گلرخ ها در جامعه ما چه بسیارند – نامه سرگشاده آرش صادقی


آدينه  ۱۷ دی ۱٣۹۵ –  ۶ ژانويه ۲۰۱۷

 

آرش صادقی زندانی سیاسی بند هشت زندان اوین که در هفتادودومین روز از اعتصاب غذا با مرخصی همسرش به این اعتراض پایان داد، همچنان علیرغم وخامت حالش، از اعزام به بیمارستان محروم و در این زندان به سر می برد. این زندانی شب گذشته بر اثر «افت فشار ۸ روی ۶، بالا آوردن خون و تنگی نفس» به بهداری زندان منتقل و حدود نیم ساعت با کمک دستگاه اکسیژن نفس کشید. آقای صادقی روز جاری در نامه ای سرگشاده با بیان قدردانی از حمایت طیف گسترده و مختلف شهروندان با توضیح تکمیلی در مورد بازداشت و ناعدالتی های اعمال شده در پرونده همسرش، توضیحاتی در مورد دلایل آغاز و پایان اعتصاب غذای خود ارائه داد.
متن کامل این نامه را در ادامه به نقل از هرانا بخوانید؛

“پس از ۷۲ روز اعتصاب غذا و پافشاری بر دو مطالبه جدی یعنی آزادی همسرم گلرخ ایرایی و همینطور اعاده دادرسی وی درتاریخ ۹۵/۱۰/۱۴ به اعتصاب غذای خود پایان دادم. در طی این مدت بسیاری از دوستان، روزنامه نگاران، فعالین سیاسی، فعالین مدنی و حقوق بشری، دانشجویان، دانش آموزان و هنرمندان، ورزشکاران، زندانیان سیاسی سابق و فعلی، معلمان و فعالین کارگری و اعضای محترم خانوده زندانیان و قربانیان ۸۸ و دهه شصت (مادران داغدار) با پیام های پر مهر خود و حمایت های صادقانه شان از من و همسرم، ما را در پیگیری خواسته مشروع مان یاری کردند و به ما قوت قلب دادند. امتنان از یکایک آن ها را وظیفه خود میدانم. بسیاری از این دوستان بودند که کتبا یا به طور شفاهی علاوه بر اعلام حمایت و همبستگی خود با نگرانی از من میخواستند برای حفظ سلامتی خود از اعتصاب غذا صرف نظر کنم و به شیوه های دیگر مطالبات خود را پیگیری کنم.
البته به دلیل شرایط جسمانی دوره اعتصاب موفق نشدم به نامه های پرمهر تمامی دوستان درد اشنا پاسخ بدهم که بدینوسیله از این بزرگواران پوزش میطلبم.
در رابطه با چرایی اعتصاب غذا و خواسته هایم لازم دیدم نکاتی چند را با دوستان درمیان بگذارم:

۱- پیش از هرچیز باید تاکیید کنم دلیل و انگیزه اصلی من از اعتصاب غذا بیش از انکه صرفا مطالبه ازادی یک فرد بیگناه باشد مطالبه یک حق انسانی و اعتراض به رویکرد ظالمانه و تمامیت خواهانه دستگاه امنیتی و سلب و نقض حقوق انسانی و شهروندی بوده و هست، مهم ترین اعتراض و نقطه تمرکز من، اعتراض به برگزاری دادگاهی غیابی و عدم اختصاص فرصت دفاع به همسرم و به طبع آن صدور حکم سنگین و فاقد ادله قضایی و عرفی و حتی شرعی علیه وی بوده است. که فراتر از همسرم گلرخ تمامی اصول اخلاقی و انسانی را مورد تعرض قرار داد.

ما با مجموعه ای در دستگاه امنیتی مواجهیم که حتی به قانون خود ساخته خود نیز پایبند نیستند نمونه ی آن موارد متعدد نقض قانون در پرونده همسرم از بازداشت و انتقال به خانه امن سپاه تا محاکمه غیابی در حالی که زیر تیغ جراحی بود و توان حضور در دادگاه را نداشت و پرونده پزشکی ایشان نیز به دادگاه ارائه شده بود تا بازداشت وحشیانه توسط همان ارگان و انتقال به زندان برای اجرای حکم غیر قانونی. از سوی دیگر همین آفات ناشی از ظلم و بی عدالتی تکلیف سنگینی را بر دوش این فرزند کوچک ملت ایران قرار داد تا با استفاده از همه توان خود و با توسل به تمامی راه های مسالمت امیز به این ظلم اعتراض کنم. چه اینکه رواج تداوم این رویکرد میتواند به معنای قربانی شدن بسیاری از زنان و مردان دیگر این مرز و بوم باشد که هیچ وجدان بیداری نمیتواند ان را تحمل کند.

