تلفات ترافیکی در نوروز ۹۶: هر ۷۱ دقیقه یک نفر در جاده‌ها می‌میرد

جانشین فرمانده ناجا با اشاره به تلفات ترافیکی در نوروز امسال گفت: علی رغم کاهش‌ تلفات، هر ۷۱ دقیقه یک نفر در جاده‌های کشور جان خود را بر اثر تصادفات از دست می‌دهد.
به گزارش تارنگار حقوق بشر در ایران، اسکندر مؤمنی، روز چهارشنبه ۹ فروردین گفت: “امارهای بدست آمده نشان می‌دهد که متأسفانه هر ۷۱ دقیقه یک نفر درجاده‌های کشور براثر تصادفات ترافیکی فوت می‌کنند و این درحالی بود که این آمار در سال گذشته هر ۶۰ دقیقه یکبار بود؛ ولی باید بدانیم کشته شدن حتی یک نفر درجاده‌ها امری بسیار تکان دهنده است.”
رادیو فردا در این خصوص نوشته است: تقی مهری، رئیس پلیس راهنمایی و رانندگی، نیز روز چهارشنبه بدون اشاره به جزئیات اعلام کرد که تعداد کشته‌های حوادث رانندگی در نوروز ۹۶، نسبت به سال گذشته ۷ درصد کاهش یافته است.
وی اعلام کرد که سرعت غیرمجاز عامل ۲۳ درصد تصادفات و سبقت غیرمجاز عامل ۱۸ درصد از تصادفات نوروزی بوده است.
محمدحسین حمیدی رئیس پلیس راه ایران، نیز تعداد کشته‌های حوادث رانندگی از آغاز سفرهای نوروزی تا روز ۸ فروردین را ۱۹۵ نفر اعلام کرده است.
پیرحسین کولیوند، سرپرست اورژانس کشور، نیز روز چهارشنبه خبر داد که از ابتدای سفرهای نوروزی ۲۲ هزار و ۵۰۸ مصدوم تصادفات رانندگی به بیمارستان منتقل شدند.
همه ساله و در ایام نوروز تعداد سفرها و همچنین حوادث رانندگی افزایش پیدا می‌کند.
روز جمعه ۴ فروردین، دو تصادف زنجیره‌ای در اتوبان شهید شوشتری (مشهد- باغچه و بالعکس) و یک تصادف زنجیره‌ای در جاده چناران به قوچان رخ داد.
در تصادف‌های اتوبان شهید شوشتری بیش از ۱۳۰ خودرو با یکدیگر تصادف کردند، تصادفی که جان یک کودک خردسال به نام مهسا دولت‌آبادی را گرفت و ۸۹ نفر دیگر را روانه بیمارستان کرد. علت وقوع این حادثه «مه غلیظ» اعلام شده است.
پس از این رخدادها، دادسرای این استان رئیس پلیس راه و مدیرکل حمل و نقل جاده‌ای استان خراسان رضوی را احضار کرد.
بر پایه آمار نیروی انتظامی، در نوروز گذشته، ۴۰۸ نفر در تصادفات رانندگی کشته شده و ۶ هزار و ۱۳۸ نفر مجروح شده بودند.
همچنین بر اساس گزارشی که خبرگزاری ایسنا به نقل از آمار پزشکی قانونی منتشر کرده است، ۹۶۸ نفر در نوروز ۹۴ در حوادث رانندگی کشته شدند که نسبت به نوروز پیش از آن ۱۰٫۷ درصد کاهش را نشان می‌دهد.
پیش از این پژوهشکده بیمه مرکزی ایران اعلام کرده بود در میان ۱۹۰ کشور جهان، ایران پس از کشور آفریقایی سیرالئون، بالاترین مرگ و میر در جاده‌ها را دارد.

نرخ بی سوادی دختران ایرانی بیش از پسران است

رئیس سازمان نهضت سواد آموزی عنوان کرد که نرخ بی‌سوادی در دختران به دلیل مسائل عقیدتی، ازدواج زودهنگام، فاصله زیاد مدرسه تا منزل و غیره، بیش‌ از پسران است. به گفته وی، سال ۱۳۹۵، ۴۸۰ هزار نفر در نهضت سوادآموزی ثبت نام کردند که ۳۶۰ هزار نفر از این جمعیت یعنی حدود ۷۷ درصد خانم و مابقی آقا بودند که این آمار نشان می‌دهد نرخ بی‌سوادی و تمایل به ادامه تحصیل در دختران و زنان بیشتر است.
به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از ایرنا، علی باقرزاده رئیس سازمان نهضت سواد آموزی با بیان اینکه نرخ بی‌سوادی در زنان شایع‌تر از مردان است، گفت: “سال ۱۳۹۵، ۴۸۰ هزار نفر در نهضت سوادآموزی ثبت نام کردند که ۳۶۰ هزار نفر از این جمعیت یعنی حدود ۷۷ درصد خانم و مابقی آقا بودند که این آمار نشان می‌دهد نرخ بی‌سوادی و تمایل به ادامه تحصیل در دختران و زنان بیشتر است”.

به گفته وی، در سال‌های ۹۳ و ۹۴ نیز نرخ ثبت نام زنان در نهضت سواد آموزی به ترتیب ۷۸ و ۷۹ درصد بود.

باقرزاده با بیان اینکه سازمان نهضت سواد آموزی تلاش می‌کند نرخ زنان و دختران بازمانده از تحصیل را کاهش دهد، گفت: “نرخ بی‌سوادی در زنان و دخترانی که در جنوب کشور ساکن هستند، بیشتر است. از علل بی‌سوادی زنان در کشور می‌توان به ازدواج‌های زودهنگام، مسائل عقیدتی، نبود مدرسه، فاصله زیاد مدرسه تا منزل و … اشاره کرد”.
رئیس سازمان نهضت سواد آموزی در ادامه گفت: “در تمام دنیا نرخ بی‌سوادی زنان بیش از مردان است به گونه‌ای که آمارهای جهانی نشان می‌دهد یک سوم از بی‌سوادان جهان را مردان و دو سوم را زنان به خود اختصاص داده‌اند”.

سیاهی در دست های ما آلودگی و در دست مسئولین پاکی دیده میشود؛ نامه ای از زندان رجایی شهر

 قبل از نوروز، «احمدی» یک زندانی عادی در زندان رجایی شهر کرج از سر استیصال با طرح این سئوال که وی زندانی قانون است یا زندانی آقای مردانی ریاست این زندان؟، دست به اعتصاب غذای هفده روزه زده بود. این زندانی در نامه ی سرگشاده دیگری با شرح جزئی از مشکلات زندانیان و اجحاف مسئولین و دست اندرکاران زندان در حق آنها، دو نامه ای که برای رسیدگی به ادارات بازرسی و حفاظت اطلاعات کل زندانها نوشته بوده و توسط آقای مردانی از ارسال آنان جلوگیری بعمل آمده را به امید رسیدن به دست مسئولان در اختیار این خبرگزاری گذاشته است که در پی می آید.

