سالهاست از بد اخلاقی قانونگذار ایرانی انتقاد می کنیم که چرا خروج زنان شوهر دار از کشور را موکول کرده است به اجازه رسمی شوهر.
سالهاست از بد اخلاقی قانونگذار ایرانی انتقاد می کنیم که چرا خروج زنان شوهر دار از کشور را موکول کرده است به اجازه رسمی شوهر. همیشه، پیش و پس از انقلاب این صدای ما به سنگ خورده بود، بازتابی هم نداشت. از رو نرفته ایم، سکوت نکرده ایم. تا شما آقای توتونچی آمدید و همسرتان نیلوفر اردلان را که قهرمان ملی است، ممنوع الخروج کردید. نخواستید از کشور خارج بشود و باز قهرمانی کند و مثل خار توی چشم شما بنشیند. با استفاده از قانونی که شما را بر همسرتان قیم کرده است، راه بر قهرمان ما بستید تا در میدان مسابقه حضور نداشته باشد.
این یادداشت فقط و فقط بر ستایش از این اقدام شما تمرکز دارد. باقی را دیگران نوشته اند. باز هم می نویسند. نویسنده این یادداشت احساس می کند به شما دینی دارد و باید آن را ادا کند.
ببین آقای توتونچی، تو خودت نمی دانی به فعالان زن ایرانی، به فعالان حقوق بشر ایرانی، به روند تحولات فکری در جامعه ایران چه اندازه خدمت کرده ای. من خودم را متعهد می بینم تا برایت بگویم. یک “نه” گفته ای و هزاران بازتاب داده ای به نقد های دیرینه ما. نقد هایی که ۴۲ سال است حتی از سوی مردم، درست و حسابی شنیده نشده است، چه رسد به حکومت 37 ساله جمهوری اسلامی که پروا ندارد بگوید اساسا روی کار آمده تا زن ها را خانه نشین کند و به مردان اجازه دهد زنان را در “حبس خانگی” نگاه دارند؛زندانی کنند.
این همه سال از آن روز که در سال ۱۳۵۲ قانون گذرنامه در زمان شاه از تصویب گذشته می گذرد. ۳۷ سال است انقلاب اسلامی ایران که از سحرگاه پیروزی، به جان همه قوانین ایران پیش از انقلاب افتاده و قوانین خوب آن روزگار را به صورت تهوع آوری تغییر داده و قوانین جزایی خونین و قوانین تبعیض آمیز بر ما تحمیل کرده، سروقت این یک قانون نرفته و نگفته چون مال زمان شاه است، باید “برود”. پس در ساختار قوانین ایران ماندگار شده . در پرونده هر یک از ما زنان کثیرالسفر، در اداره گذرنامه تعدادی دستنویس شوهران وجود دارد که خروج ما از کشور را اجازه داده اند. جانم برایت بگوید، اگر این اجازه نامه ها نبود، جمعی از ما سرشان روی سینه نبود و کاملا گرفتار داعشی های وطنی شده بودیم و نمی توانستیم این جا بلبلی کنیم. اما آن شوهران از جنس شما نبودند. اسلحه قانون را در اختیار داشتند، ولی دون شان انسانی خود و همسرشان می دیدند تا ماشه را بکشند. حتی اگر دلهره داشتند از این سفرها، دلهره را بر سوء استفاده از یک قانون غیرانسانی ترجیح می دادند. خلاصه کنم دل گنده بودند.
برویم سر مطلب: تو ثابت کردی که با ممنوع الخروج کردن یک قهرمان ملی توسط شوهرش، در حوزه های ورزشی، آتشی بر پا می شود که نگو. باور کن اگر نیلوفر رفته بود و باز هم با درجات قهرمانی باز می گشت، هرچند تو عقده های مردانه ات فزونی می گرفت و از نیلوفر بیشتر مال و منال مطالبه می کردی، ولی به تحولات فکری این کشور، این همه کمک نمی شد. ما این همه ذوق زده نمی شدیم و این همه از آن چه در این بیش از ۴۰ سال گفته ایم و نوشته ایم، دلشاد نمی شدیم و احساس رضایت نمی کردیم.
