بسم الحق…
دیدی که خون ناحق پروانه شمع را…
چندان امان نداد که شب را سحر کند…
هموطنان، دانشجویان، جوانان…
آن روزها که پس از حدود پنج سال
( 12 تیر 1360 تا اواخر مرداد 65 )
تحمل زجر و شکنجه و توهین و تحقیر…،
که همراه با قپانی شدن، و بارها بوسه زدن کابلها بر پاهایم، و مشت و لگد و سر به دیوار کوفتن و انواع شکنجه ها… که نتیجه ی آن از دست دادن بینائی چشم چپ، و شکسته شدن استخوانهای مچ دست راست، و پاره شدن اعصاب آن در اثر آویزان شدن از سقف، و شنیدن زشت ترین توهین ها و بلاهای دیگری که بازجوها از جمله “کمالی” در شعبه 6 زندان اوین و قزلحصار و حسین آباد بر سرم آوردند، مچاله و بیمار، با پشتی خمیده، و کلیه های آسیب دیده، که هر چند یکبار بجای ادرار خون دفع میکردم، ظاهرا از دست “جلادان مسلمان نما” رها شدم…، بسیاری از افراد خانواده، و حتی بچه محلی ها مرا نمی شناختند، و گاهی که برای بعضی به اصطلاح محرمها گوشه هایی از آنچه با من کرده بودند را میگفتم؛ کسی باور نمیکرد…!
حزب اللهی ها میگفتند؛ دروغ میگوید!،
و به حکومت “اسلامی!” تهمت می زند…!،
و آنها که کمی منصف بودند، میگفتند؛ غلو میکند…!
مگر ممکن است در “نظام ولایی”…
چنین اعمالی در زندان ها صورت گیرد…؟،
و “جانیان” نیز به کلی منکر این حوادث بودند…!!
این روسیاهان خون ریز می پنداشتند با دروغ و دغل و کتمان حقیقت، میتوان این جنایات بزرگ را پوشاند، غافل از آنکه افشای حقایق دیر یا زود دارد..، اما سوخت و سوز ندارد..،
و دیدیم که پس از 28 سال…،
با تمام تلاش آدم کشان، چگونه حقایق قتل عام 67
در یک فایل صوتی افشا شد، و مانند صاعقه به جان
جنایتکاران بی شرم افتاد…، و آنها که تا چندی پیش،
وقوع چنین فاجعه ای را تکذیب می کردند!، و آنرا از
دروغهای ساخته و پرداخته مجاهدین تبلیغ میکردند!،
امروز که پرده ها بالا رفته،
و حقایق پوشیده شده عریان گردیده است،
مجبور به اعتراف شدند، و بعضی نیز با کمال بیشرمی
به این قتل عام و جنایت علیه بشریت افتخار میکنند!،
و میگویند که بازهم به کار خود ادامه میدهند…!!
وای بر شما وقاحت و بی شرمی تان…
مطمئن باشید که بزودی اسرار دیگری از جنایات شما فاش خواهد شد، و ملت بیش از پیش شما شیطان صفتان را خواهد شناخت، و داد خود را از شما خواهد ستاند.
هموطنان…
حال وظیفه ی مردم…
و خانواده های قربانی داده چیست…؟،
و “چه باید کرد؟”…
سردمداران “نظام ولایی” چنین تبلیغ میکنند که
اینها میخواهند به بهانه افشاء شدن فایل صوتی،
کشت و کشتار راه بیندازند..، و انتقام گیری کنند…!
نه…،
هرگز چنین نیست…،
این شما بودید که از روز اول روی کار آمدن جناب خمینی و دار و دسته اش، شعار “حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله” سر دادید، و با ایجاد ترس و وحشت و کشتار در زندان، و شکنجه و اتهامات مسخره، که بعضی از آنها را “دکتر مهدی خزعلی” فاش کرد، مردم را به فکر چاره جویی انداختند، و مجبور کردند تا گروهی برای دفاع از خود، دست به اسلحه ببرند. نه!، جانیان!، دیگر آن دوره سپری شده، در زمانی که عده ای از مردم، از جمله سازمانی که با شما می جنگید، شعار “لغو حکم اعدام” میدهد، شما آب در هاون میکوبید.
نویسنده ی این سطور…
خود یکی از موسسین “لگام”…
یعنی “لغو گام به گام حکم اعدام” می باشد.
پس مطمئن باشید که مردم ایران و جهان به این نتیجه رسیده اند، که باید جنبشی برپا کرد؛ قانونی، عادلانه، و دور از خشونت، و آن دادخواهی است، که حق مسلم هر انسانی است که بر او ظلم شده است.
بنابراین…
امروز این شعار به حق مطرح شده، که جنبش دادخواهی باید بر پا گردد، تا آنها که در طی 38 سال ظلم و ستم بر مردم، جامعه را به این روز انداختند، جوابگوی اعمال خود باشند، آنهم نه تنها مسئله ی قتل عام سال 67، بلکه باید اسرار مربوط به جنگ هشت ساله، و چرایی و چگونگی آن نیز بر مردم روشن گردد.
آینده…
همه چیز را روشن خواهد کرد…
بگذار تا صبح دولتش بدمد…،
کین هنوز از نتایج سحر است…
مردم ما…
اهل کشت و کشتار و انتقام گیری نیستند،
مردم ما فقط اجرای عدالت را می خواهند…،
و به امید روزی هستند که در یک جامعه دموکرات،
بدون ظلم و بی عدالتی، همه؛ زن و مرد، از حق برابر
استفاده کنند، با زندگی انسانی و آرمانی زیست کنند…
پس بشتابیم…
به سوی برپایی جنبش دادخواهی در سراسر کشور..،
و هر نقطه جهان که ایرانی وجود دارد.
پروانه سوخت، شمع فرو مرد، شب گذشت…
ای وای من…، که قصه دل نا تمام ماند…
زنده باد آزادی…
پیروز باد “جنبش دادخواهی”…
محمد ملکی ( شهریور 1395 _ تهران )