تخریب بخشی از نماز خانه پونک اهل سنت تهران ویژگی

reza amiri
رادیو پارس _      _نوشته شده توسط  فعال بلوچ
چهارشنبه, 07 مرداد 1394 15:07

صبح امروز چهارشنبه 7 مرداد ماموران امنیتی و نیروی انتظامی و شهرداری تهران بدون اعلام قبلی با حضور در محل نمازخانه اهل سنت واقع در منطقه پونک تهران که یکی از روحانیان اهل سنت بلوچ امامت آن را به عهده دارد اقدام به تخریب بخشی از این نمازخانه کردند.

به گزارش کمپین فعالین بلوچ، شاهدان عینی گفته اند که در هنگام اقدام ماموران به تخریب بخش بیرونی نمازخانه، کلیه مسیر های ورودی و خروجی به منطقه پونک توسط نیروی انتظامی کنترل شده و از نزدیک شدن مردم به نمازخانه جلوگیری شده است.

ماموران نیروی انتظامی و شهرداری با این ادعا که ساخت سقف موقت در حیاط نمازخانه و افزوده شدن حیاط به اصل نمازخانه غیر قانونی و بدون مجوز بوده آن را تخریب کرده اند.

نمازخانه پونک با امامت مولوی عبیدالله موسی زاده استاد پیشین دارالعلوم مکی زاهدان است که در سالهای گذشته بارها با ممانعت و تهدید مواجه شده است.

سال گذشته و همزمان با شرکت مولانا عبدالحمید امام جمعه اهل سنت زاهدان در کنفرانس بین المللی وحدت اسلامی در تهران و انتشار پیامهای در شبکه های مجازی جهت شرکت وی در نماز جمعه نمازخانه پونک ماموران امنیتی از حضور ایشان ممانعت کرده و پس از آن نماز خانه را پلمپ کردند اما با فک پلمپ این نمازخانه اما مردم اجازه اقامه نمازهای عیدیدن و جمعه را نداشته اند.

لازم به ذکر است، تخریب این نمازخانه درحالی اتفاق افتاده است که اهل‌سنت تهران از داشتن مسجد در تهران محروم هستند و نمازهای خود را در منازل استیجاری (نمازخانه) برگزار می‌کنند.

Weniger anzeigen

حق شناس: منتظر اظهارنظر مقام‌های قضایی درباره اتهام گرامی‌مقدم هستیم

reza amiri
رادیو پارس _     ـ عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی گفت که این فعال سیاسی در تعطیلات عید فطر بعد از ورود به تهران در فرودگاه امام متاسفانه بازداشت شده‌ و به زندان منتقل شد٬ اما درباره اتهام‌ها و تفهیم اتهام همچنان منتظر اظهارنظر مقام‌های رسمی قضایی هستیم.

به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از ایلنا، حق‌شناس درباره آخرین وضعیت اسماعیل گرامی‌مقدم گفت: “این فعال سیاسی در تعطیلات عید فطر  بعد از ورود به تهران در فرودگاه امام متاسفانه بازداشت شده‌ و به زندان منتقل شد٬ اما درباره اتهام‌ها و تفهیم اتهام همچنان منتظر اظهارنظر مقام‌های رسمی قضایی هستیم”.

لازم به ذکر می باشد، این عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی، پس از بازداشت در فرودگاه امام خمینی، به زندان اوین منتقل شد و ساعاتی پس از بازداشت در تماسی تلفنی با برادر خود، اعلام کرد که توسط وزارت اطلاعات بازداشت شده است.

اسماعیل گرامی مقدم پس از پلمپ دفتر حزب اعتماد ملی در انتخابات سال ۱۳۸۸، برای تحصیلات تکمیلی به هندوستان و مالزی رفت.

وی چند سالی است که از مشکل عدم بینایی مناسب شدیدا رنج می‌برد و بیم آن می رود که در دوران بازداشت، از دسترسی به درمان مناسب و تخصصی محروم شود.

پیشتر محسنی اژه‌ای، سخنگوی دستگاه قضایی، در فروردین ماه گذشته گفته بود که “برخی افراد که در جریان انتخابات ۸۸ در مظان اتهام بودند و به خارج از کشور گریخته بودند” در اسفند ماه گذشته “به صورت غیابی محاکمه و محکوم شده‌اند”.

با روی کار آمدن دولت حسن روحانی٫ امید برای بازگشت بسیاری از فعالین سیاسی که طی دوران پس از حوادث ۸۸ از کشور خارج شده بودند، پر رنگ شده بود.

همچنین حسن روحانی طی یک دستور “کمیته‌ای برای بازگشت فعالان سیاسی خارج از کشور به ایران” تشکیل بود، اما عملا این دستور، با احکام قضایی صادره از سوی قوه قضائیه٬، با ابهام روبرو و عملا بی اثر گردید.

esmail gerami moghadam

یک “مصوبه عجیب” و تجمع دختران دانشجوی پزشکی علیه آن

       رادیو پارس _  ـ حدود ۱۵۰ دانشجوی دختر پزشکی در اعتراض به یک مصوبه وزارت بهداشت مقابل این وزارت‌خانه تجمع کردند، به گفته آنان، تعهد خدمت دختران مشمول قانون تخصیص سهمیه هشت سال است ولی پسران تنها دو سال تعهد خدمت دارند.

