reza amiri
نگرشي بر زندگي اجتماعي اقليت هاي مذهبي در اواخر عصر صفوي هنگامي كه اعراب مسلمان به ايران حمله كردند و ايران را اشغال كردند ايرانيان به صورت مردمي كه تحت انقياد اعراب و مسلمانان هستند به حساب آمدند.عده اي از ايرانيان به زور يا به ميل خود مسلمان شدند و داراي مزاياي محدودي شدند و عده اي هم كه مي خواستند دين و آيين خود را حفظ كنند مجبور بودند قوانين سنگيني را اجرا كنند تا در كشورشان بمانند. عصر صفوي عصر شگفت انگيزي در تاريخ ايران است.اين دوران با تاجگذاري شاه اسماعيل آغاز و با فتح اصفهان توسط محمود افغان به پايان مي رسد.در اين عصر براي اولين بار شيعه اثني عشري مذهب رسمي ايران مي شود،شاه اسماعيل مي پنداشت كه براي پياده كردن مذهب شيعه دوازده امامي در ايران وظيفه الهي بر عهده او واگذار شده است و او مي بايد تمام مردم ايران را به هر صورتي و به هر بهايي به اسلام و مذهب شيعه در آورد كه در اين راه مي توان به قتل عام مردم تبريز،طبس و مرو اشاره كرد. با استقرار حكومت مذهبي در ايران امكان وجود و ابراز ديگر اعتقاد ها و انديشه ها وجود نداشت و تمام نظام حكومت در خدمت مذهب قرار گرفت. مساله تابعيت و مليت عوض شد ،سني مذهب ،بلوچ،كرد،هراتي ،خراساني و ترك ايراني ديگر تابع دولت صفوي نبودند آنها مي بايست شيعه اثني عشري مي شدند و يا از محدوده دولت صفوي خارج مي گشتند. به هر روي عصر صفوي در ايران با استقرار حكومتي بر مبناي يك مذهب مجاز و يك نوع عقيده و انديشه جايي براي دگرانديشان نبود و اقليت هاي مذهبي ايراني،يعني يهوديان و زرتشتيان هم جاي مناسبي در نظام فكري دولت صفوي نداشتند.اين عصر را ميتوان يكي از تاريكترين دوران زندگي يهوديان ،زرتشتيان و حتي سني مذهبان در ايران دانست. يكي از اسفبارترين رويداد هايي كه براي يهوديان در ايران رخ داد در عصر صفوي است.شاه عباس دوم با تحريك مستقيم محمد بيك اعتماد الدوله و بر مبناي فتواي مذهبي يكي از علماي شيعه فرمان داد كه تمام يهوديان ايران بايد تغيير دين دهند و قبول اسلام كنند در غير اينصورت از خانه هاي خود و شهر ها إخراج خواهند شد.دليلي كه براي اين فرمان آورده شد اين بود كه مسلمانان اعتقاد داشتند يهوديان نجس هستند و زندگي آنها در كنار مسلمانان موجب نجس شدن آنها ميگردد. در آن دوران نزديك به بيست هزار خانواده يهودي در ايران مجبور به پذيرش اسلام شدند.يهوديان تنها اقليت مذهبي نبودند كه در زمان شاه عباس دوم از اصفهان اخراج شدند بلكه اين فرمان براي ارمنيان اصفهان هم اجرا شد.طي اين فرمان ارمنيان از شهر اصفهان اخراج شدند كه عده اي به جلفاي اصفهان كوچانده شدند و عده اي هم مجبور شدند به محله اي ماربانان كه محله اي ارمني نشين در نزديكي جلفا بود نقل مكان كنند. انگيزه اخراج ارمني ها با انگيزه هايي كه بر ضد يهوديان آوردند كمي تفاوت داشت در مورد يهوديان نجس بودن خود آنها را دليل آوردند ولي در مورد ارمني ها نجس كردن آب را بهانه كردند و تفاوت ديگر اين بود كه به يهوديان حكم شد كه تغيير دين بدهند و مسلمان شوند ولي در مورد ارامنه فقط دستور اخراج از شهر را دادند. در ماجراي پذيراندن اسلام به يهوديان دو فرد نقش اساسي و عمده داشتند: ١-شاه عباس دوم ٢-محمد بيك اعتماد الدوله وزير اعظم كه او از سال ١٠٦٤ تا ١٠٧١ قمري به مدت ٧ سال عهده دار صدراعظمي شاه عباس دوم بود و فاجعه اي كه براي يهوديان در سال ١٠٦٦ رخ داد و اخراج ارمنيان از اصفهان در زمان صدر اعظمي او به وقوع پيوست.