متن کامل نامه جدید و تصاویر نامه های آقای احمدی را در ادامه به نقل از هرانا بخوانید؛

“گه گاه شاهد اتفاقاتی هستیم که ورای تصور و باورمان از محیط زندان می باشد، آن هم زندانی که نامش تغییر کرده و به ندامتگاه و گاهی نیز به نام دانشگاه خوانده می شود. زندانی که معلوم نیست باید در آن متنبه شد و یا تحریک و تهییج به جرائم و خطاهای آتی در زندانی که شاهد رفتار نابخردانه ی بعضی مسئولین خواهیم بود که این خود نشانگراین موضوع می باشند. شاید هستند افرادی که در جای خود قرار ندارند. آیا نباید ایشان بنا بر دانش و آگاهی نسبت به سمتی که به آنان واگذار می شود، انتخاب شوند و یا تنها داشتن بعضی روابط و یا اکتفا به سوابق سنوات برای واگذاری پست کافی است؟
آیا نمی توان همان‌گونه که برای ما زندانیان سخت گیری و گاهی اوقات اعمال فشار و قدرت نمایی صورت می گیرد، برای مسئولین و افراد دارای سمت و پست پرسنلی نیز مراقبت و در صورت احراز خطا تنبیه ومجازات در نظر گرفته شود. نه برای بنده مقصر؛ که برای دیگر هم‌بندی‌ها نیز جای سوال است: آیا از یک زندانی کوچکترین تخلفی مشاهده شود، همان‌گونه با او برخورد می شود که با یک پرسنل مقابله خواهد شد؟ جواب این سوال هر آنچه که هست قطعا آن نیست که ما در زندان می بینیم.

چراکه برای بنده و هم‌بندیان اثبات شده که سیاهی تنها در دست آلوده‌ی ما سیاه رنگ است و همین سیاهی در دستان رجال و ر‌ؤسا چیزی بحز سفیدی و پاکی نیست و این ما هستیم که درباب این آلودگی ها بازخواست و مواخذه می شویم. چرا بعد از اعتراض یک زندانی به اجحافی که در حقش صورت می گیرد، فورا شرایط تغییر می‌کند و پست‌هایی که باید مستقل از سازمان عمل کنند، به درخواست رئیسان و تنها به جهت حل و رفع مشکلات پیش آمده به آن ورود کرده و سعی در رفع آن دارند. حال اگر این‌قدر حقانیت داشته و هیچ‌گونه اجحافی نکرده اند، پس این همه تکاپو برای چیست؟

بنده با علم به این که همین چند خط نیز باعث کدورت مسئولین محترم خواهد شد، اما می‌گوییم تا شاید جای بعضی مسئولین بالاتر از این زندان توان و یارای رسیدگی، بررسی و در صورت اثبات مقابله با این معضل را در اولویت قرار دهند. قطعا هستند افرادی عالم و آگاه و با میزان کارایی بالا که در خود می بینند تا به این مهم رسیدگی کنند و حتما مستحضر و معطل خواهند بود که چه اتفاقاتی رخ داده، می دهد و همیشه در جریان خواهد بود.
این‌که با سلیقه مشخص یک مسئول (پایین ترین پست اداری تا مدیر زندان) اجحاف در حق زندانی صورت گیرد، حال آن‌که این زندانی زمانی خطایی کرده و نه خودش می داند و نه اینکه برای او مشخص می کنند که تا چه زمانی باید توان گذشته را بدهد. و با کوچکترین اتفاق این رای و نظر بر می گردد و به طرق مختلف و با اعلام از طرف بعضی کارمندان به زندانی گفته می شود: باشد تا به وقتش! حال باید دانست که این جمله چیست آیا یک تهدید است یا یک تلنگر به اینکه حواس جمع باشد. البته و انشاءالله ما زندانیان بر این باور خواهیم بود که این تلنگری هست از استاد به شاگرد. چرا که کار دیگری از دستمان بر نمی آید و همه چشم و امیدمان به این است که شاید روزی روزگاری مسئولی که هر چند با درد ما از نزدیک آشنا نیست اما قادر باشد با علم و آگاهی از نوع شغل و پست خود مشکلات ما را درک و انشاءالله گامی در رفع این مشکلات بردارد.
والسلام
زندانی: احمدی
زندان رجایی‌شهر کرج”

برای خواندن نامه پیشین این زندانی با موضوع فساد و بی قانونی در زندان رجایی شهر کرج، اینجا کلیک کنید.

تصاویر دو نامه ای که آقای احمدی برای رسیدگی به ادارات بازرسی و حفاظت اطلاعات کل زندانها نوشته بوده و توسط آقای مردانی از ارسال آن جلوگیری بعمل آمده را در ذیل مشاهده نمایید؛

بهمن مقصودلو: سینمای ایران شکست خورده است / علی کلائی

 بهمن مقصودلو فیلمساز، منتقد و پژوهشگر سینماست. او بیش از ۴۰ سال است که در عرصه‌ی سینمای ایران و جهان فعال است. پیش از انقلاب بهمن ۵۷۷ برای نگارش و ویرایش مجموعه کتاب‌هایی درباره‌ی سینما و تئاتر، جایزه‌ی ادبی و معتبر فروغ فرخزاد را در سال ۱۳۵۳ (۱۹۷۴) به خود اختصاص داد. کتاب او، “سینمای ایران”، توسط مرکز مطالعات خاورمیانه دانشگاه نیویورک در سال ۱۹۸۷ منتشر شد و مورد تحسین قرار گرفت. هم‌چنین فیلم مستند کوتاه “اردشیر محصص و کاریکاتورهایش” را در سال ۱۹۷۲ نوشت و آن را تهیه و کارگردانی کرد که این فیلم در جشنواره‌ی لایپزیک ۱۹۹۶ به نمایش درآمد. دکتر بهمن مقصودلو، فارغ‌التحصیل مطالعات سینما از دانشگاه نیویورک و دانشگاه کلمبیا، تهیه کننده‌ی بسیاری از برنامه‌های هنری تلویزیون ملی ایران پیش از انقلاب بوده و بیش از ۱۵ فیلم سینمایی و مستند را در آمریکا تهیه کرده است که در دستکم صد جشنواره‌ی معتبر جهانی به نمایش درآمده‌اند.