صدای حق خواهی نیلوفر از صدای همه ما نیرومند تر شد. او در زمین بازی های ورزشی بزرگ شده، او را دیده اند که سرش به کار خودش بوده. حجابش را سفت می کرده و توصیه های حکومتی را عمل می کرده تا بتواند به زنان ایرانی اعتماد به نفس بدهد و زنان ایرانی را در زمین های بازی جهانی به تماشا بگذارد. این صدا هزاران بازتاب داشته و دارد و خواهد داشت. مردم به زبان ساده فهمیده اند که این قوانین نه تنها ضد زن است که ملی هم نیست و به آنها غرور ملی نمی دهد که هیچ، غرور ملی را از آنها می گیرد. چه جوری می شد این نکته را به قدری سهل و ساده با مردم در میان گذاشت، که اشکهای یک زن تبدیل بشود به شمشیر و برود توی چشم کسانی که این قوانین را توجیه می کنند؟ راستی که مردی هستی مردستان. هر چه از فواید این اقدام مردانه ات بگویم کم گقته ام.
اگر تو نبودی، لاله خانم افتخاری، نماینده مجلس شورای اسلامی، تفکر عهد بوق خودش را آفتابی نمی کرد و نمی گفت زن اصلا بی اجازه شوهراز خانه هم نمی تواند خارج بشود. اگر تو نبودی ما نمی توانستیم از این بانوی نماینده که کلی از بودجه کشور مواجب و رانت و امتیاز می گیرد، بپرسیم:
“پس اگر یک روز در دستور کار مجلس شورای اسلامی، رسیدگی به موضوع حساسی مورد نظر باشد که به تمامیت ارضی و منافع ملی ایران پیوند بخورد و اتفاقا شوهرشما آن روز اجازه ندهد شما از خانه خارج بشوید و در جلسه بررسی و رای گیری شرکت کنید، بر پایه کدام معیار و ضابطه می توانید ادعا کنید، نماینده مردم هستید و از حقوق مردم دفاع می کنید؟ چرا ایرانیان باید به شما پول و امتیاز بدهند، حال آنکه از خود اراده ای ندارید و باید برای رفتن به مجلس بگویید: آقا اجازه؟”
چه خوب که به همت مهدی توتونچی، این پرده ها بالا رفت.
اآقای توتونچی، اگر تو نبودی، مردانی که تا کنون وارد ماجراهای تبعیض آمیز که بر زنان می گذرد، نمی شدند، ناگهان خون و عرق ملی شان به جوش نمی آمد و نمی گفتند: “از این پس نوبت ماست که از حقوق ظالمانه ای که به ما داده اند بگذریم”.
ببین چه کرده ای؟
از درون همان مجلس شورای اسلامی که زن نماینده اش آن گونه سخن گفت که می دانی و حتما تو را خوش آمد، صدای مردی به گوش می رسد که نماینده اردبیل است و برای این قانون ظالمانه خط و نشان می کشد. اسمش “پیرموذن” است. از بس تو خوب رفتار کرده ای، از همفکرانی که در همان مجلس داری نمی ترسد و عدالت را فریاد می کشد.
آقای توتونچی:
مهم نیست که همسرت را در عمل از دست دادی و فرزندت هرگز تو را نخواهد بخشید. مهم نیست که ملتی کینه تو را آشکار و نهان به سینه می کشد. مهم این است که به همت تو و بی آنکه اراده کرده باشی، بانی خیر شدی. جریان سازی کردی. کاری که از عهده ما ساخته نبود. آفتاب را از زیر ابرهای تیره بیرون کشیدی.
اگر من جای این حکومت بودم تو را که گوشه ای از مرام حکومت را برای جهانیان بر ملا کردی، متهم می کردم به “تبلیغ علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی در ایران و جهان”. اما این فقره هم ترسناک نیست. چون من بلوف می زنم و کاره ای نیستم. تو هم به فرض محال که متهم می شدی، می توانستی از خودت جانانه دفاع کنی و به استناد ماده ۱۸ قانون گذرنامه تبرئه بشوی.
با این وصف، دستت درد نکند. موذیانه و مثل آب زیر کاه چنان از درون نظام، علیه نظام مقدس در ایران و جهان تبلیغات راه انداختی، که هیچ یک از مخالفان سرسخت به گردت هم نمی رسند. دم ات گرم.قانون گذرنامه هر قدر پس از این رویداد تاریخی، باز هم عمر کند، شالوده اش را تو که در نهادهای نظام مقدس کار می کنی لرزانده ای.