حكم نجس بودن يهوديان و دستور اخراج ارمنيان و يهوديان و مجبور كردن يهوديان براي تغيير دين يك مساله شرعي است و بدون فتواي يكي از علماي مذهبي صفوي اين كار إمكان پذير نبود و خود اعتماد الدوله يك عالم مذهبي نبود كه بتواند فتواي مذهبي صادر كند. ولي عالمان بلند پايه صفوي كه در حدود سال١٠٦٦ قمري زندگي مي كرده اند عبارتند از:علي نقي كمره اي -محمد تقي مجلسي-ملا محمد باقر سبزواري -ملا محسن فيض كاشاني شيخ بهائي عاملي معروف به شيخ بهائي يكي از علماي شيعه كه در عصر صفوي وظايف،شرايط و احكامي را براي اهل ذمه بيان كرد.او در سال ٩٥٣ قمري در جبل عامل (جنوب لبنان امروزي)به دنيا امد و در سال ١٠٣٠ قمري در گذشت.او تقريبا ٣٥ سال پيش از واقعه سال ١٠٦٦ قمري فوت مي كند.بدين ترتيب نقش مستقيمي در واقعه آن سال براي يهوديان نداشته است ولي زندگي و ديدگاه هاي او از اين نظر مورد بررسي قرار مي گيرد كه ديدگاه هاي او باعث ايجاد محدوديت و فشار هاي بسياري بر يهوديان و زرتشتيان در زمان شاه عباس اول شدبه طوري كه بعد ها نظراتي كه او در مورد اهل ذمه ارائه كرده است تشابه بسيار زبادي با ديدگاه هاي ديگر علماي شيعه پس از عصر او دارد و پايه اي شده است براي محدوديت هاي بعدي اهل ذمه. شيخ بهايي داراي تاليفات بسياري است كه يكي از آثار فقهي او كتاب جامع عباسي است كه به زبان فارسي است.احكام اهل ذمه در كتاب جامعه عباسي را به اختصار به شرح زير مي باشد: شيخ بهايي عاملي باور داشت كه جهاد با يهوديان ،مسيحيان و زرتشتيان واجب است تا آن كه آنان مسلمان شوند و يا اين كه پرداخت جزيه را طبق شرايطي بپذيرند. شرايط و احكام جزيه به اختصار: -هر فرد ذمي بايد پرداخت جزيه را قبول كند و سالانه آن را پرداخت نمايد. -مقدار جزيه توسط امام يا نايب امام در آخر هر سال تعيين مي گردد. -اهل ذمه ملزم به پيروي از احكام مسلمانان هستند. -مسلمانان را نبايد از راه به در كنند. -پرستش گاه و عبادت گاه در كشور هاي اسلامي ايجاد نكنند. -كتاب هاي ديني خود را با صداي بلند نخوانند و ناقوس كليسا را به صدا در نياورند. -خانه هاي خود را بلند تر از خانه مسلمانان نسازند. -بايد لباس هاي متفاوت با لباس مسلمانان بپوشند. -در جاده ها راه نروند بلكه بايد از جاده ها منحرف شوند. -حق خريد و فروش و تملك قران را ندارند. و اما ديدگاه هاي ديگر شيخ بهايي در مورد اهل ذمه(به اختصار) ١-او اعتقاد داشت كه كافران چه اهل ذمه باشند و چه حربي نجس هستند. ٢-فروختن كتاب قران به كافر حرام است. ٣-رفتن به مجلس عروسي كافر مكروه است. ٤-گواهي اهل ذمه بر مسلمانان درست نيست. ٥-كشتن يهودي ،مسيحي،زرتشتي كفاره ندارد. ٦-در محاكم شرعي ،مسلمان را ميتوان بر اهل كتاب مقدم داشت. يكي ديگر از علماي آن عصر شيخ علي نقي كمره اي شيرازي اصفهاني است كه در سال ١٠٦٠ در گذشت و اما ديد گاه هايش: ١-دين و سياست از يكديگر جدا نيست. ٢-امور قضاوت در حيطه و اختيار مجتهدان است و رجوع به غير ايشان رجوع به طاغوت محسوب ميشود. كمره اي در عقايد شيعه صفوي خود بسيار إفراطي بود تا حدي كه اعتقاد داشت اهل سنت مانند كفارند و نمي توان با آن ها ازدواج كرد و حتي غذاي آنان مانند غذاي يهوديان ،مسيحيان نجس مي باشد. محمد تقي مجلسي(١٠٠٣ تا١٠٧٠) او نيز اقداماتي براي نشر حديث هاي شيعه كرد.