علی کلائی
وی اخیراً فیلم مستند “لبه تیغ: میراث بازیگران زن ایرانی” خود را به پایان برده که این فیلم در حال اکران در کشورهای مختلف جهان است. این آخرین مستند بهمن مقصودلو، یک روشنگری است در ارتباط با زنان در سینمای ایران پیش از انقلاب بهمن ۵۷٫ در این مستند، مقصودلو با ۲۰ بازیگر زن که در ۴۶۳ فیلم قبل از انقلاب نقش‌ داشتند، مصاحبه کرده که حاصل آن در ۲ ساعت و ۷ دقیقه به نمایش در می‌آید. “لبه تیغ” شرایط سخت ورود زنان به سینمای ایران را مستند می‌کند و با گفتگوهایی از زبان اولین زنان سینمای ایران به مبارزه و مشکلات آنان می‌پردازد. زنانی که برای انجام کار هنری و بازیگری کتک خوردند، طرد گشتند، تهدید به قتل شدند، ولی به تعبیر خود مقصودلو رشادت کردند و ریشه دواندند و تاریخچه‌ی سینمای ایران را ساختند.
در این مصاحبه به چهره‌ی زن در سینمای ایران می‌پردازیم. پاسخ‌های مقصودلو به خط صلح اما بسیار درخور تامل است؛ پاسخ‌هایی که به نظر می‌آید دردمندان ایران به طور عام و سینمای ایران به طور خاص باید به جد بر روی آن‌ها فکر کنند. این پاسخ‌ها از دل عمری تجربه و سال‌ها کار مستمر در ارتباط با این سینما می‌آید.
جناب مقصودلو، لطفاً در ابتدا کمی از فیلم لبه‌ تیغ برایمان بگویید، و این‌که چه شد به فکر ساخت آن افتادید؟
وقتی به سینمای قبل از انقلاب نگاه کنیم، می‌شود این حقیقت را حس کرد که بیش‌ترین کسانی که مورد ظلم و خشم قرار گرفتند و حقوقشان ضایع شد، زنان ایران و زنان بازیگر سینما و تئاتر ایران هستند. وقتی انقلاب شد بسیاری از این افراد و البته تمامی ستارگان این حوزه از بازی محروم شدند؛ بدون آن‌که حق بیمه یا بازنشستگی داشته باشند. بسیاری به زندان رفتند و یا املاکشان توقیف شد. و به غیر از این موارد، به طور کلی در سینمای بعد از انقلاب نسبت به آن‌ها و سینمای قبل از انقلاب دید بدی شکل گرفت؛ همه‌ی سینما(به جز دو-سه فیلم نظیر “گاو”) درجا رد شد، مبتذل نامیده شد و عده‌ای از دست اندرکاران این هنر القابی چون”بدکاره” و “جاهل” گرفتند. البته این مسئله واقعیت دارد که پیش از انقلاب بدنه‌ی بدی در سینمای تجاری وجود داشت که مثلاً از زن به عنوان سوژه‌ی جنسی استفاده می‌کرد، اما این مسئله مربوط به همه‌ی سینما نبود.
این بود که من فکر کردم فیلمی راجع به تاریخ سینمای ایران از مشروطیت تا انقلاب بهمن ۵۷ بر مبنای آن‌چه که از زبان این ۲۱ بازیگر زن – که همه بازیگران نقش اول سینمای ما در آن دوران بودند- بیان می‌شود، تصویر کنم و بسازم. زنان در نزدیک به ۵۰۰ از ۱۲۰۰ فیلم سینمایی بازی کرده بودند و هدف این است که ببینیم این‌ها چه کمکی به آن سینما کرده بودند. در یک لایه‌ی دیگر، ببینیم که جایگاه حقوق زن در سینمای ایران از ابتدا چه بود؛ اصلاً زن می‌توانست در سینما و تئاتر بازی کند یا این‌که همیشه جانش در خطر بود؟ او چگونه آمد و با رشادت وارد این کار شد و پرچم مبارزه برای احقاق حقوق خودش را به دست گرفت؟ زنی که به همه چیز متهم شد و از همه جا آزار دید؛ از فامیل و برادر و خواهر تا جامعه‌ی متعصب و مردسالار ایران. و با تمام این مصائب، بعد از انقلاب هم از همه چیز محروم ماند.
دردناک‌ترین روایتی که در لبه تیغ بیان می‌شود، مربوط به کدام بازیگر، کدام فیلم و چه شرایطی است؟ اگر ممکن است آن روایت را برایمان بازگو کنید.
دردناک‌ترینش در ارتباط با اولین زن مسلمانی است که وارد عرصه‌ی بازیگری شد. همان‌طور که می‌دانید تا قبل از مشروطیت و حتی بعد از آن، زن نمی‌توانست بازی کند. البته زنان غیر مسلمان اعم از مسیحی و ارمنی در تئاتر و سینمای اولیه حضور داشتند و یا چند زن بودند که لباس مردانه پوشیدند و خودشان را به شکل مرد درآوردند و به بازی در تئاترهای مختلف پرداختند و اساساً تا مدت‌ها کسی نفهمید این‌ها زن هستند. اما به هر حال بیش‌تر مردها نقش زن‌ها را بازی می‌کردند و حتی در نمایش‌های سنتی، آئینی و مذهبی و هم زن‌ها کاره‌ای نبودند.
بعدها و پس از تشکیل مدارس زنان و از طرف دیگر کشف حجاب توسط رضا شاه بود که زنان کم کم قدرت پیدا کردند و چادر و روسری را برداشتند. این زنان در ابتدا، به کمک زنانی چون “لرتا” –که ارمنی بود-، وارد تئاتر و سینما شدند. همین شد که زینت مودب در فیلم “زندانی امیر” و فیلم “طوفان زندگی”، به عنوان اولین فیلم بعد از جنگ جهانی دوم بازی کرد. شهلا ریاحی، ژاله علو و فخری خوروش نیز جزو اولین زنانی بودند که وارد سینما شدند و رنج بسیار کشیدند. یا حتی بازیگران نسل دوم مثل فرزانه تاییدی، شهره آغداشلو، نیلوفر و کتایون، همه ماجراهایی را شرح می‌دهند که به شدت دردناک است؛ این‌که خانواده مخالفت می‌کرده و آن‌ها را کتک زده است و یا حتی خانم شهلا ریاحی می‌گوید که خانواده‌اش دست به تفنگ می‌برد تا او را بکشد! خانم زینت مودب هم شرح می‌دهد که چگونه پسرعمویش قصد داشته او را با اسلحه بکشد! در واقع دامنه‌ی تعصب، چه در افراد خانواده و محله و چه به طور کلی جو مردسالار جامعه بسیار وسیع بود.
اما اگر بخواهیم از یک فرد مشخص نام ببریم، این شخص خانم روح انگیز سامی نژاد کرمانی است که فیلم “دختر لُر” را بازی کرده است. خانم سامی نژاد برای معالجه‌ی پایش به هندوستان سفر می‌کند، همان جا ازدواج می‌کند و ساکن می‌شود. در این زمان آقای سپنتا از او که به همراه همسرش، آقای دماوندی، در استودیو امپریال بمبئی کار می‌کرد، دعوت می‌کند که در فیلم دختر لُر بازی کند. این فیلم اولین فیلم ناطق ایران است که فیلمی بسیار مهم و تئوریک است. تئوری فیلم این است که در آن یک زن مسلمان با خطر مرگ روبه‌روست. من اولین نفری هستم که این تئوری را کشف کرده‌ام و در فیلم خودم، قاب به قاب این تئوری تجزیه و تحلیل می‌شود. با این‌که فیلم بسیار موفق است و ماه‌ها بر روی پرده‌ی سینماست و می‌فروشد، اما وقتی سامی نژاد به ایران برمی‌گردد، مورد حمله‌ی بسیار قرار می‌گیرد؛ تا جایی‌که سه محافظ (بادیگارد) داشته که مورد صدمه قرار نگیرد. زندگی او همواره با فحش و دشنام همراه بوده است و خانواده‌اش به شدت او را لعن و نفرین می‌کنند. این فحاشی‌ها که از بمبئی شروع شده و تا تهران و کرمان می‌کشد، باعث می‌شود که ایشان دیگر فیلمی بازی نکند. روح انگیز سامی نژاد از سینما کناره گرفت و در سکوت کمک پرستار شده بود و چند سال پیش در اوج گمنامی، فقر و فلاکت فوت کرد. حتی هیچ کس خبر ندارد که او دقیقاً چگونه فوت کرد.
در نتیجه فکر می‌کنم که این زن با توجه به این‌که نفر اول هم بود، بیش‌ترین صدمه را خورد؛ هرچند که بسیاری دیگر نیز همین وضعیت را داشتند. هر کدام همان ابتدا که یک تئاتر و یا یک فیلم بازی کردند، شب در زمان بازگشت به خانه از پدرشان کتک خورده‌اند. این مسائل به همین سادگی که خدمت شما عرض می‌کنم اتفاق افتاده است!
این فیلم شما تاکنون در چه کشورها و فستیوال‌هایی اکران شده و برنامه‌ی ادامه‌ی اکران‌ها چیست؟
