ولی در کنار همسرم رابطههای دیگری داشته باشم و به نوعی گفتند که خودشان هم این کار را میکنند ولی به نظر من دلیلی برای خیانت وجود ندارد وقتی آدم به خودش اعتماد داشته باشد. یک روز جرات کردم و حسابی با هم حرف زدیم. یک بار همه دوران آشنایی خودمان را مرور کردیم. آخرش گفت قبول نمیکنم که طلاقت بدهم ولی روی حرفهایت فکر میکنم. یک ماه بعد گفت من هم فکر میکنم نمیشود تا آخر عمرمان این وضع ادامه داشته باشد. رفتیم و توافقی تمامش کردیم.»
علیه دخالتگری حاکمان
یک خانم کارمند از رویکرد حاکمان ایران به امور خصوصی مردم انتقاد میکند و میگوید: «اینها دیگر خیلی پر رو شدهاند. یعنی چی که به زور باید زندگی کنید و بچه بزایید؟ زوری که نیست. وقتی دو نفر با هم خوشبخت نیستند چرا باید مجبور باشند با هم زندگی کنند و بدبخت بشوند. تازه یعنی چی که اگر آدم بخواهد یک کاری بکند که بچهدار نشود جرم باشد؟ اینها خجالت نمیکشند توی مجلس از این قانونها میگذارند؟ »
این خانم یک توصیه نیز به رهبر جمهوری اسلامی دارد: «مردم که مثل شما کارشان راحت نیست که بتوانند بچهدار شوند. مینشینید سخنرانی میکنید و یک دنیا پول دارید. مردم عادی برای اینکه پول در بیاورند مجبور هستند نصف زندگیشان را کار کنند. پولهایی که بر میدارید برای خودتان را تقسیم کنید بین مردم تا زندگیها راحتتر بشود و مردم اگر دوست داشتند بچه بیاورند.»
او در ادامه میگوید: «مردم که تقریبا بیشترشان از آخوندها متنفر هستند و به حرفشان گوش نمیدهند ولی از اینها بعید نیست قانون تصویب بکنند برای بسیجیها و بگویند شما بچه بیاورید ما به شما پول میدهیم. من خیلی خوشحالم که بچه نداشتیم وگرنه مجبور بودم زندگیای را که دوست نداشتم ادامه بدهم. میخواهند زنها بچهدار شوند تا دیگر نتوانند طلاق بگیرند.»
علیه نفس ازدواج
یک مرد ۲۹ ساله به جای صحبت کردن درباره طلاق ترجیح میدهد درباره ازدواج صحبت کند: «طلاق که صحبت ندارد. وقتی زن و شوهر نمیتوانند زندگی بکنند از هم طلاق میگیرند. به نظرم باید درباره ازدواج صحبت بشود که از بیخ کار اشتباهی است. این را هم بگویم اینکه میگویند فرهنگ غربی است و تاثیر ماهواره است، حرف مفت است. خود من که اینجا دارم با شما حرف میزنم دلیلش را صادقانه میگویم. من حوصله نداشتم آقا. زنم خیلی خوشگل بود، همه کارهایش عادی بود. آدمی نبود که بگوید طلا برایم بخر یا اذیت کند ولی حوصله نداشتم بروم خانه فامیلهایشان. حوصله فامیلهای خودم را هم ندارم. بعضیها به من میگویند تو مریض هستی ولی من هر کسی را میبینم از این رفت و آمدها شاکیست. فرق من و آنها این است که من عمل کردم ولی آنها به دروغ میروند و ادا در میآورند که دارد بهشان خوش میگذرد. شاید یکی بگوید من مریض هستم ولی برایم مهم نیست. به نظر من وقتی آدم فوق آخرش ۷۰ سال عمر میکند که ۳۰ یا ۴۰ سالش عمر مفید است، باید حسابی به خودش اهمیت بدهد. وقت کارهای مسخره مثل رابطههای خانوادگی را ندارد. این همه کوه است که آدم نرفته است، این همه شهر است که آنها را ندیده است، آدم هر چقدر هم پولدار باشد و عمر بکند وقت ندارد بیشتر کارها را انجام بدهد. یک آدم معمولی مثل من با درآمد معمولی اگر بخواهد پولش را بدهد پوشک بچه یا مرغ بخرد برای فک و فامیل، آخرش یک بازنده است. یک بازنده که هیچ کاری نکرده است.»