اقدام او به نگارش شرحي بر كتاب ( من لا يحضره الفقيه) شيخ صدوق در عالم شيعه از ارزش خاصي برخوردار است.كتاب هاي او يكي به عربي به نام روضه المتقين و يكي فارسي به نام لوامع صاحبقراني نگاشت. او شكر خداي را به جا مي اورد و معتقد بود كه نعمت عظيمي است كه در زمان او در تمام اصفهان يك مسلمان سني يافت نمي شود و در مورد يهوديان نظر مساعدي نداشت،ارتباط و نشست و برخاست با آنان را عذاب الهي براي مسلمانان مي پنداشت. او عقيده داشت كه اهل ذمه براي طلب باران بيرون نروند و اعياد خود را ظاهر نسازند. با مسلمانان در تجارت شريك نشوند. بر مبناي فتواي اين شخص ،شاه عباس دوم فرمان داد كه ارمنيان و يهوديان از شهر اصفهان اخراج شوند. ملا محمد باقر سبزواري(١٠١٧-١٠٩٠) سبزواري به حكمت علاقه مند بود و به آثار حكماي يونان توجه داشت و بر خلاف بسياري از علماي شيعه اعتقاد بر طهارت اهل كتاب داشت. ملا محسن فيض كاشاني او بر خلاف پاره اي از علماي صفوي كه عقيده داشتند سياست بايد كلاًً تابع شرع باشد معتقد بود كه سياست به دو نوع شرعي و عرفي تقسيم مي شود.سياست عرفي يا سياست ضروريه سياستي است كه تنها به حفظ اجتماعي ضروري انسان ها مي پردازد او اين سياست را به نام سياست دنيويه هم تعبير كرده است. او اعتقاد داشت كه سياست گاهي از شرع فرمان مي گيرد و گاهي هم به شرع نه مي گويد. سلطنت شاه سليمان (١٠٧٧-١١٠٥) پس از مرگ شاه عباس دوم فرزند او شاه سليمان به سلطنت رسيد.در زمان شاه سليمان فشار بر اهل ذمه بيشتر شد.به عنوان مثال كليسا ها و راهبان مسيحي تا زمان شاه سليمان از پرداخت ماليات معاف بودند ولي در زمان شاه سليمان طبق فرماني كه او در سال ١٠٨١ قمري صادر كرد بر كليسا ها ماليات بست ،مالياتي كه از توان پرداخت ارمنيان خارج بود و در زمان شاه سليمان زرتشتيان كرمان را از داخل شهر اخراج كردند و آنان را مجبور كردند كه در خارج شهر مسكن گزينند. محمد باقر مجلسي نماد خشك انديشي او فرزند كوچك محمد تقي مجلسي است .او بسيار متعصب و خشك انديش بود و با هر دگرانديشي مخالفت ميكرد و نفوذ زيادي بر شاه سليمان داشت . خلاصه اقدامات او: -شكستن بت هنديان مقيم اصفهان -مخالف و ضد صوفيان بود .او صوفيان را به شدت تحت فشار و آزار قرار مي داد تا حدي كه مراكز آنان را بست و تمام مراسم و برنامه هاي آنان را ممنوع كرد. -موسيقي را حرام مي دانست. -او شاهنامه را قصه دروغ مجوسان مي شمرد. سلطنت شاه سلطان حسين (١١٠٥-١١٣٥) پس از مرگ شاه سليمان پسرش شاه سلطان حسين به سلطنت رسيد .او نيز هم زير نفوذ شخصيت فوق العاده نيرو مند و مؤثر محمد باقر مجلسي بود.اين دوران اوج گيري ستيز با دگرانديشان بود.او نوشيدن شراب را ممنوع كرد ولي خود به حد افراط شراب مي نوشيد.او دستور داد زرتشتيان ايران بايد به دين اسلام در آيند در آن هنگام زرتشتيان در محله اي به نام گبر اباد در جنوب جلفا زندگي مي كردند.