ساخت این فیلم ۱۲۷ دقیقه‌ای، در سال ۲۰۰۲ آغاز شد و ۱۵ سال به طول انجامید؛ تنها ادیت آن یک سال و نیم زمان برد و بسیار فیلم مشکلی بود. فیلم دارای ۵-۶ لایه است که بافته می‌شود و بار اجتماعی-سیاسی دارد. از مشروطیت تا انقلاب ۱۹۷۹ را بررسی می‌کند. بیوگرافی این زنان است. تاریخ سینما است. تئوری سینما در رابطه با زن مسلمان و مواردی از این دست است.
لبه تیغ اولین بار در سپتامبر ۲۰۱۶ در فستیوال مونترال در قسمت سینمای مستند جهان عرضه شد. بعد در فستیوال مسا(Middle East Association: MESA) در آمریکا -که مربوط به فیلم‌هایی است که به مسائل خاورمیانه می‌پردازند و توسط دانشگاه‌های آمریکای شمالی به طور سالانه برگزار می‌شود- در شهر بوستون به نمایش درآمد. هم‌زمان در بیست و هفتمین فستیوال تاریخ فرانسه، در قسمت مسابقه‌ی مستند بلند، شرکت کرد و در حال حاضر برای چندین فستیوال دیگر به مانند فستیوال سوئیس انتخاب شده است. به علاوه در شهر لس آنجلس، در یک سانس اختصاصی در سندیکای نویسندگان آمریکا برای ۵۰۰ نفر به نمایش درآمده است. در روز هفتم و دوازدهم مارچ هم در پاریس به نمایش درآمد که در یکی از آن جلسات خود من در هم حضور داشتم و به سوالات جواب می‌دادم. یازدهم مارچ هم در دانشگاه سواس لندن به نمایش درآمد و بسیار موفق بود. به غیر از دعوت‌های دیگری که صورت گرفته است، در حال حاضر برای اکران آن در شهر لس آنجلس هم در حال مذاکره و برنامه ریزی هستیم.
همان‌طور که گفتید با توجه به فرهنگ حاکم بر جامعه‌ی ایران، مسیر سختی طی شده تا حرفه‌ی هنرپیشگی برای زنان در چنین جامعه‌ای جا بیفتد. اما به نظر شما مهم‌ترین چالش‌ یا چالش‌هایی که زنان این عرصه در آغاز راه، با آن رو به رو بوده و جنگیدند، چه بوده است؟
مهم‌ترین چالش، مقابله با تعصب مذهبی است. در فرهنگ ما، تعصب یکی از مهم‌ترین چالش‌ها به خصوص در مورد زن است. مسئله‌ی دیگر نگاه کردن به زن به عنوان یک سوژه‌ی جنسی -و نه یک انسان- است.
زن موجودی مثل مرد و دارای حقوقی برابر با مرد است. متاسفانه در طول تاریخ این باور غلط در مردان به وجود آمده است که ما مغزمان بزرگ‌تر است، یا ما قوی‌تر هستیم و بیش‌تر کار می‌کنیم و زنان فقط باید بچه‌داری کنند و به کارهای مربوط به خانه بپردازند. همین باور غلط موجب می‌شود که بگویند تاریخ را مردان ساخته‌اند؛ در حالی‌که این‌گونه نیست. زندگی و جامعه بر مبنای همکاری و تعاون و فعالیت مشترک زن و مرد شکل می‌گیرد و در نتیجه هر دو باید دارای حقوق مساوی باشند.
در اکثر فیلم‌های قبل از انقلاب و خصوصاً در سینمایی که آن را تحت عنوان فیلمفارسی می‌شناسند، مردسالاری نقش غیرقابل انکاری داشت. این روند به حدی است که حتی در موج نوی سینمای ایران هم با این‌که زن محوریت بیش‌تری می‌یابد، اما باز هم اغلب ناموس مرد نشان داده می‌شود. چرا در آن زمان، نویسندگان و کارگردانان که به حتم بخش بزرگی از آنان را روشنفکران تشکیل می‌دادند، کم‌تر سعی می‌کردند تصویر دیگری از زن ارائه دهند؟
ببینید مسئله این است که بسیاری از روشنفکران هم انسان‌هایی به شدت متعصب هستند. البته منظور من همه نیست که قبل از انقلاب و در دهه‌ی ۵۰ چند کارگردان، زنان را محور فیلم‌هایشان قرار دادند. بهرام بیضایی یکی از آن‌هاست و این در فیلم من آمده است. هم‌چنین آقای هژیر داریوش که در سال ۱۳۵۱ خانم گوگوش را در فیلم “بی‌تا” بازی می‌دهد و یا فیلم “هشتمین روز هفته” با بازیگری فرزانه تاییدی و کارگردانی حسین رجاییان در سال ۱۳۵۲٫ اما به غیر از چند فیلم و چند مورد دیگر که محور اصلی قصه‌اش زنان بودند، در بقیه‌ی فیلم‌ها مرد و قصه‌ی مربوط به او حرف اول را می‌زند و زنی هم باید باشد که نقش دوم یا سوم را بازی کند. البته مقصود من فیلم‌های جدی اجتماعی و هنری است نه بدنه‌ی تجاری آن دوران که فقط به دنبال سکس و این مسائل بود.
ما نباید این واقعیت را فراموش کنیم که اغلب روشنفکران ما، اعم از نویسندگان و شاعران هم متعصب بودند. البته قصد من محکوم کردن قشر روشنفکر نیست که به هر حال همه در آن جامعه بزرگ شده بودند و از آن تاثیر می‌گرفتند. می‌خواهم بگویم وقتی یک جامعه مشکلش این است، ما باید بتوانیم همه با هم مسئله را بررسی و حل کنیم. مثلاً فیلم “قیصر” را در نظر بگیرید؛ در این فیلم تجاوزی صورت می‌گیرد و دختر مورد تجاوز قرار گرفته، خودکشی می‌کند. برادر بزرگ‌تر دختر که برای انتقام می‌رود هم کشته می‌شود. در نهایت قیصر برای این‌که انتقام تجاوز و قتل برادرش را بگیرد، می‌رود و می‌کشد. ما به این کاری نداریم که سناریوی این فیلم از کجا ممکن است آمده باشد و خوش ساخت بودن آن هم غیر قابل انکار است. ولی چیزی که فیلم ترویج می‌کند این است که قانون را در دست خود بگیرید. در هر کشوری باید قوانین مدنی و جنایی حاکم باشد. وقتی به کسی تجاوز می‌شود، باید متجاوز را دستگیر کرد و برایش دادگاه تشکیل داد و مثلاً او را به ده‌ها سال حبس محکوم کرد. این مسئله در اغلب کشورها و آمریکا وجود دارد و اگر واقعاً کسی مرتکب چنین جرمی شده باشد، احکام طولانی زندان بیش از بیست و سی سال برایش صادر می‌شود و در واقع آن فرد به خاطر چند لحظه عمل جنسی و عمل بی‌شرمانه‌ی تجاوز، زندگی‌اش از بین می‌رود. نمی‌شود که یک چاقو دست گرفت و به سراغ متجاوز رفت و او را کشت!
به هر حال این‌ها مسائل و نقدهایی است که باید در مورد آن فیلم‌ها مطرح شود. من البته راه نشان نمی‌دهم، من تنها مشکلات را نشان می‌دهم. من خودم را مصلح یا جامعه شناس نمی‌دانم. من یک سینماشناس هستم و خوب قاعدتاً یک سینماشناس، یک تحصیلکرده‌ی سینما و یک فیلمساز باید جامعه‌ی خودش را بشناسد، روانشناسی بداند و سیاست بخواند. دید من این‌گونه است و بر همین اساس هم تعصب را بسیار بازدارنده می‌دانم.
حال و پس از گذشت حدود چهار دهه از انقلاب، شاهد بیش‌تر شدن حضور زنان در عرصه‌ی سینما هستیم. اما آیا این به معنای آن است که در حال حاضر مردسالاری در جامعه‌ی ایران کم‌رنگ‌تر از گذشته شده؟
به هیچ وجه. علت این است که آن زنان مبارزه کرده‌اند و همه‌ی حرف من همین است. آن زنان جلوی تیغ رفته‌اند که در حال حاضر ما امثال لیلا حاتمی، نیکی کریمی، فاطمه معتمدآریا و ترانه علیدوستی را داشته باشیم. آن‌ها خودشان و هنرشان را با رشادت تمام و بدون ترسیدن از چیزی، در آن جامعه‌ی زن ستیز برپا کردند.
به همین خاطر من اصلاً مردسالاری را کم‌رنگ‌تر نمی‌بینم و به نظر من خیلی هم بیش‌تر شده است.
شما به نسل جدید بازیگران زن ایرانی اشاره کردید و از آن‌ها را نام بردید. اما اتفاقی که افتاد این بود که انقلاب در ایران موجب شد تا بسیاری از بازیگران زنِ به تعبیر شما خط شکن، یا جلای وطن کنند و یا خانه نشین شوند. تنها به عنوان یک مورد از زیان‌های این وضعیت، می‌توان به عدم انتقال تجربه به نسل جدید اشاره کرد. با این اوصاف، آیا شما معتقد هستید که اگر این چنین نمی‌شد در حال حاضر سطح و جایگاه بازیگران زن سینمای ایران، بالاتر بود؟