رادیو پارس _   _به نقل از تابناک، روز دوشنبه ۵ مرداد حدود ۱۵۰ دانشجوی دختر پزشکی مقابل ساختمان وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی تجمع کردند.

اعتراض این دانشجویان به طرح تعهد خدمت دانشجویان مشمول قانون تخصیص سهمیه بوده است.

به گفته یکی از معترضان، در حالی که این تعهد خدمت برای دانشجویان پسر تنها دوسال است، دانشجویان دختر موظف به گذراندن دوره هشت ساله تعهد خدمت هستند.

پرونده اعتراض این دانشجویان، به گفته آنها، دو سال و نیم است که در دیوان عدالت اداری مفتوح است اما اخیرا خبردار شده‌اند که این پرونده از دستور کار این نهاد بیرون آمده است.

یکی از تجمع‌کنندگان گفت: “دیوان موعد ۲۷ بهمن ماه سال گذشته را زمان رسیدگی به این پرونده اعلام کرده بود، ولی با درخواست مهلت وزارت بهداشت آن را به تعویق انداخت؛ البته وزارت بهداشتی‌ها از همان ابتدا این اعتراض را فاقد موضوعیت می‌خواندند و حتی درخواست مختومه شدن پرونده بدون رسیدگی به آن را نیز به دیوان ارسال کرده بودند”.

به گفته این دانشجوی پزشکی، مسئولان وزارت بهداشت در ابتدا از برخی تعهد خدمت ۱۲ ساله و از گروهی دیگر تعهد هشت ساله گرفته بودند اما حالا این زمان را برای همه هشت سال اعلام کرده‌اند در حالی که دانشجویان پسر تنها دو سال تعهد خدمت دارند.

معترضان خواستار آن هستند که “اطاله دادرسی” که به گفته آنان وزارت بهداشت باعث آن بوده مانع رسیدگی به این پرونده نشود.

البته خبرنامه دانشجویان ایران به نقل از یک منبع آگاه نوشته که این دانشجویان دختر به علت نمره‌های پایین به وزارت بهداشت تعهد خدمت ۱۰ ساله داده بودند و حالا وزارت بهداشت برای آنان تخفیف هم در نظر گرفته است.

هنوز هیچ مقام رسمی از سوی وزارت بهداشت درباره این مصوبه توضیحی نداده است.

این تجمع با دخالت حراست وزارت بهداشت و جمع آوری پلاکاردهای دانشجویان و توقیف دوربین‌های فیلمبرداری آنان، پایان گرفت.

ETERAZ DANESHJOYAN

واکنش ویکی لیکس به ادعای پول گرفتن احمد شهید از عربستان

reza amiri

  • 27 ژوئیه 2015 – 05 مرداد 1394

سایت ویکی لیکس نسبت به ادعای انتشار سندی در این سایت افشاگر راجع به پرداخت پول توسط عربستان سعودی به احمد شهید، گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل در مورد ایران، واکنش نشان داد. ویکی لیکس، در حساب توئیتر خود، از متهم کنندگان آقای شهید خواست لینک سند ادعایی خود در این سایت را نشان دهند.

این واکنش، ساعاتی پس از آن صورت گرفت که بسیاری از خبرگزاری و رسانه های ایرانی خبری را نقل کردند که موضوع آن، انتشار سندی در ویکی لیکس در مورد رشوه گرفتن گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل از عربستان برای تهیه گزارش های جهت دار علیه ایران بود.

احمد شهید امروز دوشنبه ۵ مرداد، در مصاحبه با بی بی سی فارسی گفت خوشحال است که سایت ویکی لیکس از منتشرکنندگان این اتهام خواسته تا ادعای خود را ثابت کنند چون سند ادعایی آنها در هیچ کدام از مدارک افشا شده توسط این سایت وجود نداشته است.

آقای شهید تاکید کرد که بودجه فعالیت های او برای تهیه گزارش از وضعیت حقوق بشر ایران، توسط سازمان ملل تامین می شود.

وی همچنین با ذکر اینکه دستگاه های رسمی ایران “تقریبا همه آنچه در گزارش هایش ذکر می شود را قبول دارند” گفت: “مثلا ادعای من درباره اینکه نزدیک به هشتاد درصد اعدام ها در ایران به خاطر مواد مخدره مورد تایید ایران است، یا اینکه رهبران بهایی در ایران زندانی هستند و نوجوانان اعدام می شوند توسط دولت ایران رد نمی شود.”

گزارشگر سازمان ملل افزود: “اختلاف آنها با من در اینجا است که آنها قبول ندارند که این کارها نقض حقوق بشر است.”

او گفت که گزارش‌هایش، عمدتا با استناد به قوانین جمهوری اسلامی ایران، گفته های مقام ها و رسانه های رسمی و مصاحبه هایی تنظیم شده که “جزئیات آنها در گزارش ها ذکر می شود”.

احمد شهید، از چهار سال پیش به عنوان گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل در مورد ایران انتخاب شده و طی این مدت، حق سفر به این کشور را نداشته است.

شورای حقوق بشر سازمان ملل، در فروردین ماه گذشته ماموریت وی به عنوان گزارشگر ویژه حقوق بشر را به مدت یک سال دیگر تمدید کرد.