طبق دستور شاه همگي آنها را به زور مسلمان كردند گروهي از روي ترس و عده اي با تشويق و وعده و سپس نام محل آنها را از گبر اباد به حسين اباد تغيير دادند. در اين دوره فشار بر يهوديان نيز افزايش پيدا كرد.شاه سلطان حسين سعي كرد كه ارمنيان را به دين اسلام در آورد به همين منظور براي خوار و خفيف كردن و تحت فشار قرار دادن آنها فرماني صادر كرد كه ارمنيان مجبور به اجراي آن بودند كه به چند مورد اشاره مي كنم: -آنها بايد چاك گريبان خود را از پشت ببندند. -سواره به بازار نروند. – در ايام باراني به بازار ودكان وارد نشوند تا مبادا خيسي لباسشان مسلمانان را نجس كند. -دستور داده شد كه مسيحيان بايد تابوت معدومان را حمل كنند. اين فشار ها و محدوديت ها سبب شد كه ارمنيان راهي كشور هاي ديگر از قبيل هند و روسيه شوند و همچنين فشار بر سني مذهبان افزايش و جور و ستمي كه حكمران دربار شاه سلطان در حق افغانان سني مذهب روا داشتند فتنه افغان ها را در پي داشت و اين فتنه از ارمغان هاي آن خشونت ها است. تبليغات و آثار ضد مسيحي و ضد يهودي در عصر صفوي در عصر صفوي با حضور كشيشان مسيحي در ايران ،جدال هاي رديه نويسي بين كشيشان و فقيهاي صفوي در گرفت.كشيشان مسيحي در خارج از ايران كتاب هايي در مورد مذهب اسلام منتشر مي كردند و فقيهاي صفوي هم كتاب هايي بر ضد دين يهود و مسيح مي نوشتند.آنها سعي مي كردند ثابت كنند كه اديان مسيح و يهود منسوخ شده است و در كتاب هاي انجيل و تورات تحريفاتي صورت گرفته است.
رديه نويسي در عصر صفوي آثار نوشتاري به جا مانده از عصر صفوي ،نشانگر اين است كه فقيهان زير رديه هاي بر ضد مسيحيت و يهوديت نوشته اند: ١-مير سيد احمد علوي عاملي از فقهاي عصر صفوي است او سه كتاب در مورد رد مسيحيت و يك كتاب در رد يهوديت نوشته است. الف:لوامع رباني در رد شبهات نصراني ب- مصقل صفا ج:لمعات ملكوتيه ٢-ظهرالدين تفرشي با كتاب نصره الحق در رد مسيحيت ٣-محمد خليل بن محمد اشرف قايني رساله اي با عنوان (رد نصارا) ٤-صالح بن حسين رساله اي با عنوان بيان الواضح المشهود من فضايح النصاري و اليهود نوشته است. با توجه به دشمني كه علماي صفوي در عصر صفويه با صوفيان داشتند رساله هاي بسياري هم در رد صوفيان نوشته شده است كه عبارتند از: ١-رساله رد صوفيه نوشته ملا محمد طاهر قمي ٢- رساله در رد جماعت صوفيان نوشته علي قلي جديد الاسلام ٣- مونس الا برادر در رد صوفيان نوشته شيخ الإسلام طاهر قمي ٤-سلوه الشيعة و قوت الشريعة نوشته سيد محمد بن محمد مير لوحي يكي ديگر از شيوه هايي كه در عصر صفوي به كار مي بردند تا اقليت هاي مذهبي را تحت فشار قرار دهند و آن ها را وادار به قبول اسلام كنند قانون ارث بود.قانون به اين صورت بود كه اگر يكي از أعضاي خانواده اقليت هاي مذهبي تغيير مذهب مي داد و مسلمان مي شد پس از مرگ بزرگ خانواده تمام ارث به فرد نو مسلمان مي رسيد و ديگر افراد خانواده از ارث محروم مي شدند.فقه اسلامي با دو ديدگاه كاملا متفاوت با موضوع ارث برخورد كرده است بيشتر فقهاي شيعه موافق دادن تمام ارث به وارث مسلمان هستند ولي بيشتر فقهاي اهل سنت معتقدند كه مسلمان از كافر ارث نمي برد . و اين بود گوشه اي از درد اهل ذمه و مشكلات و محدوديت هايي كه در آن دوران گريبان گير دگرانديشان ايران زمين بود. بر گرفته از كتاب درد اهل ذِِمه نوشته يوسف شريفي
نوشته شده توسط : نادر زندی