ما به یک حقیقت تلخ باید نگاه کنیم. وقتی انقلاب شد، سینما تعطیل شد. بسیاری از سینماها آتش زده شد. باید در باب اضمحلال سینما به سالن سینما نگاه کرد. اگر یک نگاه آماری به گذشته داشته باشیم، می‌بینم که ما به ازای سی میلیون جمعیت، ۴۸۵ سینما داشتیم اما در حال حاضر با ۸۰ میلیون جمعیت -یعنی دو برابر و نیم- نصف آن سینماها را هم نداریم. سینمای جدید نمی‌سازند و آن سینماهای موجود هم دچار انواع کمبودهای اساسی در پخش صدا، تصویر و آپارات است و حتی بهایی به تعمیر صندلی‌ها و نظافت آن‌ها هم داده نمی‌شود. حتی بسیاری از شهرستان‌های مهم اصلاً سینما ندارند. مسئله‌ی بعد –همان طور که شما هم اشاره کردید-، مربوط به این است که وقتی انقلاب شد، بسیاری از ستارگان زن ممنوع الکار شدند و حتی برای امرار معاش و به صورت پوشیده هم اجازه‌ی کار نداشتند. بسیاری هم دستگیر و مورد پرسش و پاسخ قرار گرفتند. اموال بسیاری از این افراد گرفته شد و تحقیرشان کردند. بعضی‌ها به نحوی مورد تعقیب بودند که اگر دستگیر می‌شدند، ممکن بود کشته شوند. در نتیجه از ترس جان و یا به منظور ادامه‌ی فعالیت از کشور خارج شدند. اتفاقاً برخی مثل سوسن تسلیمی و یا شهره آغداشلو پس از خروجشان از ایران بسیار موفق هم بودند. اما بسیاری مثل پوری بنایی خاموش و بازنشسته شدند. جالب است که به خانم پوری بنایی گفته بودند باید برای ادامه‌ی فعالیتت در سینما، توبه کنی و ایشان هم گفته بود که من کار بدی نکردم که نیاز باشد توبه کنم.
البته استثناهایی مثل خانم شهلا ریاحی، ژاله علو و فخری خوروش هم بودند که بعد از انقلاب ماندند و در نهایت توانستند در این دوره هم به فعالیت‌های هنری خود ادامه دهند. دلیل هم این بود که اکثر این زنان نقش سکسی بازی نکرده بودند. مثلاً همان طور که همسر خانم شهلا ریاحی هم می‌گوید، ایشان همیشه نقش مادر را بازی کرده بود.
تاثیر بازیگران قبلی بر بازیگران بعد از انقلاب غیرقابل انکار است. اگر بازیگران زن قدیمی در سینما می ماندند این‌ها بهتر مطرح می‌شدند. در آن میانه یک گپی به وجود آمد اما در نهایت نسل بعد از انقلاب با دیدن رشادت‌ها و مبارزات نسل پیشین به میانه‌ی میدان آمدند. آن‌ها دیده بودند که چه هنرپیشگان خوبی پیش از انقلاب فعال بودند و کار می‌کردند.
به رغم مخرب بودن ذات سانسور، آیا فکر نمی‌کنید که این مسئله در سینمای ایران ناخواسته وضعیتی را به وجود آورده که خانواده و جامعه‌ی سنتی فضای بیش‌تری را در اختیار زنان قرار دهد؟ در واقع با توجه به قوانین و شرایط موجود، اساساً فیلمنامه‌ها طوری نوشته می‌شوند که کم‌ترین رویارویی را با سنت و مذهب داشته باشند و مثلاً هرگز قرار نیست حتی دو نفری که در فیلم ایفاگر نقش زن و شوهر هستند، به همدیگر دست بزنند. مراد این است که آیا می‌توان این وضعیت را توفیقی اجباری برای زنان دانست؟
من با این مسئله موافق نیستم. اگر جامعه‌ای متعصب است، نباید صورت مسئله را پاک کرد و تن به سانسور داد؛ مگر این‌که از زن تلقی شی و یا سوژه‌ی جنسی داشته باشید. البته برداشت اشتباه نشود که من هیچ وقت نمی‌گویم که در یک فیلم باید سکس و رختخواب و این مسائل وجود داشته باشد. ولی چطور زنی که به همراه شوهرش در منزل نشسته‌ و مثلاً می‌خواهد به آشپرخانه برود تا شام بخورند، باید روسری بر سر و مانتو به تن داشته باشد؟ مگر این نیست که فرد دیگری در آن خانه وجود ندارد و این‌ها زن و شوهر هستند و به هم محرم‌اند؟ این‌که زن در چنین صحنه‌ای یک لباس راحت تنش و موهایش آزاد باشد، مسئله‌ای بسیار ساده است. یا مثلاً فیلم “خانه‌ی خلوت” از مهدی صباغ زاده را در نظر بگیرید؛ در این فیلم شوهرِ زنی به جنگ ایران و عراق می‌رود و بعد از چهار سال که هیچ خبری از او نداشتند، برمی‌گردد. یعنی یک زن جوان را مجسم کنید که پس از چهار سال فراق و دوری، برای اولین بار شوهرش را می‌بیند. اما این‌ها وقتی به هم می‌رسند، در فاصله‌ی چند قدمی هم می‌ایستند و بر و بر همدیگر را نگاه می‌کنند! در حالی‌که دو انسان به راحتی می‌توانند همدیگر را بغل کنند و این بغل کردن هم الزاماً نباید با بوسه‌های آتشین هالیوودی و نمایش آن روی پرده همراه باشد. این‌ها به عنوان زن و مردی که همسر یکدیگر بودند، عاشق و معشوق بودند و حالا بعد از ۴ سال بی‌خبری مرد برگشته است، طبیعی است که باید همدیگر را بغل کنند، گونه‌ی همدیگر را ببوسند و اشک بریزند و خوشحالی کنند. خوب، وقتی این‌ها چهار قدم با هم فاصله دارند و فقط به هم نگاه می‌کنند، فیلم دیگر هیچ مسئله‌ی دراماتیکی ندارد.
به اعتقاد بنده، به مسئله‌ی زن و مرد در سینما باید به عنوان مسائل رئالیستیک نگاه کرد. جدالی است بین تعصب و سنت و مدرنیته که در جایی باید هردوی این‌ها به همدیگر آوانس دهند. در واقع یکی نباید بر دیگری پیروز شود. مثلاً من نمی‌گویم زنی در فیلمی لباسش را دربیاورد که مدرنیته پیروز شود! هرچیزی باید در قواره و قاعده‌ی خودش باشد. اگر ما این‌طور به این مسئله نگاه کنیم و بتوانیم تعصب و امور اجباری را از روابط زن و مرد برداریم و نگاهی یکسان به حقوقشان داشته باشیم، به پیشرفت همه چیز کمک کرده‌ایم؛ این قاعده‌ای کلی است. باید به فکر انسانیت باشیم، به فکر یک رابطه‌ی سالم و سازنده‌ی زن و مرد، زن و شوهر، برادر و خواهر باشیم.
و به عنوان سوال آخر، آیا فکر می‌کنید سینمای ایران در حال حاضر سینمایی موفق است؟ به هر حال نمی‌توان منکر موفقیت سینمای ایران در جهان طی سال‌های اخیر بود و نمونه‌ی اخیر آن هم موفقیت فیلم فروشنده در اسکار است؛ اما آیا می‌توان به همین معیار بسنده کرد؟
از نظر من سینمای ایران موفق نیست، سینمایی شکست خورده است. علت آن هم کنترل کامل سینما توسط دولت است؛ روسیه(شوروی) هم قبل از فروپاشی چنین سینمایی داشت. سینمایی که شما سناریو را باید جهت تصویب بدهید که بخوانند، کارگردان و بازیگرانش را باید تایید کنند، بعد از ساخت و حتی وقت دیده شدن فیلم را کنترل می‌کنند تا مبادا از نظر موضوع و مسائل مذهبی موردی داشته باشد و یا از منظر سیاسی انتقادی صورت گرفته باشد و جامعه را سیاه نشان داده باشد، چگونه می‌تواند سینمایی موفق باشد؟ پول به کسانی داده می‌شود که سینماگران ایدئولوژیک باشند؛ آن‌ها می‌روند و با این رانت‌ها فیلم‌هایی را می‌سازند که باید حرف‌های مشخصی بزند. هنرمند کسی است که همانی را که فکر می‌کند، می‌سازد؛ هنرمند را نمی‌توان با پول خرید یا او را به کاری وا داشت. متاسفانه تعداد سینماگران مستقل و هنری ما که وابسته به جایی نباشند، بسیار کم است و معمولاً پول و امکاناتی ندارند که فیلمی بسازند. در نتیجه این افراد هم در معرض نساختن فیلم قرار می‌گیرند. وقتی هم احیاناً تمامی این مسائل را از سر می‌گذرانند، فیلمی می‌سازند و مجوز اکران می‌گیرند، بیست نفر آدم می‌توانند جلوی سینما بروند و با فریاد و فحش فیلم را از روی پرده پایین بکشند. در چنین وضعیتی که یک مونوپولی ایجاد می‌شود، طبیعی است که دیگر هیچ سرمایه‌گذاری خطر نمی‌کند که با چنین هنرمندانی کار کند و سرمایه‌اش را جهت ساخت فیلم در اختیار آنان قرار دهد.
این سینما محکوم به فناست؛ سینمایی است که هر روز تجاری‌تر، بدتر و ضعیف‌تر می‌شود. شما به اسکارش نگاه نکنید؛ فرهادی یک استثناست. به بقیه‌ی سینما نگاه کنید. فیلم‌ها به ندرت در فستیوال‌های جهانی پخش و یا منتخب می‌شوند و این صدمه‌ی بزرگی به سینما ایران زده است.