آقای شهید چهارمین گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل در امور ایران است. پیش از او موریس کاپیتورن، رینالدو گالیندوپل و آندریاس آگوییلار این مسئولیت را به عهده داشته‌اند.

هر چهار گزارشگر ویژه حقوق بشر، از عدم همکاری مقام‌های ایرانی در تهیه گزارش های خود انتقاد کرده‌ و از سوی رسانه های رسمی این کشور، به همکاری با دشمنان جمهوری اسلامی ایران متهم شده اند.

مسعود باستانی؛ روایت شش سال زندان و زندگی

reza amiri


سه شنبه 28 ژوئیه 2015 سامان رنجبر

مسعود باستانی؛ روایت شش سال زندان و زندگی

«شبی که تصویر او از تلویزیون پخش شد، با بچه‌ها در کافه‌ای نشسته بودیم. همگی شوک زده بودیم و دیدن چهره دردکشیده او برایمان وحشتناک بود. بغض کرده بودیم و کاری از دست‌مان برنمی‌آمد. روز خیلی بدی بود.»

این روایت یکی از همکاران قدیمی مسعود باستانی از روزهای داغ تابستان 88 و برگزاری دادگاه‌های دسته‌جمعی است، جایی که در کنار چهره‌های معروف سیاسی و سران اصلاح‌طلب، روزنامه‌نگار جوانی، دادگاهی شد تا شاید زهر چشمی از دیگر همکارانش گرفته شود.

هر جلسه دادگاه‌های علنی پس از انتخابات 88، به محاکمه یک گروه از معترضان اختصاص داشت. در جلسه چهارم، مسعود و چند نفر دیگر که با انتشار ویژه‌نامه‌ای به افشای تخلفات دولت نهم پرداخته بودند، به نشر شبنامه و سیاه‌نمایی علیه احمدی‌نژاد و یارانش متهم شدند. این سرآغاز یک سفر 6 ساله برای مسعود 31 ساله بود. سفری طولانی که هفته گذشته با آزادی او از زندان رجایی‌شهر ظاهرا به پایان رسید، اما داستان این 6 سال و عواقب آن همچنان ناگفته مانده است.

مسعود مرادی باستانی، متولد سال 1357 در اراک، فعال حقوق بشر و روزنامه‌نگاری است. او در زمان دستگیری سردبیری سایت خبری جمهوریت را برعهده داشت. باستانی که مهندسی برق خوانده، پیش‌تر در سال 83 به دلیل نوشته‌هایش محاکمه و به 6 ماه زندان و 5 سال محرومیت از کار مطبوعاتی و 100 ضربه شلاق محکوم شده بود.

یکی از دوستان مسعود باستانی می‌گوید: «در جریان اعتصاب غذای اکبر گنجی و بستری شدنش در بیمارستان میلاد، این مسعود بود که خطر کرد و با نوشته‌هایش توجه عمومی را به وضع وخیم او جلب کرد. یکی از همان روزها که مسعود رفته بود با دکتر معالج گنجی مصاحبه کند، مقابل بیمارستان میلاد دستگیر شد.»

به این ترتیب باستانی در دادگاه دیگری به شلاق و ۳۵۰ هزار تومان جریمه نقدی محکوم شد. او در سال 86 هم به دلیل فعالیت‌های رسانه‌ای چندین جلسه بازجویی داشت.

مسعود باستانی با مهسا امرآبادی دانش‌آموخته رشته ارتباطات و روزنامه‌نگار ازدواج کرد. ازدواجشان را هنگامی که مسعود دوران زندان خود را در بند محکومان خطرناک زندان اراک می‌گذراند، در جریان یک مرخصی کوتاه جشن گرفتند. این پیوند عاشقانه تازه داشت پا می‌گرفت که توفان خرداد 88 از راه رسید. فردای روز انتخابات، نهادهای امنیتی شروع به دستگیری وسیع فعالان مدنی، منتقدان سیاسی و روزنامه‌نگاران کردند. مسعود باستانی سردبیر سایت فعال جمهوریت هم جزوشان بود.

دوست و همکار مسعود تعریف می‌کند: «ماموران برای دستگیری او رفته بودند و چون خودش در خانه نبود، مهسا و دو مهمان آن‌ها را دستگیر می‌کنند! آن دو نفر مدتی بعد آزاد شدند، اما مهسا مثل گروگان نگه داشته شد تا مسعود خودش را به دادگاه معرفی کند.»

14 تیر 1388، زمانی که مسعود باستانی برای رسیدگی به وضعیت همسرش به دادگاه انقلاب مراجعه کرده بود، بازداشت و به بند 209 زندان اوین منتقل شد.

3 شهریور 88، مهم ترین خبر روز پخش «چهارمین جلسه رسیدگی به پرونده محکومین فتنه» از صداوسیمای جمهوری اسلامی بود. در این گزارش عجیب که باعث حیرت هر بیننده‌ای می‌شد، مسعود باستانی در لباس زندان و با چهره‌ای آشفته، جلوی دوربین ها مجبور به اعتراف اجباری شد؛ از جمله اعتراف به همکاری با چند رسانه «ضد انقلاب» و «سیاه‌نمائی علیه نظام.» او همچنین سایت جمهوریت را اطاق جنگ روانی علیه مسئولین نظام دانست و گفت که «در این سایت با درج اخباری نادرست و نمایش ناکارآمدی دولت نهم اقدام می‌کردیم.»

