مجید اسدی زندانی سیاسی محبوس در سالن ۱۰ زندان رجایی شهر کرج نامهای سرگشاده با عنوان “تاریخ نسل ما لبریز شکنجه است” نوشته و در بخشی از آن گفته است که “به واقع حیات نسل ما درون دالان های سیاه شکنجه تکوین یافته بی آنکه پیش از این از وجودش متعجب شده باشیم و از این روست که افشای شکنجه و بیان آنچه بر ما گذشته یک دادخواست تاریخی و شورشی علیه وضع جنایت بار و فاجعه آمیز موجود و به مثابه پتکی است که بر سر اعتبار امر بدیهی شکنجه فرود می آید”.
به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، امروز چهارشنبه ۲۶ دیماه ۹۷، مجید اسدی، زندانی سیاسی محبوس در سالن ۱۰ زندان رجایی شهر کرج با نگارش نامهای سرگشاده با اشاره به برخی شکنجههایی که زندانیان سیاسی ایران متحمل شده اند راه رسیدن به میهنی آزاد و بی شکنجه را شهادت و دادخواهی علیه شکنجه و شکنجه گران دانسته است.
متن کامل این نامه در ادامه میآید:
“تاریخ نسل ما لبریز شکنجه است
استبداد منهای شکنجه ، تناقضی است به همان اندازه سخیف و مشمئزکننده که گفته شود در ایران زندانی سیاسی نداریم اگر بخواهیم مفهوم شکنجه را حتی تقلیل دهیم و تنها برپایه تعاریف و تصورات عام و معمول بگیریم ، آنگاه به محض شنیدن این واژه بی درنگ معادل های آن از اعدام ، زندان و انفرادی تا شلاق و تحقیر و توهین به سرعت در ذهن ما سر ریز می شوند.
این واژه ها ، خودبخودی در حافظه ما جای نگرفته اند بلکه حاصل تجربه هایی هستند که آنها را زندگی کرده ایم و یا شاهدش بودیم. به واقع حیات نسل ما درون دالان های سیاه شکنجه تکوین یافته بی آنکه پیش از این از وجودش متعجب شده باشیم و از این روست که افشای شکنجه و بیان آنچه بر ما گذشته یک دادخواست تاریخی و شورشی علیه وضع جنایت بار و فاجعه آمیز موجود و به مثابه پتکی است که بر سر اعتبار امر بدیهی شکنجه فرود می آید.
این بخشی از تعهد مبرم و فوری ماست که ما را از اعماق دهلیزهای شکنجه بیرون می کشد و در تحلیل نهایی ، وضعیتی انسانی را برقرار می سازد. حال دیگر بگذارید که به حاشا و انکار برخیزند و افشای شکنجه را با تهدید به شکنجه پاسخ دهند.
اما مگر می توانم از شکنجه زنی سخن نگویم که در سال ۸۷، ضجه های مظلومانه و بی پناهش در زیر آوار مشت ها و لگدها و رگبار رکیک ترین الفاظ در چنبره چندین نرینه میرغضب، سکوت سنگین شبانه انفرادی های ۲۰۹ را در هم می شکست؟ یا از دیدن زخم ها و شیارهای کبود و خونین به جا مانده از کابل و شلاق بر بدن ستار بهشتی و ۴۱ ماه انفرادی بی وقفه غلامرضا خسروی که یک سال آن در سلولی تنگ و تاریک گذشت و اعدام سبعانه اش لب فرو بندم؟ مگر می شود از نعره های گارد و باران باتوم ها بر سر و صورت زندانیان دست بسته ۳۵۰ در آن پنجشنبه سیاه ۹۳ یا تحقیر و استهزا و انفرادی زندانیان گوهردشت و سرقت و تاراج اموال و وسایل شان در مرداد ۹۶ به انزوای ننگین سکوت فرو غلتم؟
نه نمی توانم از زجرکش کردن زندانیان بیمار، از محرومیت های عامدانه و کینه توزانه درمانی در قبال بی گناهانی که در زندان بیمار شدند و بیماری شان به فاجعه کشید؛ از محسن دگمه چی از آرش صادقی دم برنیاورم. حمله شبانه آن ۱۰ تن اجامر با شکستن در – به خانه ما در بهمن ۹۵ و ضرب و شتم پدری بیمار همراه با توهین و فحاشی و تهدید من با اسلحه در حضور خانواده نامش اگر شکنجه نیست پس چیست؟
به یقین ، مردم و تاریخ داوری خود درباره این مشت از خروارها نمونه و تجربه را خواهند کرد چرا که این ها روایت زندگی همه ما شاهدان و قربانیان شکنجه است.
پس باید که علیه شکنجه و شکنجه گران در صحن دادگاه ذیصلاح خلق به شهادت و دادخواهی برخاست. بدین طریق است که درهای این تاریک خانه ظلمت و ارعاب استبداد خرد میشود و احساس شکنجه دیگر در وجود هیچ کس لابه بلای روزمرگی های فروبرنده نمی میرد بلکه آتشفشان خشمی می شود که بساط ضد انسانی شکنجه و شکنجه گر را به آتش می کشد و میهنی آزاد و بی شکنجه از دل آن خواهد رویید.
مجید اسدی، چهارشنبه ۲۶ دی ۹۷، زندان رجایی شهر کرج”.
در ارتباط با نویسنده این نامه گفتنی است که مجید اسدی ساعت ۱۰ شب ۳۰ بهمن ماه ۱۳۹۵ در منزل خانوادگی خود در کرج توسط نیروهای وزارت اطلاعات بازداشت و به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد. این زندانی در آذرماه سال گذشته توسط شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی ماشاالله احمدزاده به اتهام “اقدام علیه امنیت ملی از طریق اجتماع و تبانی” و “تبلیغ علیه نظام” به ۶ سال حبس تعزیری محکوم شده که این حکم در دادگاه تجدید نظر عینا تایید شد. آقای اسدی هماکنون در زندان رجایی شهر کرج به سر میبرد.