احراز هویت ۲۲ زندانی محکوم به اعدام از جمله یک کودک-متهم در زندان مرکزی همدان

در زندان مرکزی همدان دست‌کم ۲۲ زندانی با حکم اعدام نگهداری می‌شوند که حکمشان به تأیید دیوان عالی رسیده؛ یکی از این محکومین در زمان ارتکاب جرم زیر ۱۸ سال سن داشته است.
به گزارش تارنگار حقوق بشر در ایران، در زندان مرکزی همدان دست‌کم ۲۲ زندانی با اتهامات مرتبط با “مواد مخدر” و “قتل” زیر حکم اعدام به سر می‌برند که احکام ایشان به تأیید دیوان عالی کشور رسیده و اجرای حکم اعدامشان قریب‌الوقوع است.
سازمان حقوق بشر ایران گزارش کرد؛ یکی از این زندانیان که هویت وی توسط این سازمان به‌دست‌آمده “کیوان حسنی” نام دارد که در زمان ارتکاب جرم زیر ۱۸ سال سن داشته است.
زندان مرکزی همدان حدود ۲۵۰۰ زندانی از جرائم مختلف را در خود جای داده است و گزارش‌های مختلفی از بدرفتاری با زندانیان بخصوص زندانیان محکوم به مرگ دریافت شده است. اکثر زندانیان این زندان را زندانیان مرتبط با مواد مخدر، قتل عمد، مهریه و سارقین تشکیل می‌دهند.
لیست زیر هویت این ۲۲ زندانی محکوم به اعدام به ترتیب نام، نام خانوادگی، سن، شهری که زندانی اهل آنجاست، اتهام و سال دستگیری وی را ذکر می‌کند:
کیوان حسنی- ۱۹ ساله-  اهل ایلام- اتهام قتل عمد- دستگیری ۱۳۹۰
تیمور یاوری- ۳۱ ساله- اهل فومن- اتهام مواد مخدر- دستگیری ۱۳۸۹
حسن خالقی-۲۹ ساله- اهل دهگلان- اتهام مواد مخدر- دستگیر ۱۳۹۰
علی رشادت- ۴۲ ساله- اهل کرمانشاه- اتهام مواد مخدر- دستگیری ۱۳۹۰
اسماعیل عباسزاده- ۳۷ ساله- اهل همدان- اتهام قتل عمد- دستگیری ۱۳۹۳
یاسین احمدی اقدم-  ۳۵ ساله- اهل ماکو- اتهام مواد مخدر- دستگیری ۱۳۹۱
محمد سلیم بهاری- ۴۱ ساله- اهل همدان- اتهام قتل عمد- دستگیری ۱۳۹۰
سعید زارع-  ۲۷ ساله- اهل کرمانشاه- اتهام مواد مخدر- دستگیری ۱۳۹۱
ابراهیم دادخواه- ۳۷ ساله- اهل سردشت- اتهام مواد مخدر- دستگیری ۱۳۹۲
طاهر بابا رسولی- ۴۴ ساله-  اهل کامیاران- اتهام مواد مخدر- دستگیری ۱۳۸۹
مظفر عفت نیا- ۲۹ ساله- اهل جوانرود- اتهام مواد مخدر- دستگیری ۱۳۹۱
رشید علی آقایی- ۲۷ ساله- اهل مهاباد- اتهام قتل عمد- دستگیری ۱۳۸۶
محسن حسنزاده- ۳۸ ساله-  اهل همدان- اتهام مواد مخدر- دستگیری ۱۳۹۲
حشمت عباس گروسی- ۴۱ ساله- اهل قروه- اتهام مواد مخدر- دستگیری ۱۳۹۱
جمیل پناهی- ۳۲ ساله-  اهل کرمانشاه- اتهام مواد مخدر- دستگیری ۱۳۹۲
عمران عسکردشت- ۳۰ ساله- اهل همدان- اتهام قتل عمد- دستگیری ۱۳۸۹
حسن درویش نجاری- ۳۲ ساله-  اهل تکاب- اتهام قتل عمد- دستگیری ۱۳۸۹
اسکندر بخشوده اصل- ۳۸ ساله-  اهل سنندج- اتهام مواد مخدر – دستگیری ۱۳۹۲
قربان علی آذرخیر- ۴۵ ساله-  اهل کرمانشاه- اتهام مواد مخدر- دستگیری ۱۳۹۱
بختیار لیلی نژاد- ۳۱ ساله- اهل دهگلان- اتهام قتل عمد- دستگیری ۱۳۸۹
علی رسولی- ۲۸ ساله- اهل سردشت- اتهام مواد مخدر- دستگیری ۱۳۹۳
حسین عبیدی- ۳۲ ساله- اهل قروه- اتهام قتل عمد- دستگیری ۱۳۹۲