 بعد از پخش این گزارش، مهسا امرآبادی بلافاصله آزاد شد. مهسا در نامه‌ای اعلام کرد مسعود برای آزادی او مجبور به اعترافات دروغین شده است. یکی از کسانی که به عنوان متهم در آن جلسه حضور داشت می‌گوید: «ما را به دادگاه انقلاب بردند و دو بار تمرین داشتیم. البته قبل از آن در اوین مشخص شده بود که باید در دادگاه چه بگوییم. جلسات خیلی طول کشید و همه خسته بودیم. بالاخره خبرنگاران را آوردند و از جلسه فیلمبرداری شد. اما خبرش یک روز بعد در تلویزیون پخش شد، یعنی دادگاه ما یک روز قبل از آن برگزار شده بود. همه‌اش نمایش بود!» با اعترافات مسعود باستانی علیه خود، همسرش آزاد شد اما این تازه شروع ماجرا بود. مسعود به 6 سال زندان محکوم شد و دادگاه دیگری مهسا را به یک سال زندان محکوم کرد.

در این دوران، آن‌ها اگر خوش شانس بودند، فقط هفته‌ای یک‌بار و آن هم کمتر از نیم ساعت، از پشت شیشه سالن ملاقات زندان همدیگر را می‌دیدند. بعدها شرایط سخت‌تر هم شد. مسعود به صورت غیرقانونی از اوین به زندان رجایی‌شهر کرج تبعید شد و جدا از دوری راه و شرایط نامطلوب این زندان، بانوان هر دو هفته یک بار امکان ملاقات داشتند.

از طرف دیگر مهسا برای اجرای حکم یک سال زندان به اوین رفت و چون اجازه ملاقات زندانی با زندانی سخت صادر میشود (خصوصاً از دو زندان مختلف)، این زوج جوان به کلی از هم دور افتادند. یکی از همبندیان سابق امرآبادی می‌گوید: «زوج‌هایی مثل ژیلا بنی‌یعقوب و بهمن احمدی امویی یا مهدیه گلرو و وحید لعلی‌پور که همزمان زندان بودند، می‌توانستند دو هفته یک‌بار همدیگر را ملاقات کنند. ولی به مهسا و شوهرش این اجازه داده نمی‌شد. ما پی‌گیری کردیم و دیدیم قانون سازمان زندان‌ها می‌گوید باید شرایط ملاقات زوج‌ها فراهم شود اما با وجود اعتراض و نامه‌نگاری‌های مهسا و مسعود، فکر می‌کنم در آن یک سال فقط دو یا سه بار اجازه ملاقات به آن‌ها داده شد.»

در آن یک سال، وقتی مهسا امرآبادی به مرخصی می‌آمد به مسعود مرخصی نمی‌دادند و وقتی مسعود در مرخصی بود، با مرخصی مهسا مخالفت می‌شد. ارتباط این زوج جوان فقط با نامه‌هایی بود که گاه‌ با دشواری به همدیگر می‌رساندند، یا یادداشت‌ها و عکس‌هایی که روی در یخچال خانه‌شان می‌گذاشتند تا هروقت دیگری به مرخصی آمد، ببیند.

مسعود باستانی در طول 6 سال حبس خود نوشته‌های بسیاری منتشر کرده؛ از نامه و بیانیه تا مصاحبه با همبندی‌ها و گزارش‌هایی در مورد وضعیت ناگوار زندان رجایی‌شهر. او حتی در مورد زلزله آذربایجان و شلاق خوردن همکاران روزنامه‌نگارش در زندان اوین نامه اعتراض‌آمیز نوشت. مسعود در سال های زندان با روزنامه نگارهای زیادی هم بند بود. همراه با احمد زیدآبادی به رجایی‌شهر تبعید شد و با کیوان صمیمی هم‌اتاق بود.  ولی با وجود تمام مقاومت‌ها، جسم زندانی همواره در معرض آسیب است. مسعود به دلیل بیماری خونی بارها به بیمارستان اعزام شد ولی هربار بدون پایان معالجه و با مخالفت پزشکان به زندان برگردانده شده است.

یکی از نزدیکان باستانی می‌گوید: «اکثر مرخصی‌های او در حقیقت اعزام به بیمارستان بود و از زمستان سال 90 تا امروز مرتب اوضاع جسمی مسعود بدتر شده است. آخرین مرخصی او هم برای پی‌گیری مسئله جریمه مالی بود که دادگاه حکم داده باید حقوقی که از رسانه‌های خارجی گرفته را به دولت بدهد. معلوم نیست این مبلغ چطور محاسبه شده و اصلاً چرا باید به قوه قضاییه پرداخت بشود!»

باستانی در دادگاه گفته بود طی 2 تا 3 سال کار برای یک رادیوی خارجی، ماهانه بین 300 الی 350 دلار کانادا حقوق گرفته است. ظاهرا قاضی صلواتی که به این پرونده رسیدگی کرده، با محاسبه‌ای نچندان دقیق این اعداد را در هم ضرب و به پرداخت جریمه‌ای سنگین (آن هم با دلار آمریکا و به نرخ امروز) حکم داده است. این حکم از نظر حقوقی مشکلات متعددی دارد، ولی عدم پرداخت آن مساوی است با بازگرداندن مسعود باستانی به زندان.