یک مرد ۳۷ ساله هم میگوید: «مدام به من میگفتند که پیر میشوی و تنها میشوی. چند سال بعد از طلاق به فکر این بودند هر طوری شده است من دوباره ازدواج بکنم. فکر میکنید دلایلشان چه بود؟ سکس، آشپزی، چه میدانم، تنهایی. از این حرفها میزنند ولی کدام آدم عاقلی برای اینکه تشنه نباشد میرود دریاچه میخرد؟ یک بطری آب معدنی از مغازه میخری. برای اینکه سوار اتوبوس بشوی باید بلیت بخری نه اینکه خود اتوبوس را بخری. اینها مثال است، منظورم این نیست که باید این چیزها را خرید. آدم برای اینکه تنها نباشد باید یک نفر باشد که او را بفهمد. اینکه فقط یک نفر نزدیک آدم باشد دلیل نمیشود تنهایی از بین برود. من زندگی بدی داشتم چون همسر سابقم مرا نمیفهمید. وقتی طلاق گرفتم با خانمی آشنا شدم که فکرش با من فرق دارد ولی میفهمد من چه میگویم. چند سال است با هم دوست هستیم، نیازهای روحی و عاطفی هم را برطرف میکنیم. مسافرتهای خوبی با هم میرویم. کارهای همدیگر را کمک میکنیم و خیلی احساس میکنیم که خوشبخت هستیم. دلیلی ندارد برویم در یک خانه ۶۰ متری که بعد از چند ماه گند بزنیم به رابطهای که داریم.»
«عشق یعنی پذیرفتن حق برابر زنان»
یک خانم آرایشگر میگوید به دلیل شغلی که دارد از ماجرای زندگی افراد زیادی باخبر است و بر مبنای همین مساله معتقد است زن خوب در جامعه ما یعنی آن زنی که کارهایی را انجام ندهد که مردها انجام میدهند: «زن باید وفادار باشد در صورتی که همه میدانند مرد ایرانی چطور مردی است. زن وقتی مردی را دوست دارد اگر ازدواج کند همین دوست داشتن را تبدیل میکنند به قلاده و میاندازند گردنش. منتها در جامعه ما زنها مجبور هستند. همه زنها نمیتوانند از پس مخارج زندگی بربیایند برای همین ازدواج میکنند تا آیندهشان تامین بشود. من رفتم آرایشگری یاد گرفتم و حالا مستقل هستم. نیازی به کمک هیچ مردی ندارم.»
یک مهندس ۲۸ ساله که به درخواست همسرش با طلاق توافقی از یکدیگر جدا شدهاند هم معتقد است که طلاق حق زن است و نمیتوان این حق را از زنان گرفت: «دو سال گذشته است اما من هنوز نتوانستهام همسرم را فراموش کنم. در این مدت نتوانستم با دختر دیگری دوست بشوم یا ازدواج کنم چون واقعا عاشق همسر سابقم بودم …. آدم کسی را که دوست دارد نمیتواند به زور نگه دارد. این عقیده من است. با اینکه همسرم حق طلاق نداشت و میتوانستم طلاقش ندهم ولی به نظرم آدم باید در زندگی شعور خودش را نشان بدهد. یک سال تلاش کردم نظر او را عوض کنم ولی دیدم دارد صدمه میبیند از نظر روحی. ترجیح دادم جدا بشوم. فکر میکنم عشق یعنی همین.»
مشاوره، بهانهای تازه برای پول گرفتن از مردم
یک خانم ۳۴ ساله و مجرد میگوید: «کشورهایی که مسئولانش در دانشگاههای معتبر تحصیل کرده باشند با فکر خوب شان و برنامههایی که پیاده میکنند باعث پیشرفت کشور میشوند ولی در کشور ما چون با عمامه به ریاست میرسند و با دانشگاه مشکل دارند، نتیجه همین است که میبینید. به فرض شش جلسه مشاوره نوشتید. مردم که میدانند فقط برای گرفتن پول بیشتر است؛ حالا به اسم مشاوره، وگرنه معلوم است این مشاورها همه پارتی داشتهاند که در قوه قضاییه استخدام شدهاند. کاری نمیتوانند انجام بدهند. اگر آقای خامنهای راست میگوید و خیلی دلش میسوزد، دستور بدهد ده جلسه مشاوره بگذارند ولی مجانی باشد. چرا که نه؟ ولی اینطوری نیست و مردم میدانند اینها همه بهانه است که از مردم پول بیشتری بگیرند. خاک بر سر این آخوندها که چاههای نفت به آن بزرگی را غارت میکنند ولی باز اینقدر گرسنه هستند که میخواهند موقع بدبختی مردم به اسم مشاوره از مردم پول بگیرند. واقعا برای خودم به عنوان یک ایرانی متاسف هستم که چنین آدمهای عقب افتادهای اختیار ایران را در دست دارند.»