شباهت حمید لولایی به حسن روحانی بهانه ای برای سانسور فیلم “سه بیگانه” شد

شباهت حمید لولایی به حسن روحانی رئیس‌جمهور ایران، باعث شد که عوامل سازنده فیلم “سه بیگانه” برای ایجاد تغییرات و حذف برخی صحنه‌ها، تحت‌فشار قرار گیرند.
به گزارش تارنگار حقوق بشر در ایران، وزارت ارشاد ادامه نمایش فیلم “سه بیگانه” را به حذف برخی صحنه‌های مربوط به شخصیتی که حمید لولایی آن را بازی می‌کند، منوط کرده است.
بنابر گزارش فارس، فیلم سینمایی «سه بیگانه» کمدی اجتماعی است که بر پایه  طنز موقعیت ساخته‌شده و با حضور بازیگران نام‌آشنا در حوزه طنز توانسته نظر مخاطب را به خود جلب کند. یکی از شخصیت‌های داستان را حمید لولایی عهده‌دار است که گریم آن به‌گونه‌ای طراحی‌شده که شباهت زیادی به رئیس‌جمهور (حسن روحانی) دارد  و این شخصیت با موقعیت‌هایی که برایش ایجاد می‌شود صحنه‌هایی خلق می‌کند که باعث خنده مخاطب می‌شود.
از ابتدای اکران این فیلم به دلیل شباهت زیاد شخصیت روحانی فیلم (حمید لولایی) به رئیس جمهور از سوی وزارت ارشاد به سازندگان اثر اعلام شده که بخش‌هایی از فیلم باید اصلاح شود. اما به دلیل تعطیلی لابراتوارها سازندگان امکان اصلاح نداشتند. با پایان تعطیلات نوروزی نیز دوباره مدیران ارشاد خواستار تغییر در فیلم شدند و فشارها همچنان بر عوامل وجود داشت که برخی صحنه‌ها که برای مخاطب دلنشین است از فیلم حذف شد. یکی از صحنه‌هایی که به نظر می‌رسد مد نظر ارشاد است صحنه‌ای است که در تبلیغات فیلم هم از آن استفاده شد و کلید به شخصیت روحانی از سوی همسایه‌های آپارتمان ارائه می‌شود.

چهار شهروند بهایی در اصفهان بازداشت شدند

عکس ‏‎Bahainews‎‏

چهار شهروند بهایی به نام های احسان اشتیاق، عنایت نعیمی، فرزاد همایونی و سروش پزشکی توسط ماموران امنیتی استان اصفهان بازداشت شدند.

بنابرگزارش خبرگزاری بهایی نیوز ماموران امنیتی صبح امروز دوشنبه ۷ فروردين ۱۳۹۶ با مراجعه به منزل چهار شهروند بهایی ساکن شهر اصفهان پس از تفتیش منزل آنان را بازداشت کردند.
به گفته یک منبع مطلع ” اطلاعی از محل نگهداری آنان و دلیل بازداشت این چهار شهروند بهایی در دست نیست”.

هزاران نفر از پیروان آیین بهایی پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی زندانی، شکنجه یا اعدام شده‌اند. بسیاری دیگر از پیروان این آئین نیز از سایر حقوق اجتماعی خود مانند حق تحصیل یا کار محروم شده‌اند.

مصاحبه با خالد احمدیان؛ کولبری که در اثر شلیک مأموران نیروی انتظامی چشمان خود را از دست داد

مصاحبه با خالد احمدیان؛ کولبری که در اثر شلیک مأموران نیروی انتظامی چشمان خود را از دست داد

خالد احمدیان، کولبر جوان ۲۶ ساله‌ای است که در ۴ اسفندماه سال گذشته به همراه چند کولبر دیگر در نزدیکی روستای دلاوان شهرستان پیرانشهر مورد هدف شلیک مأموران نیروی انتظامی قرار گرفت و بر اثر اصابت گلوله یک چشم او تخلیه شد و چشم دیگرش نیز بینایی‌اش را از دست داد.
به گزارش تارنگار حقوق بشر در ایران، خالد احمدیان، متولد ۱۳۶۹، روستای دهگرجی از توابع شهرستان اشنویه (شنو) متأهل و دارای دو فرزند به نام‌های حدیث، دو ساله و محمد سامی یک ساله است. او در گفتگو با شبکه حقوق بشر کُردستان، اعلام کرد که آن شب اولین باری بود که برای کار کولبری به مناطق مرزی می‌رفته و درحالی‌که فاقد هرگونه باری بوده، بدون اخطار قبلی و از فاصله نزدیک مورد هدف تیراندازی نیروهای انتظامی قرارگرفته است.
این کولبر در خصوص زخمی شدنش گفت: “من به‌تازگی مغازه پوشاک فروشی را باز کرده بودم و برای تأمین پوشاک مغازه تصمیم گرفتم به مرز برم. غروب ساعت ۱۹ روز چهارشنبه ۴ اسفندماه سال گذشته به روستای دلاوان رسیدم و در آنجا به ۵ کولبر اهل این منطقه ملحق شدم و به به سمت کوهستان بالای روستا حرکت کردیم. تازه از روستا خارج شده بودیم و در یک سربالای در کمین نیروهای انتظامی قرار گرفته و در فاصله حدوداً ده متری از نیروها، اولین شلیک به سر من اصابت کرد و همان لحظه چشمان سیاه شد و دیگه هیچ چیزی ندیدم از ترس نمی‌دانستم چه کار کنم و در آن شب سرد و برفی از ترسم جانم فرار کردم و در خودم را در کنار پنهان کردم و بقیه کولبران هم فرار کردند.”
وی ادامه داد: “همچنان صدای تیراندازی شنیده می‌شد و من هم خودم را پنهان کرده بودم تا حدود یک ساعت گذشت، هیچ جایی را نمی‌دیدم و به خاطر اینکه احساس می‌کردم دارم بیهوش می‌شوم از آنجا پا شدم، دوباره در میان برف و سرما خودم را از آن محل دور کردم. دو ساعتی گذشت و من موبایل را از جیبم بیرون آوردم و شانسی توانستم یک شماره بگیرم، از دوستم خواستم به برادرم خبر بده که فوری با من تماس بگیرد. برادرم تماس گرفت و بهش اطلاع دادم زخمی شده‌ام و گلوله به چشمم اصابت کرده و الان نمی‌دونم کجام و ازش خواستم به همراه خانواده به منطقه بیان و من رو پیدا بکنند. برادر و پدرم به همراه تعدادی از آشنایان به روستای دلاوان آمده و شروع به جستجو من کردند بعد از دو ساعتی از طریق فریاد متوجه صدای آنان شدم و برادرم با من تماس گرفت و من هم اطلاع دادم که متوجه صدای آنها شده‌ام و با تلفنی و فریاد عاقبت خودشون رو به من رساندند و من رو پیدا کردند. آن شب خدا رحم کرد مگر نه کشته می‌شدم.”
این کولبر در خصوص وضعیت چشمانش گفت: “گلوله به چشم سمت راست اصابت کرده و دکترها اول گفتند باید هر دو چشم تخلیه شود ولی بعداً یه دکتر دیگه گفت این جوان است و نباید چشم دیگه‌اش را تخلیه کرده و باید دست نگه داشت و دوباره براش تلاش کرد. الان چشم راستم تخلیه شده و چشم سمت چپم هم نابینا شده است. همان شب نیز که گلوله به چشم اصابت کردم با لمس کردن چشم متوجه شدم چشم راستم بیرون آمده است.”
پدر این کولبر نیز با صدای بغض گرفته به شبکه حقوق بشر کُردستان گفت: “آن شب گلوله از نزدیک ابرو به چشم راستش اصابت کرده و از چشم چپش خارج شده است. بعد از اطلاع از زخمی شدن پسرم خودمان به آنجا رفته و پسرم را پیداش کردیم و به بیمارستان اشنویه منتقل کردیم. به دلیل شدت جراحات به بیمارستان ارومیه منتقل شده و یک شب آنجا بستری بوده و دوباره از آنجا نیز با آمبولانس به تهران منتقل کردیم و یک هفته در یکی از بیمارستان‌های تهران بستری شد.”
وی در خصوص شکایت از این نیروهای مرزبانی گفت: “ما نمی‌دونیم چه کار کنیم چون هنگ مرزی ما رو صدا کرد و اعلام کرده ما شلیک نکردیم و خبری از این قضیه نداریم و این در حالی است که پسرم آنها را دیده و از فاصله نزدیک به او شلیک کرده‌اند چون گلوله از چشمانش خارج شده است. الان هم نمی‌دانم این نیروهای آن جا عمدی او رو رها کرده‌اند یا پسرم بعد از زخمی شدن از ترس جانش فرار کرده است، فعلاً که وضعیت پسرم اینطوریه و نیاز به کمک داریم و کسی دراین‌باره پاسخگو نیست. قبلاً پسرم یه جای دیگه زندگی می‌کرد الان دیگه برگشته خانه خودم در روستای دیگورجی و همراه خانواده‌اش با ما زندگی می‌کند.