حالا مسعود وارد جامعه‌ای شده که طبق گفته همبندیان سابق او، چندان با زندانیان سیاسی خوش برخورد نیست. حتی شاید پیدا کردن کار جدید هم برای او یک مشکل بزرگ باشد، چنانکه مهسا امرآبادی هم پس از آزادی با نامهربانی مطبوعات ایران مواجه شد و این روزها به تحقیق و پژوهش در زمینه تاریخ می‌پردازد.

یکی از همبندیان سابق مسعود که به دیدار او رفته می‌گوید: «زندان مثل دره‌ای است که در زندگی آدم شکاف ایجاد می‌کند. ترمیم این ضربه زمان می‌خواهد، اما امروز مسعود به جای رسیدگی به وضع زندگی‌اش تازه باید نگران جریمه سنگینی باشد که دادگاه برایش بریده. این بی‌انصافی است، خیلی بی‌انصافی است.»

عفو بین‌الملل خواستار توقف اجرای حکم اعدام سالار شادی‌زادی شد

 reza amiri

سازمان عفو بین‌الملل روز دوشنبه، پنجم مردادماه، با انتشار بیانیه‌ای از مقام‌های جمهوری اسلامی خواست تا از اعدام سالار شادی‌زادی، نوجوان متهم به قتل، خودداری کنند.

سالار شادی‌زادی که متهم به ارتکاب قتل در سن ۱۵ سالگی است قرار است با تأیید دیوان‌ عالی کشور، روز دهم مرداد (یکم اوت) در زندان رشت اعدام شود.

سالار شادی‌زادی در بهمن‌ماه ۸۵ (فوریه ۲۰۰۷) دستگیر شد و این دستگیری پس از آن انجام شد که جسد یکی از دوستان وی در حیاط خانه آنها پیدا شد و مقام‌های انتظامی او را به ضربه زدن به گردن فرد مقتول متهم کردند.

سازمان عفو بین‌الملل می‌نویسد که شرایط این قتل و جزئیات این اتهام برای این سازمان روشن نیست.

عفو بین‌الملل در بیانیه خود به دولت ایران یادآوری کرده‌ است که ایران میثاق بین‌المللی حقوق شهروندی و سیاسی را امضا کرده و در این میثاق اجرای حکم اعدام برای افراد زیر ۱۸ سال اکیداً ممنوع اعلام شده‌ است.

بر این اساس، سازمان عفو بین‌الملل از مقام‌های ایرانی خواسته است تا اجرای حکم اعدام سالار شادی‌زادی را «بلافاصله» متوقف کرده و به صدور حکم حبس برای او اکتفا کنند.

به نوشته عفو بین‌الملل، در ایران از سال ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۴ میلادی دست‌کم ۷۲ فرد زیر سن قانونی به اتهام قتل اعدام شده‌اند و برای دست‌کم ۱۶۰ نوجوان زیر سن قانونی دیگر نیز حکم اعدام صادر شده‌ است.

سازمان عفو بین‌الملل در بیانیه‌ای که روز اول مرداد منتشر شد ضمن اشاره به این که در شش ماه گذشته حدود هفتصد نفر در ایران اعدام شده‌اند، هشدار داد که اگرایران با همین روند به اعدام کردن زندانیان ادامه دهد، تا پایان سال جاری میلادی، بیش از یک هزار نفر در ایران اعدام خواهند شد.

 

‫#‏ايران‬ – نوشته‌ای از شعله پاکروان. مادر ریحانه جباری

reza amiri

 
این عکس مرا آتش می‌زند. دلم نمی‌خواهد باور کنم که اینان فقط منافع مادی و دلارهای نفتی را می‌پرستند. دلم نمی‌خواهد باور کنم که ریحانه‌ها بر دار میرقصند، اما چشمهای پر از حرص دنیاطلبان آزمند، فقط به رقمهای حساب ارزی دوخته شده.
سخت است باور کردن این‌که مقامات اقتصادی اروپا چپ و راست به ایران سفر کنند و به روی خودشان نیاورند که دلارهایشان آغشته به اشک چشم مادران و خون فرزندان در خاک خفته است.
مگر می‌شود آمار اعدامها را دانست و روی برگرداند؟ مگر می‌شود مادر ستار و امیر ارشد و مصطفی را دید و بی‌اعتنا به‌صورت غمگینشان از دلار گفت؟ مگر می‌شود پریشانی مادر سعید را دید که حتی کفش‌های آهنینش هم پاره شد در جستجوی پاره تن؟ مگر می‌شود به چشمهای خونبار مادر ندای خونین چهره نگاه کرد؟ مگر می‌شود صورتهای تکه پاره شده‌ی قربانیان اسید را دید و روی برگرداند؟ مگر می‌شود پرپر شدن هزاران گل آرزو را دید و دم نزد؟ مگر می‌شود چرخش قلم قاضیان و احکام اعدام را دید و هیچ نگفت؟ مگر می‌شود میلیاردها دلار از کف رفته مردم بی‌پناه ایران را دید و… . آه.
خوشا روزی که استعمار دیرین دیار فرنگ، حتی با لباس نوین قرن جدید و هزاره سوم، رخت بربندد از این دیار.
خوشا روزی که مدعیان انسان مداری به خود آیند.
خوشا روزی که انسانیت و فقط جان انسان، در سراسر کره‌ی خاکی، مقدس‌ترین مفهوم شود.
خوشا روزی که دادخواهی چشمهای اشکبار مادران داغدار دلخون، به بار بنشیند.
خوشا روزی که ارزش خون سرخ آدمها بیشتر از میلیاردها دلار و یوروی نفتی شود، بسیار بیشتر. بسیار بسیار.
‫#‏ایران‬ ‫#‏تهران‬ ‫#‏مازندران‬ ‫#‏گلستان‬ ‫#‏اردبیل‬ ‫#‏ارومیه‬ ‫#‏کرمانشاه‬ ‫#‏خرمشهر‬‫#‏لرستان‬ ‫#‏قم‬ ‫#‏یزد‬ ‫#‏مشهد‬ ‫#‏البرز‬ ‫#‏همدان‬ ‫#‏كرمان‬