۲- افزون بر اجحافی که در جریان بررسی پرونده علیه همسرم شکل گرفت بهانه قرار دادن و استناد به داستانی منتشر نشده در نقد سنگسار و ان هم لحاظ سنگسار به عنوان مقدسات که بنیان حکم ناعادلانه دادگاه غیابی قرار گرفت من را متقاعد ساخت که برای بازنمایی این خطای فاحش و باز اندیش درباره نسبت میان مسئله ای که هیچ گونه مبنای قانونی (مطابق همان قوانین خود ساخته جمهوری اسلامی) و شرعی نداشته باید گامی برداشت تا این رویه کثیف پرونده سازی متوقف و پایان پذیرد.

۳- نهایتا حمله خشونت بار تا به دندان مسلح مامورین اطلاعات سپاه و کوفتن در با میله سنگین به قصد شکستن درب منزل ما و انگیزه بازداشت و انتقال همراه با خشونت همسرم به زندان که از جهات بسیاری خود رفتاری غیر انسانی بود و البته در طی این سال ها به دفعات و در مورد بسیاری از دوستان و عزیزانمان شاهد این رفتارها و صدمات ناشی از ان بوده ایم مرا ناگزیر ساخت با در دست گرفتن جان خود بلندترین اعتراض ممکن را به این ظلم بیان کنم و دادخواهی همسرم را نزد هیئت منصفه ای به بزرگی ملت ایران و همه ی انسان های عدالت خواه دنیا ببرم.
به هر سه دلیل مورد اشاره گلرخ ایرایی همسرم پیش از آنکه به عنوان یک فرد و همسر من مطرح باشد، نمادی از همه دختران و زنان و حتی مردان این مرز و بوم است که حداقل حقوق بدیهی آنها نقض میشود و در عین بیگناهی قربانی میشوند مانند: زینب جلالیان، نرگس محمدی، آتنا دائمی، فهیمه اسماعیلی، مریم اکبری، فاطمه مثنی، آزیتا رفیع زاده، ریحانه طباطبایی، فریبا کمال آبادی، حاجر پیری، افسانه بایزیدی، ریحانه حاج دباغ، الهام فراهانی، مهوش شهریاری، علی شریعتی، سعید شیرزاد، کوروش زعیم، احمد عسگری، کیوان کریمی، سعید ملک پور، نوید کامران، بهنام موسیوند و بسیاری دیگر در گذشته و حال. افسوس که گلرخ ها در جامعه ما چه بسیارند که حتی شمارش موارد و مصادیق ستم علیه آن ها از توان من و این قلم خارج است.

میدانستم و میدانم که وظیفه دارم صدای همه آن ها باشم و از این پس هم به قدر توان و بضاعت خود در این مسیر میکوشم. در مورد همسرم نیز امیدوارم این بار با بررسی پرونده در دیوان زمینه تبرئه وی محیا شود که اگر به هر انگیزه ای و به رغم اذعان مسئولین قضایی مبنی بر بیگناهی وی نیروهای امنیتی بخواهند متعرض او شده و بار دیگر گلرخ را به زندان منتقل کنند وظیفه و مسئولیت خود در حمایت از گلرخ را در قالب اعتصاب غذای مجدد ادامه خواهم داد و به این بد عهدی پاسخ خواهم داد.

۴- نهایتا پیرامون سخنان اخیر دادستان تهران آنچنان که از طریق مطبوعات مطلع شدم گفته اند: در تاریخ ۹/۱۰/۹۵ مدیر کل زندان های استان تهران در رابطه با این محکوم درست همان روزی که فضا سازی ها برای این فرد افزایش یافته به دادستان نامه نوشت و با اعلام شکسته شدن اعتصاب غذا خواستار مرخصی وی شد همچنین در اخرین ملاقات ارش صادقی با نماینده دادستان تهران درخواست مرخصی وی اخذ شد و با توجه به فک اعتصاب در مسیر اقدام قرار گیرد.
اولا با توجه به دست نوشته اینجانب سه شنبه ۱۴/۱۰/۹۵ مبنی بر پایان اعتصاب پس از آزادی همسرم، در این تاریخ از طریق نماینده دادستان در اختیار ایشان قرار گرفته است. احتمال میدهم دادستان محترم فراموش کرده باشند تقویم رومیزی خود را از نهم دی ورق بزنند و به همین دلیل در محاسبه تاریخ پایان اعتصاب غذا دچار خطا شده اند.
ثانیا دادستان محترم تهران به خوبی اگاه هستند که من نه در طول ۷۲ روز دوره اعتصاب غذا و نه در پایان این دوره و آخرین ملاقات با نماینده دادستان حاضر به نگارش درخواست مرخصی اعم از استعلاجی و غیره نشده ام و اساسا در شرایط حاضر هیچگونه درخواستی درباره وضعیت خود نداشته ام.

برای تمامی مردم سرزمینم در اقصی نقاط دنیا بهترین ها را آرزو میکنم که شایسته ی بهترین ها هستند.