(( کوروش زعیم از زندان اوین به مرخصی استعلاجی آمد.امید علی شناس به زندان بازگشت ))

 

کوروش زعیم زندانی سیاسی سالخورده و عضو شورای مرکزی جبهه ملی ایران از زندان اوین به مرخصی «۶ روزه استعلاجی» اعزام شده است. از سوی دیگر امید علی شناس فعال مدنی با پایان مرخصی روز گذشته به این زندان بازگشت.

کوروش زعیم زندانی سیاسی ۷۷ ساله بند هشت زندان اوین از روز شنبه هفته جاری به مرخصی شش روزه استعلاجی اعزام شده است.

آقای زعیم متولد ۱۳۱۸، مشغول تحمل چهار سال حبس خود در این زندان است.

این زندانی سیاسی نیاز به جراحی آب مروارید و لیزیک هر دو چشم دارد. در طول مدت نگهداری در زندان اوین لکه آب مروارید وی بزرگتر شده است. درنتیجه جراحی‌اش نیز دشوارتر خواهد بود.

آقای زعیم دچار انحراف و عفونت سینوسی است و چندین سال به دلیل این مشکل تحت نظر دکتر بوده است. در حالی که فتخ سمت چپ او متورم شده و نیاز به جراحی دارد، دندان‌هایش نیز وضعیت خوبی ندارند. ۸ عدد از دندان‌هایش نیاز به رسیدگی دارد و معمولا از درد دندان نیز رنج می‌برد.

مشکل بعدی این زندانی سالخورده اوین، غلظت خون اوست که پزشک بند ۸ نیز تایید کرده است، بایستی کیسه خون به اون تزریق شود.

کوروش زعیم سنگ کلیه نیز دارد و برای دفع ادرار با مشکل جدی روبروست.

این فعال سیاسی مردادماه سال گذشته از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی با اتهام تبلیغ علیه نظام به یک سال حبس تعزیری محکوم شده بود.
آقای زعیم نویسنده، مترجم و از اعضای شوراى مرکزى و هیئت اجرایى جبهه ملى است که پیش از این نیز سابقه بازداشت و احضارهای مکرر به مراجع قضایى را داشته است.

پیش از این شعبهٔ ۱۴ دادگاه انقلاب اسلامی تهران، به ریاست قاضی ماشاءالله احمدزاده، کورش زعیم را به دلیل «اقدام علیه امنیت ملی، فعالیت تبلیغی علیه نظام و تجمیع پرونده‌های دستگیری و زندان در سال‌های ۱۳۶۱، ۱۳۸۵، ۱۳۸۸ و ۱۳۸۹» در فروردین ماه ۱۳۹۱، به سه سال حبس تعلیقی و پنج سال محرومیت از فعالیت‌های سیاسی و رسانه‌ای محکوم کرد که «نظر به کهولت سن متهم» این حبس به مدت پنج سال تعلیق شده‌ بود.

این فعال سیاسی روز ۲۶ تیرماه سال جاری جهت اجرای حکم حبس خود، با اجرایی شدن سه سال حبس تعلیقی پیشین جمعا برای گذراندن ۴ سال حبس قطعی، بازداشت و روز بعد به سالن ۱۰ بند هشت زندان اوینمنتقل شد.

از این نویسنده و پژوهشگر آثار متعددی در زمینه‌های علمی مثل “خود آموز ساختمان”، “کتابدستی ریاضییات”، “راهبرد زنده مانی”، “زیست انرژی”و تاریخی از جمله “بزرگان کاشان”، “امپراتوری شوروی به کجا می رود؟” و “تاریخچه جبهه ملی از پیدایش تا کودتای ۲۸ مرداد” انتشار یافته‌است. چندین اثر ادبی نیز از جمله “آزادی و مسئولیت روشنفکران “نوشته کارل پوپر توسط او ترجمه شده‌است. کورش زعیم با تاسیس کانون اندیشه و سخن و با پژوهش در زمینه‌های اقتصادی، کشاورزی و صنعتی به عنوان یک پژوهشگر نیز فعالیت کرده‌است.

از سوی دیگر امید علی شناس فعال مدنی با پایان مرخصی روز گذشته به زندان اوین بازگشت. آقای علی شناس صبح روز ۳۰ اسفندماه از زندان اوین به مرخصی ۶ روزه نوروزی اعزام شده بود.
لازم به یادآوری است، امید على شناس، ١٣ شهریور سال ۹۳۳ بازداشت و به بند دو-الف سپاه پاسداران منتقل شد و علی‌‌رغم صدور قرار وثیقه ١٠٠میلیون تومانی، دادستانی به دلایل نامعلومی از پذیرش وثیقه خودداری کرد. او با پایان بازجویی‌ها به بند هشت زندان اوین منتقل شد.

این فعال مدنی پس از شانزده ماه بازداشت ۲۸ دی‌ماه سال گذشته با تودیع وثیقه از زندان اوین آزاد شد.

آقای علی شناس در دادگاه بدوی توسط قاضی مقیسه به ۱۰ سال حبس محکوم شده بود که این حکم در دادگاه تجدیدنظر به ۷ سال کاهش یافت.
در شعبه ۳۶۶ دادگاه تجدید نظر استان تهران، حکم حبس چهار فعال مدنی؛ آتنا دائمی، امید علی‌شناس، ئاسو رستمی و علی نوری، به ترتیب از ۱۴، ۱۰، ۷ و ۷ سال حبس به ۷، ۷، ۲ و ۲ سال حبس تقلیل یافت.

این فعال مدنی مورخ بیستم آذرماه ۹۵، در منزل توسط ماموران سپاه ثارالله جهت اجرای حکم حبس بازداشت و به زندان اوین منتقل شد.

Bild könnte enthalten: 3 Personen
Bild könnte enthalten: eine oder mehrere Personen und Personen, die stehen
Bild könnte enthalten: 1 Person, Nahaufnahme
Bild könnte enthalten: 2 Personen, Nahaufnahme