‎کمپین فرهنگیان فعالین مدنی‎s Foto.

پوریا ابراهیمی فعال مدنی زندانی دیروز در پی عود بیماری تنفسی و عدم دسترسی به داروی آسم راهی بهداری زندان اوین شد.

     رادیو پارس _

به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، این فعال مدنی زندانی که به دلیل ابتلا به بیماری آسم از اسپری ویژه استفاده می کند با عدم همکاری مسئولین زندان امکان دسترسی به این دارو را طی چند روز گذشته نداشته است و انتقال وی به بهداری زندان نیز به دلیل فقدان امکانات و دارو بی نتیجه بوده است.
پوریا ابراهیمی متولد ۱۳۷۳ که سابقه بازداشت و زندانی شدن قبلی نیز دارد، نوزدهم خرداد ماه بازداشت شد و ۲۷ خرداد ماه با اتهاماتی نظیر تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی در شعبه ۶ دادسرای اوین تفهیم اتهام شد، وی پس از بیست روز نگهداری در بند ۲۰۹ با پایان یافتن دوره بازجویی به بند هشت زندان اوین منتقل شد.
این فعال مدنی زندانی پیشتر نیز به اتهام تبلیغ علیه نظام، یک سال را در بند ۳۵۰ زندان اوین متحمل حبس شده بود.
به گزارش منابع هرانا، بند ۸ در حال حاضر یکی از بدترین بندهای زندان اوین است که تعداد زیادی از زندانیان سیاسی بر خلاف اصل تفکیک جرائم و در ازدحام همراه با مجرمین غیرسیاسی و بعضا خطرناک، در آن نگهداری می شوند و اعتراضات مکرر زندانیان و خانواده های آن ها نیز تا کنون بی نتیجه بوده است.

Saied Ohadys Foto.

پارک معتادان؛ ورود افراد سالم ممنوع /

reza amiri
رادیو پارس _   ـ دیدن صدها زن و مردی که وسط چمن‌های پارک در روز روشن و در یکی از شلوغ‌ترین مناطق تهران این‌طور آزادانه پایپ را کنار لب می‌گذارند و فندک اتمی زیرش می‌چرخانند و از لب پایپ شیشه‌ای دودزده کام می‌گیرند، اگرچه سخت است ولی واقعی است.

رادیو پارس _  _به نقل از تسنیم، اگرچه آرام قدم‌هایمان را روی زمین می‌گذاریم ولی به‌محضی که از کنارش رد می‌شویم چرت نشئگی‌اش پاره می‌شود، روسری‌اش را روی موهای فرفری و خرمایی‌اش جابه‌جا می‌کند و گره‌اش را زیر گردنش محکم‌تر می‌بندد، با دست‌های لرزانش می‌خواهد چند تار موی وزوزی سمج را زیر روسری جا بدهد ولی موهای وز خشک شده و به هم چسبیده‌اش، دوباره سر جایشان برمی‌گردند؛ او هم چندان مته به خشخاش نمی‌گذارد.

پایپ شیشه‌ای هنوز دستش است که نگاهش به کیف دستی زیر و رو شده‌ای که با آسترهای پاره، در گوشه‌ای رها شده، می‌افتد و بنا می‌کند به جیغ و فریاد، همزمان با تلفظ غلیظِ فحش‌های رکیک مردانه، حجم انبوهی از هوا را از دهانش بیرون می‌دهد و شروع می‌کند به ناله و نفرین به همان شیوه زنانه‌اش، سر آخر هم عاق و نفرین دنیا و آخرت را حواله هم‌سفره‌ای‌هایی می‌کند که کیفش را خالی کرده‌‌اند.

جیغ و ناله زن میانسال که همه دار و ندارش را از کف داده، گرچه سوزناک است و بلند، ولی تنها برای لحظه‌ای ملودی تق‌تق صدای صدها فندک اتمی را خاموش و نگاه بی‌حالت و منجمد زن و مردهای حلقه زده به دور زرورق‌های سربی و پایپ‌های شیشه‌ای را با خود همراه می‌کند، غائله همان‌جا و در همان لحظه تمام می‌شود و دوباره بازی گروهی دود، شیشه، دوا و زرورق شروع می‌شود، از این میان فقط چند متلک رکیک و نیشخند، دست زن شوم‌بخت را می‌گیرد.

اگرچه غریبه‌ایم و وصله ناجور ولی نه غریبه بودنمان و نه ناجور بودن وصله حضورمان کنار صدها زن و مرد عملی این پارک، باعث نمی‌شود تا پایپ شیشه‌ای یا لوله فلزی و زرورق، حتی برای ثانیه‌ای کنار گذاشته شود؛ از کنارشان که می‌گذری، تنها برای لحظه‌ای صدای ملودی تق‌تق فندک‌ها قطع می‌شود و نگاه‌های سنگین، خیره و پرسشگر، سر تا پایت را ورانداز می‌کند ولی دوباره با همان ریتم، ملودی قبلی از نو نواخته می‌شود، تق تق.

باورش سخت است دیدن صدها زن و مردی که در روز روشن و درست در یکی از شلوغ‌ترین مناطق تهران، این طور آزادانه پایپ را کنار لب می‌گذارند و فندک اتمی زیرش می‌چرخانند و از لبِ پایپ شیشه‌ایِ دودزده، کام می‌گیرند؛ امنیتشان آن قدر «پایدار» است که حتی موادفروشان هم بدون واهمه از حضور یک غریبه ــ بدون ترس از احتمالِ مأمور بودن غریبه‌ها ــ او را مشتری تازه‌ای می‌بینند و بساط شیشه و هروئین اعلایشان را برایش می‌گسترانند و بر سر غر زدن تازه‌وارد غریب، گوی سبقت از هم می‌قاپند.

بچه تهران قدیم که باشی، آدرس سر راست است، پارک دروازه غار؛ اگر بچه تهران قدیم هم نباشی کافی است پی میدان هرندی و پارک خواجوی کرمانی را بگیری، بوستانی بزرگ در قلب محله هرندی با یک زمین بزرگ چمن، یک کتابخانه بزرگ، چمنکاری‌های وسیع و صدها زن، مرد، دختر و پسر معتاد و مواد فروشی که گله‌گله روی چمن‌ها، جا خوش کرده‌اند، دختر و پسرهایی که یا شیشه و هروئین می‌فروشند، یا می‌کشند و یا هر دو.

از کنار مرد میانسال و پسر جوانی که به دیواره پله‌های قسمتی از پارک تکیه داده‌اند و از زور نشئگی، توان سر بلند کردن ندارند می‌گذریم و از لابه‌لای معتادانی که در حال مصرف هروئین و شیشه‌اند، رد می‌شویم و به ۸ ــ ۷ دختر و پسر ۱۷ تا ۳۰ ساله‌ای که در گوشه‌ای از پارک و روی سنگ‌فرش و زیر سایه‌بانی نشسته‌اند نزدیک می‌شویم؛ پسر ۲۶ ــ ۲۵ ساله‌ای که یک پایش در گچ است، وسط نشسته و با یک دستش توله سگی را نوازش می‌کند و با دست دیگرش فندک را زیر پایپ زردشده‌اش می‌چرخاند، دختر جوانی که گلنار صدایش می‌کنند از کیفش پایپ شیشه‌ای جدیدی در می‌آورد و او هم با دیگر پسرها مشغول بازی با توله‌سگ سیاه و سفید و دود می‌شود.

با صدای خش‌دار مردی که “غریبه” خطابمان می‌کند رویمان را برمی‌گردانیم و با کنجکاوی نگاهش می‌کنیم، می‌گوید: “شیشه می‌خواید یا دوا” آن‌قدر صریح و رک می‌پرسد که ناخودآگاه سرمان را به‌نشانه رد دعوتش، تکان دهیم و می‌گوییم: “ممنون، اهلش نیستم”، با بی‌خیالی سرش را می‌چرخاند ولی با همان صراحت می‌گوید: “پس اینجا واینسا”، آن‌قدر چکشی و رک جمله کوتاهش را برایمان دیکته می‌کند که ناخودآگاه به‌سمت ساختمانی که تنها پناهگاه در آن میان به نظر می‌رسد، کشانده می‌شویم.

وارد کتابخانه‌ای می‌شویم که اگرچه ترکیب ناموزونی است در وسط معرکه معتادان، ولی در میانه این ناامنی، کنج امنی است برای ما؛ خنک است و پر از کتاب ولی دریغ از دختربچه یا پسربچه‌ای که حتی از روی کنجکاوی، کتابی را ورق بزند؛ کتابخانه‌ای که تنها بخش جذاب آن برای اهالی، آب‌‌سردکنی است که هر از گاهی میزبان یکی از معتادانی می‌شود که از شدت گرما، مجبور شده بازی دود و نشئگی را به کناری بگذارد و گلویی تازه کند.

خروج از ساختمان کتابخانه و ورودِ دوباره به محوطه پارک، سنگینی نگاه جستجوگر مردها و زن‌هایی را به‌دنبال دارد که بودن تو را در آنجا، به‌مثابه ورود بی‌اجازه به خانه و قلمروشان تعبیر می‌کنند، مردها و زن‌هایی که رد نگاهشان را خیره خیره تا خروجی پارک بدرقه‌ات می‌کنند تا مطمئن شوند از قلمرو امن‌شان خارج شده‌ای.

از پارک خارج می‌شویم ولی وضع خیابان‌های مجاور هم چندان بهتر از وضع داخل پارک نیست، کمتر کوچه و پس‌کوچه‌ای را می‌توان یافت که در قرق تعدادی از معتادان و موادفروشان نباشد، در یکی از خیابان‌های اطراف، ۳۰ ــ ۲۰ زن و مرد، در سایه دیواری کز کرده‌اند و گروه گروه مشغول بازی گرت “گرد” و شیشه خود هستند.

یکی از اهالی محل که ۲۵ سالی هست در این محل کسب و کار می‌کند، با اشاره به عادی شدن وضعیت معتادان بی‌مکان در این منطقه، می‌گوید: “متأسفانه این وضعیت برای ما عادی شده است و نه تنها در این منطقه، بلکه در بسیاری از خیابان‌های جنوب تهران، می‌بینیم که معتادها به‌راحتی کنار خیابان‌ها در حال تزریق و مصرف مواد مخدر هستند”.

با دست، دختر جوانی را نشان می‌دهد و می‌گوید: “می‌بینید، هنوز سرحال و سرِپا است؛ همه‌شان همین‌طورند، روزهای اولی که می‌آیند جوانند و سرحال‌، بر و رو و آب و رنگی دارند ولی بعد از چند ماه، می‌شوند مثل مرده متحرک، تکیده و داغون؛ بالاخره این‌ها ناموس‌اند، نمی‌شود نشست و دست رو دست گذاشت ولی چه‌کاری از دست ما برمی‌آید، این‌ها معمولاً جایی برای خواب ندارند و هر شب برای تأمین جای خواب و موادشان مجبورند به یکی از این موادفروش‌ها التماس کنند”.

وی با گلایه از بی‌توجهی پلیس به وضعیت این منطقه تأکید می‌کند: “وقتی من از اینجا به پلیس زنگ می‌زنم، اهمیت نمی‌دهند و اصلاً نمی‌آیند تا رسیدگی کنند ولی شما هیچ‌گاه چنین وضعیتی را در خیابان‌های شمال شهر مثل نیاوران نمی‌بینید”.

او که دل پردردی دارد و باور نمی‌کند که خبرنگاری برای تهیه گزارشی از وضع محله‌شان، پا به این منطقه گذاشته با ناباوری می‌گوید: “کاری از دست شما هم برنمی‌آید، مگر درمان این معتادها چقدر هزینه دارد، چقدر پول در موضوعات مختلف هزینه می‌شود، سالانه چقدر هزینه فوتبال می‌شود”.

دست زمختش را به ته‌ریش زبر و سفیدش می‌کشد و ادامه می‌دهد: “مطمئنم که از دست شما هم کاری برنمی‌آید. اگر روزی توانستید یکی از وزرا و مسئولان را اینجا بیاورید که از نزدیک با این مشکلات مواجه شوند شاید بتوانی کاری کنی ولی”، ادامه صحبتش را می‌خورد و باز تکرار می‌کند: “اگر توانستی روزی یکی از وزرا و مسئولان را اینجا بیاوری”.

نمی‌دانم از هرم گرما و تیغه تیز آفتاب است که گوش‌هایمان داغ شده یا حرف‌های مردی که تأکید دارد هیچ وزیر و مسئولی پایش را در محله‌ای که خیلی‌ها می‌گویند “ته دنیا است” نمی‌گذارد، هرچه هست مهم دخترها و پسرهایی هستند که جوانی‌شان در کوچه‌ پس‌کوچه‌های این منطقه دود می‌شوند، به‌قول پیرمرد “هرچه باشد این‌ها ناموس‌اند، مگر می‌شود دست روی دست گذاشت”.

7

اجازه سکونت اتباع خارجی تنها در۲ بخش استان قزوین

         رادیو پارس _ ـ معاون اشتغال و کارآفرینی اداره تعاون، کار و رفاه اجتماعی استان قزوین گفت که اتباع خارجی تنها در بخش مرکزی و کوهین استان قزوین اجازه سکونت دارند.

رادیو پارس _  _به نقل از صدا و سیما، معاون اشتغال و کارآفرینی اداره تعاون، کار و رفاه اجتماعی استان قزوین گفت: “اتباع خارجی ساکن در خارج از این محدوده، به استناد ماده ۱۸۱ قانون کار مشمول جریمه نقدی تا پنج برابر حداقل دستمزد به ازای هر روز و حبس کارفرما از ۹۰ تا ۱۸۰ روز می شوند”.

ناصر شفیع آبادی افزود: “هم اکنون ۱۶ هزار تبعه بیگانه در این استان به عنوان پناهنده سکونت دارند که ۴ هزار و ۵۰۰ نفر آنان به عنوان نیروی کار، مشمول دریافت مجوز کار هستند، این افراد باید از طریق دفاتر کفالت ثبت نام کنند و تشکیل پرونده دهند”.

وی افزود: “۱۵۰ تبعه دیگرهم به عنوان پناهنده ساکن هستند که طبق فراخوان وزارت کار باید برای دریافت کارت مجوز کار تا ۱۱ شهریور به معاونت اشتغال ادارات کار مراجعه کنند”.

صدور این کارت برای مشمولان ۱۸ تا ۶۰ ساله، ۲۸۷ هزار و ۵۰۰ تومان هزینه دارد.

معاون اداره کل تعاون، کار و رفاه اجتماعی استان گفت: “غیر از نیروهای کار، بقیه اتباع خارجی شامل زنان، افراد در حال تحصیل و افراد بالای ۶۰ سال و یا زیر ۱۸ سال، کارت آمایش یا اقامت دارند و نیازی به مراجعه برای دریافت کارت اقامت ندارند”.

atbae khareji